بحران بیسیاستی!

جهان صنعت– در روزگاری که جهان با شتابی سرسامآور به سوی آیندهای دیجیتال و جهانی شده پیش میرود، کشوری میتواند در عرصه فرهنگی، هویتی و فکری دوام بیاورد که از امروز به تربیت و پرورش نسلهای بعدیاش بیندیشد و هیچ عرصهای به اندازه «ادبیات کودک و نوجوان» نمیتواند شالودهای برای این آینده فرهنگی فراهم کند اما جای تأسف است که در ایران، با وجود پیشینهای کهن در عرصه ادب و فرهنگ، ادبیات کودک و نوجوان همچنان در سایه قرار دارد؛ بیبرنامه، کمرمق و گاه حتی مهجور و فراموششده. این حوزه، که باید نخستین بستر ارتباط نسلی با فرهنگ، زبان و تاریخ ملی باشد، سالهاست با چالشهایی عمیق و پیچیده مواجه است؛ از فقر تولید محتوای بومی گرفته تا سیطره ترجمههای بیهویت، از ضعف حمایتهای نهادی تا فقدان سیاستگذاری فرهنگی دقیق و آیندهنگرانه. کودک ایرانی امروز، در میان سیل رنگارنگ کتابهای وارداتی با قهرمانانی خیالی اما بیریشه، در جستوجوی معنایی برای زندگی، هویت و احساس تعلق خویش است. در حالی که ادبیات باید تکیهگاه عاطفی و ذهنی او در مواجهه با جهان پیچیده امروز باشد، اغلب به کالایی مصرفی، بیروح و تکراری تبدیل شده است. بنابراین ضروری است تا متوجه این خلأ خطرناک و شاید جبرانناپذیر باشیم؛ خلأیی که اگر پر نشود، نهتنها به بحران در حوزه مطالعه و فرهنگ کتابخوانی منجر خواهد شد، بلکه با گذر زمان، به فراموشی ارزشهای ملی، ضعف در خودآگاهی فرهنگی و شکلگیری نسلی سرگردان در هویت منجر خواهد شد؛ نسلی که زبان مادری را در قالب داستانهای خود نمیبیند، الگوی قهرمانی را در ادبیاتش نمییابد و هیچ تصویری از «خودِ ایرانیاش» در دنیای کتاب ندارد. این خلأ ادبی، خلأیی صرفا فرهنگی نیست؛ بلکه تهدیدی راهبردی برای پایداری هویتی و تمدنی ایران است و تا زمانی که این واقعیت در سطوح تصمیمسازی فرهنگی به رسمیت شناخته نشود، امید به آیندهای روشن برای نسل فردا، چیزی جز خوشبینی بیپشتوانه نخواهد بود.
یکی از مشکلات اساسی در این حوزه، ضعف در تألیف آثار بومی است. بسیاری از نویسندگان به دلیل نبود حمایتهای مالی و ساختاری، ترجیح میدهند به ترجمه آثار خارجی بپردازند. این روند باعث شده تا کودکان و نوجوانان ایرانی بیشتر با فرهنگها و ارزشهای غیرایرانی آشنا شوند و از هویت فرهنگی خود فاصله بگیرند. علاوه بر این، کیفیت پایین برخی از آثار تألیفی نیز موجب شده تا ذائقه ادبی کودکان تغییر کند و به سمت آثار خارجی گرایش پیدا کنند. عدم توجه به نیازهای واقعی کودکان و نوجوانان، مانند مسائل اجتماعی، روانی و فرهنگی در بسیاری از آثار مشهود است. همچنین، فقدان نهادهای حمایتی و سیاستگذاریهای مناسب در حوزه ادبیات کودک و نوجوان، باعث شده تا این حوزه از نظر اقتصادی و فرهنگی در وضعیت نامطلوبی قرار گیرد. نبود برنامههای آموزشی مناسب برای تربیت نویسندگان و تصویرگران متخصص در این حوزه نیز از دیگر چالشهای موجود است. برای بهبود وضعیت ادبیات کودک و نوجوان در ایران، لازم است اقدامات مهمی انجام شود. به عنوان مثال ارائه یارانهها و تسهیلات مالی به نویسندگان و ناشران داخلی میتواند انگیزهای برای تولید آثار با کیفیت و بومی باشد. همچنین برگزاری دورههای آموزشی و کارگاههای تخصصی برای نویسندگان، تصویرگران و ویراستاران در حوزه ادبیات کودک و نوجوان ضروری است. از طرفی تدوین سیاستهای فرهنگی که به ترویج ادبیات بومی و کاهش وابستگی به آثار ترجمهای کمک کند، میتواند نقش مؤثری در ارتقای این حوزه داشته باشد. همچنین تقویت نقد ادبی در حوزه کودک و نوجوان و معرفی آثار برتر میتواند به ارتقای سطح کیفی این حوزه کمک کند. از طرفی آموزش والدین درباره اهمیت ادبیات کودک و نوجوان و تشویق آنها به خرید و مطالعه کتابهای بومی برای فرزندانشان ضروری است.
در مجموع ادبیات کودک و نوجوان بر خلاف ظاهر ساده و رنگین آن، یکی از زیربناییترین حوزههای فرهنگی هر کشور است. این شاخه از ادبیات، نخستین برخورد جدی کودک با دنیای زبان، روایت، تخیل، معنا و فرهنگ است. بیتوجهی به این حوزه، نهتنها به فقر ادبی منجر میشود، بلکه نسل آینده را از ریشههای فرهنگی، زبان مادری و الگوهای هویتی جدا میسازد. در ایران، فقدان سیاستگذاری منسجم، ضعف نظام آموزشی، بیبرنامگی نهادهای فرهنگی و انفعال در حوزه حمایت از نویسندگان و ناشران کودک، باعث شده که این حوزه با خلأیی جدی مواجه شود؛ خلأیی که در درازمدت، پایههای فرهنگ ملی را تهدید خواهد کرد.
در سطح نقد تخصصی، آنچه امروزه در بازار کتاب کودک و نوجوان ایران غالب است، یا ترجمههایی است که گاه بدون بومیسازی و پالایش فرهنگی عرضه میشوند، یا آثار تألیفیای که از نظر ساختار ادبی، روایتپردازی، زبان و محتوای روانشناختی و تربیتی، از استانداردهای حرفهای فاصله دارند. این بیتوازنی بین ترجمه و تألیف، به پدیدهای به نام «استعمار فرهنگی نرم» میانجامد؛ جایی که کودکان ایرانی بیش از آنکه با اسطورهها، نمادها، زبان و قهرمانان بومی آشنا شوند، با جهانبینیهای بیگانه بزرگ میشوند. افزون بر این، در اغلب نهادهای رسمی متولی فرهنگ، ادبیات کودک و نوجوان به عنوان یک «امر حاشیهای» تلقی میشود. این نگرش نهتنها در تخصیص بودجهها و اولویتهای برنامهریزی فرهنگی مشهود است، بلکه در تربیت نیروی متخصص نیز بازتاب دارد. در دانشگاهها، رشتههای ادبیات کودک یا بسیار کمرنگند یا اساسا غایب هستند و معدود نویسندگان توانمند این حوزه نیز اغلب به صورت فردی، با امکانات محدود و بدون حمایت مستمر، فعالیت میکنند. این وضعیت، زنگ خطری برای آینده زبان فارسی، هویت ایرانی و نظام ارزشی فرهنگی کشور است. همچنین، فضای نقد حرفهای در ادبیات کودک بهشدت فقیر است. کمبود نشریات تخصصی، جلسات نقد، تحلیلهای بینارشتهای و ارتباط فعال میان نویسندگان، روانشناسان کودک، جامعهشناسان و هنرمندان تصویری، مانع شکلگیری یک جریان پویای فرهنگی شده است. کتاب کودک، بیش از یک کالای مصرفی، یک ابزار راهبردی تربیتی و فرهنگی است اما تا زمانی که نگاه غالب به آن تجاری یا تبلیغاتی باشد، نمیتوان انتظار تحولی جدی داشت.
در نهایت، بیتوجهی به ادبیات کودک و نوجوان به معنای بیتوجهی به تربیت فرهنگی نسل آینده است. کشوری که در تربیت ادبی کودکان و نوجوانانش کوتاهی میکند، در واقع آینده فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی خود را به مخاطره میاندازد. ادبیات کودک نه در حاشیه، بلکه باید در متن برنامهریزیهای فرهنگی قرار گیرد. تنها با شناخت جایگاه واقعی این حوزه و سرمایهگذاری جدی بر آن میتوان به آیندهای امیدوار بود که کودکان ما، حاملان هویت ایرانی و زبان فارسی در جهانی چندفرهنگی باشند، نه مصرفکنندگان منفعل فرهنگیات بیگانه.