5 - 08 - 2020
جایگاه مغفول علوم اجتماعی و انسانی در جریان کارآفرینی نوین ایران
ایلیار حیدری*
طی سالهای اخیر توجه خاصی چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی به رشد و توسعه نوآوریهای تکنولوژیمحور شده است. خروجی این روند را میتوان در تعداد رو به فزونی شتابدهندهها، استارتآپها و شرکتهای دانشبنیان مشاهده کرد. در کشور ما وقتی صحبت از عوامل کلیدی غیرسرمایهای در ایجاد چنین پیشرفتهایی به میان میآید ذهن ما به طور خودکار به سراغ مهندسان زبده، کدنویسان ماهر، کارآفرینان خلاق و یا مدیران موفق میرود. در کشورهای پیشرفته اما نگاهی کاملا متفاوت و علمیتر به مقوله نوآوری و کارآفرینی وجود دارد. این نگاه کارآفرینی نوین را تنها از لنز علوم مهندسی و مدیریت نمیبیند بلکه گستره علمی وسیعتری را شامل میشود. چنین نگاهی سهم مهمی از فرآیند نوآوری را به علوم انسانی و اجتماعی اختصاص میدهد. در واقع علاوه بر مهندسان، کدنویسان و مدیران، کارشناسان علوم انسانی و اجتماعی نیز نقش بسزایی در موفقیت و شکوفایی ایدههای خلاقانه بازی میکنند. اهمیت به کارگیری یافتههای علمی و کاربردی این رشتهها واضح است. بسیاری از محصولات فناورانه و استارتآپها قرار است توسط مصرفکننده (کاربر) در یک ساختار پیچیده اجتماعی به کار گرفته شوند. بنابراین توجه به جنبههای گوناگون رفتار فرد و اثرپذیری او از عوامل محیطی در بستری اجتماعی باید در تولید محصولات نوآورانه و تکنولوژیمحور در دستور کار فعالان این بخش نوپا از صنعت قرار گیرد.
همانطور که اشاره شد در کشور ایران دامنه رویکرد علمی در زمینه فعالیت استارتآپها و نوآوری چندان وسیع نیست. در بهترین حالت شاید فعالان عرصه کسبوکارهای نوآورانه گاهی به سراغ مشاوران اقتصادی بروند. اما ردپای سایر رشتههای غیرمهندسی مانند جمعیتشناسی یا علوم رفتاری و شناختی چندان در فعالیتهای نوآورانه دیده نمیشود و یا حداقل کمرنگ است. این در حالی است که دلالتهای کاربردی مطالعات این رشتهها به طور بالقوه میتواند در بهبود عملکرد بنگاههای نوآور و به طور ویژه استارتآپهای محصولمحور تاثیرگذار باشد. برای مثال یکی از ابتداییترین اقدامات برای توسعه یک محصول نوآورانه، شناسایی گروه جمعیتی هدف است. جمعیت میتواند بر اساس ویژگیهای گوناگون افراز شود مانند سن، جنسیت، سطح تحصیلات و یا وضعیت تاهل. جمعیتشناسان به زبان ساده به دنبال بررسی تغییرات این ویژگیهای جمعیتی هستند و تفاسیر و نتایج یافتههای آنها کاربردهای اقتصادی حائز اهمیتی برای کارآفرینان دارد. علاوه بر این کاربردهای (سطح) خرد، روندهای جمعیتی میتواند تصویری دقیقتر از آینده کارآفرینی در اختیار سیاستگذاران قرار دهد. برای مثال تجربیات برخی کشورهای پیشرفته نشان از وجود رابطه نعلیشکل بین سن و کارآفرینی دارد.
یعنی با پیر شدن جامعه، میزان نوآوری و به تبع آن تعداد بنگاههای کوچک که نقشی کلیدی در اشتغالزایی ایفا میکنند، کاهشی چشمگیر مییابد. بنابراین با توجه به ساختار جمعیت جوان کشورمان میتوان انتظار داشت تا پیش از آغاز فاز پیری جمعیت (حداقل تا دو دهه آینده) به طور بالقوه نیروی خلاق و کارآفرین در بازار کار حضور خواهد داشت.از میان رشتههای غیرفنی که در فرآیند شکلگیری استارتآپها و محصولات نوین در کشورهای پیشرفته کاربرد روزافزونی دارند میتوان به اقتصاد رفتاری اشاره کرد. این گرایش نوظهور در تلاش است با اتکا به یافتههای علومشناختی و روانشناسی رویکردی نوین و واقعگرایانه از رفتار و تصمیمات اقتصادی ارائه کند. در وهله نخست شاید بتوان از یافتههای این رویکرد برای تحلیل رفتار خود کارآفرینان بهره برد. برخلاف اقتصاد مرسوم که تصمیمات این گروه را در چارچوبی عقلایی مطالعه میکند، اقتصاد رفتاری با ارائه شواهدی این گروه را لزوما عقلایی نمیپندارد. مطالعات موجود نشان میدهد بازده انتظاری کارآفرینی منفی است بدین معنی که احتمال موفقیت کارآفرینان در سطحی معقول از ریسکگریزی، بسیار اندک است. به همین سبب تنها تعداد معدودی از استارتآپها به موفقیت چشمگیر دست مییابند. با این حال هر سال تعداد فراوانی استارتآپ تاسیس میشوند. چنین رفتاری به نوعی مشابه رفتار افرادی است که بلیت بختآزمایی میخرند.
کاربردیترین دلالتها و توصیههای اقتصاد رفتاری در زمینه رفتار مصرفکننده است. این توصیهها در مراحل گوناگون شکلگیری و توسعه کسبوکارهای نوآورانه محصولگرا میتواند راهگشای کارآفرینان و شتابدهندهها باشد؛ از ایده اولیه و طراحی محصول مورد نظر گرفته تا نحوه عرضه و بازاریابی. اگرچه برخی توصیههای رفتاری علومشناختی و روانشناسی تا حدودی در زمینه تجربه کاربر مورد توجه فعالان حوزه تولید محصولات نوآورانه در کشورمان قرار گرفته اما همچنان جای خالی کاربرد اصول اقتصاد رفتاری در این عرصه محسوس است. برای مثال در زمینه توسعه اپلیکیشنها و تجارت الکترونیک فرآیند راهاندازی بسیاری از محصولات (خدمات) در بهترین حالت تقلیدی هوشمندانه از نمونههای غیربومی است. چنین روشی اگرچه ممکن است موثر باشد اما تاکید بیش از حد بر آن منجر به خطایی میشود که کارشناسان آن را تورش/ سوگیری بازماندگی مینامند. این خطا در تصمیمگیری به زبان ساده زمانی رخ میدهد که ما برای کسب موفقیت همان مسیری را برمیگزینیم که یک نمونه یا گروه موفق طی کرده است، بدون در نظر گرفتن آنهایی که همین مسیر را رفتهاند و شکست خوردهاند. از لحاظ مفهومی این تورش به نوعی مشابه تورش نمونهگیری در تحلیلهای آماری و اقتصادسنجی است. ماحصل این خطای محاسباتی در کسبوکار میتواند افزایش احتمال شکست باشد. به منظور پرهیز از چنین خطاهایی فعالان حوزه استارتآپ و کارآفرینی علاوه بر کارشناسان علوم مهندسی و فناوری بهتر است از مشاوره متخصصان سایر رشتهها نیز سود برند. این رویکرد منجر به بهرهبرداری از توان علمی بالقوه داخلی و همچنین بومیسازی فرآیند کارآفرینی و تولید محصولات نوآورانه خواهد شد. حلقه مفقوده در اتخاذ رویکرد بینرشتهای یا چندرشتهای کارآفرینی برقراری ارتباط بین نخبگان این رشتهها و جامعه کارآفرین است که چگونگی و ضروریات آن از حوصله مطلب حاضر خارج است. در پایان اشاره به این نکته ضروری است که تنوع رشتهها و علوم به ظاهر نامرتبط که میتوانند نقشی ارزشمند در شکوفایی اقتصاد کارآفرینی نوین و بازارهای استارتآپی داشته باشند بسیار فراتر از رشتههای مورد بحث این نوشته است.
* دکترای اقتصاد خانوار و مصرفکننده
دانشگاه جورجیا
پژوهشگر پسادکترا، پژوهشکده اقتصاد
دانشگاه علامه طباطبایی
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد