از سانسور تا نبود اکوسیستم خلاق

جهان صنعت– در خیابانهای شلوغ تهران، گالریهایی با مخاطبان محدود، سالنهای تئاتری با صندلیهای خالی، کنسرتهایی که یا لغو میشوند یا زیر بار سنگین مجوزها رنگ میبازند و هنرمندانی که آثارشان را در اینستاگرام به نمایش میگذارند اما نه امید فروش دارند، نه امنیت شغلی؛ همه اینها تکههایی از یک پازل معیوب هستند؛ پازلی که قرار بود نامش «اقتصاد هنر» باشد اما سالهاست که در ایران یا ساخته نشده، یا به رسمیت شناخته نمیشود. در جهانی که صنایع خلاق به یکی از سریعترین و سودآورترین بخشهای اقتصاد تبدیل شدهاند، در کشوری که بیش از ۲هزار سال پیش نخستین سازهای زهی و تندیسهای سنگی را میساخت، هنر هنوز کالایی غیرمولد، صرفا فرهنگی یا حاشیهای تلقی میشود.
در اغلب کشورهایی که هنر را بهعنوان بخش مولد اقتصاد شناختهاند، هنر نه یک فعالیت تزئینی یا روشنفکرانه بلکه یک موتور اشتغال، برندسازی ملی و صادرات فرهنگی است. طبق گزارش یونسکو، صنایع خلاق در سال۲۰۲۲ بیش از ۳هزارمیلیارد دلار گردش مالی جهانی داشتهاند و سهم فزایندهای از تولید ناخالص داخلی کشورها را به خود اختصاص دادهاند.
در بریتانیا، این بخش بیش از صنعت خودروسازی درآمد دارد. در کرهجنوبی، صنعت موسیقی و سرگرمی (K-pop) به بازوی دیپلماسی فرهنگی کشور تبدیل شده است. در فرانسه، هر یورو که دولت برای تولیدات هنری هزینه میکند، چند برابر آن از طریق مالیات و اشتغال به اقتصاد بازمیگردد اما در ایران، هنر در بهترین حالت یک امر فرهنگی و در بدترین حالت یک دغدغه امنیتی یا یک لوکس غیرضروری تلقی میشود.
در نگاه ساختار رسمی ایران، هنر به دو دسته کلی تقسیم میشود: هنر مطلوب که معمولا همسو با سیاستهای فرهنگی رسمی کشور است و هنر نامطلوب یا حاشیهای که اغلب با مشکلات مجوز، سانسور یا حذف مواجه میشود. هنر مطلوب ممکن است از حمایتهای محدود دولتی برخوردار شود اما کمتر بهعنوان یک کسبوکار دیده میشود. در مقابل، هنر مستقل یا مدرن، اغلب از چرخه رسمی بیرون گذاشته میشود و هنرمند ناچار است در بازار خاکستری، زیرزمینی یا مهاجرت هنری بهدنبال حیات حرفهای بگردد. این نوع نگاه باعث شده که فضای فعالیت هنری، نهتنها نامطمئن و پرریسک باشد بلکه برای سرمایهگذار خصوصی نیز غیرقابل اعتماد بهنظر برسد. یکی از ریشههای اساسی این مساله، فقدان سیاستگذاری توسعهمحور در حوزه هنر است. در اسناد بالادستی کشور، مانند برنامههای توسعه پنجساله یا سند چشمانداز ۲۰ساله، هنر عمدتا بهعنوان ابزار فرهنگی-تبلیغاتی تعریف شده، نه بهعنوان منبع درآمد یا شغل پایدار. به عنوان مثال در برنامه ششم توسعه، سهم هنر از منظر اقتصادی عملا نادیده گرفته شده و هیچ بند مشخصی برای گسترش بازار هنر، صادرات محصولات خلاقانه یا حمایت مالیاتی از هنرمندان وجود ندارد. در نتیجه، هنر نه از حمایتهای صنفی برخوردار است، نه از بیمه مناسب، نه از زیرساخت مناسب و نه از جایگاه اقتصادی در بودجه کشور. همچنین یکی دیگر از موانع اصلی، ضعف شدید در زیرساختهای قانونی و حمایتی است. هنرمندان در ایران معمولا به شکل آزادکار یا پارهوقت فعالیت میکنند، بدون قراردادهای رسمی، بیمه یا تضمین درآمد. شرکتها و استودیوهای هنری نیز اغلب در خلأ قانونی فعالیت میکنند و نسبت به مالیات، مجوزها، حقوق مولف و قوانین مالکیت فکری با چالشهای جدی مواجه هستند. در نتیجه، اکوسیستم اقتصادی هنر شکننده و ناپایدار باقی مانده و امکان رشد و جذب سرمایه را ندارد. بخشخصوصی نیز، بهویژه در حوزههایی مانند موسیقی، تئاتر، طراحی لباس، یا هنر دیجیتال، کمتر حاضر به سرمایهگذاری میشود چون بازار مشخص، امنیت حقوقی یا سود قابل پیشبینی وجود ندارد.
از سوی دیگر، دانشگاهها و نهادهای آموزشی هنری نیز خود عاملی در تشدید این بحران هستند. آموزش هنر در ایران، عمدتا آکادمیک، نظری و تکنیکی است اما پیوندی با بازار ندارد. دانشجوی هنر پس از فارغالتحصیلی، شاید بداند چگونه طراحی کند یا موسیقی بسازد اما نمیداند چگونه کار خود را بفروشد، چگونه با مشتری یا گالریدار مذاکره کند، چگونه آثارش را بیمه کند یا وارد بازارهای بینالمللی شود. در بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا، کارآفرینی هنری، مدیریت فرهنگی، بازار هنر، حقوق هنرمند و ساخت برند شخصی، جزو واحدهای اصلی هستند اما در ایران، آموزش هنر هنوز در همان کلیشههای دهههای گذشته مانده و نتیجهاش، فارغالتحصیلانی است که یا به مشاغل غیرمرتبط پناه میبرند یا مهاجرت میکنند. همزمان، جامعه نیز بهعنوان مصرفکننده هنر، سهم چندانی در این چرخه ندارد. فرهنگ عمومی مصرف هنر در ایران ضعیف است.
بسیاری از مردم، بهدلیل شرایط اقتصادی، تورم یا نبود تبلیغ فرهنگی، هنر را یک کالای لوکس یا فرعی میدانند. کمتر کسی برای خرید تابلو، رفتن به تئاتر یا حمایت از موسیقی مستقل هزینه میکند. درحالیکه در کشورهای توسعهیافته، خانوادهها بخشی از بودجه ماهانه خود را به فعالیتهای هنری اختصاص میدهند. در ایران، مردم ترجیح میدهند برای گوشی موبایل یا لوازم خانگی هزینه کنند اما خرید یک اثر هنری یا بلیت یک کنسرت، در اولویت نیست. این مشکل، ریشه در نظام آموزش عمومی، رسانهها و حتی سیاستهای فرهنگی دارد. در این میان، مهاجرت هنرمندان ایرانی به خارج از کشور به یک روند مزمن تبدیل شده است. در دهههای اخیر، صدها هنرمند در حوزههای موسیقی، سینما، تجسمی، طراحی و حتی ادبیات، کشور را ترک کردهاند. بسیاری از آنها پس از مهاجرت، موفقیتهای چشمگیری در بازارهای بینالمللی به دست آوردهاند؛ از جایزههای جهانی گرفته تا فروش میلیونی آثار دیجیتال. این مهاجرتها، تنها یک مساله فرهنگی یا سیاسی نیستند بلکه نشانهای از نبود بستر اقتصادی برای فعالیت خلاقانه در ایران هستند. وقتی هنرمند نتواند از راه کار خود زندگی کند، چارهای جز خروج از کشور نمیبیند. این فرار استعدادها، در نهایت ضربهای جبرانناپذیر به توسعه فرهنگی، صادرات خلاق و حتی وجهه بینالمللی ایران وارد میکند. یکی از فرصتهایی که میتوانست ایران را وارد بازار جهانی هنر کند اما مغفول ماند، حوزه هنر دیجیتال و NFT بود. در سالهای اخیر، با رشد پلتفرمهای بلاکچین و فروش آثار دیجیتال بهصورت رمزنگاریشده، بسیاری از هنرمندان کشورهای در حال توسعه توانستند بدون نیاز به واسطه یا مجوز، آثار خود را به مخاطبان جهانی عرضه کنند اما در ایران، فیلترینگ، محدودیتهای ارزی، نبود قوانین مشخص و ترس از فناوریهای نو، باعث شد که این فرصت طلایی نیز از دست برود، در حالی که ایران با داشتن نسل جوان خلاق و مسلط به تکنولوژی، میتوانست در این عرصه پیشگام باشد.
در مجموع، آنچه باعث شده هنر در ایران به عنوان یک اقتصاد مولد درک نشود، ترکیبی از عوامل سیاسی، ساختاری، فرهنگی و آموزشی است. هنر در ایران نه به چشم یک تولید ارزش بلکه یا به عنوان ابزار یا تهدید دیده شده است. تا زمانی که این نگاه تغییر نکند، هنر نمیتواند موتور رشد اقتصادی کشور باشد. لازم است در نگاه دولتی، جایگاه هنر از حاشیه به مرکز بازگردد، سیاستگذاریها برمبنای توسعه اقتصادی بازنویسی شوند، حمایتهای بیمهای و قانونی برای هنرمندان در نظر گرفته شود، دانشگاهها مهارتهای بازارمحور آموزش دهند و جامعه به مصرف هنر تشویق شود. هنر میتواند اشتغالآفرین، ارزآور و برندآفرین باشد، اگر آن را جدی بگیریم، از آن نترسیم و به آن میدان بدهیم. ایران با پیشینه هنری غنی، با تنوع فرهنگی گسترده و با میلیونها جوان مستعد، ظرفیت آن را دارد که یکی از بازیگران اصلی اقتصاد هنر در خاورمیانه باشد اما برای رسیدن به این نقطه، باید از نگاه سنتی و بسته به هنر فاصله گرفت و آن را همانگونه دید که جهان امروز میبیند: به عنوان یک صنعت، یک بازار و یک آینده.