جهان درآستانه نظم جدید
حسین ساسانی،نظریهپرداز توسعه پایدار
برای مطالعه بخش بخش اول این گزارش با عنوان «چرخش بزرگ» کلیک کنید
فصل۵)نقش محیط راهبردی جهانی و تاثیر آن بر موفقیت استراتژی۲۰۲۵
هیچ قدرتی حتی اگر ظرفیتهای داخلی گسترده داشته باشد نمیتواند استقلال راهبردی خود را صرفا با اتکا به درون تضمین کند. ساختار قدرت در جهان مجموعهای از تعاملات، رقابتها و همافزاییهای اجباری بوده که هر کنشگر بزرگ ناگزیر بخشی از آن است حتی اگر تمایل داشته باشد نقش خود را کاهش دهد. استراتژی۲۰۲۵ زمانی به نقطه آسیبپذیری میرسد که فرض میکند «تمرکز بر درون» میتواند جایگزین «حضور فعال در بیرون» شود. تحلیل من بر این نکته تاکید میکند که این دوسطح نه جایگزین بلکه مکمل یکدیگرند.
در محیط جهانی امروز چند روند اساسی شکل گرفته که آمریکا نمیتواند آنها را نادیده بگیرد: نخست ظهور قدرتهایی است که توانایی ایجاد ساختارهای مستقل نظم منطقهای دارند. این قدرتها چین در آسیا، هند در جنوب آسیا، ترکیه و عربستان در خاورمیانه و برزیل در آمریکای لاتین هستند. آنها نهتنها نقش آمریکا را به چالش میکشند بلکه درحال ساخت الگوهایی از همکاری هستند که بدون حضور آمریکا نیز ادامهپذیر است. اگر آمریکا تصمیم بگیرد نقش خود را کاهش دهد این فضا بهسرعت توسط ساختارهای جدید نظم جهانی پر خواهد شد؛ ساختارهایی که الزما با منافع آمریکا سازگار نخواهند بود.
دوم تغییر در ماهیت رقابت قدرتهاست. رقابت امروز نه صرفا نظامی بوده و نهتنها دیپلماتیک بلکه ترکیبی از اقتصاد، فناوری، داده، انرژی و استانداردسازی جهانی است. چین، اروپا و حتی برخی قدرتهای منطقهای درحال تعریف قواعد جدیدی هستند که میتواند ساختار آینده بازارها، جریان انرژی، تجارت دیجیتال و فناوریهای حیاتی را شکل دهد. اگر آمریکا از این فرآیندها فاصله بگیرد ممکن است در زمانی کوتاه با جهانی مواجه شود که قواعد آن توسط دیگران نوشته شده و اصلاح آن بسیار دشوار خواهد بود.
سوم انسجامزدایی در اتحادها و پیمانهای سنتی است. در سهدهه گذشته متحدان آمریکا نقش چشمگیری در حفظ نظم جهانی داشتند اما امروز بسیاری از آنها بهدنبال استقلال استراتژیک هستند. اروپا در حوزه دفاعی، ژاپن در سیاست امنیتی و کشورهای خاورمیانه در سیاست انرژی دیگر وابستگی کامل به واشنگتن ندارند. اگر آمریکا سطح تعامل خود را کاهش دهد این روند تسریع میشود و درنهایت یک جهان چندمحوریِ تثبیتشده شکل میگیرد؛ جهانی که در آن بازگشت آمریکا به جایگاه پیشین هم پرهزینه و هم غیرممکن است.
چهارم تغییر در ساختار اقتصادی جهان است. زنجیرههای تامین جهانی که زمانی تحت کنترل آمریکا و شرکتهای غربی بود امروز درحال انتقال به حوزههایی است که تحت نفوذ چین یا شبکههای منطقهای جدید قرار دارند. اگر آمریکا صرفا بر بازسازی صنعتی داخلی تمرکز کرده اما از محیط بیرونی فاصله بگیرد زنجیره ارزش جهانی بهشکلی سازمان مییابد که حتی محصولات آمریکایی نیز برای ورود به بازارهای جهانی با محدودیت روبهرو شوند.
در این چارچوب تحلیل من بر یکنکته اساسی تاکید میکند: محیط جهانی صرفا بیرون از آمریکا نبوده و بخشی از ظرفیت واقعی آمریکا است. قدرت یککشور تنها در اهرمهایی که مالک آن است تعریف نشده بلکه در ساختاری که این اهرمها در آن عمل میکنند نیز ریشه دارد. اگر آمریکا میخواهد سهگانه هدف، ظرفیت و اقدام را بهطور هماهنگ پیش ببرد باید بداند که این هماهنگی تنها درصورتی پایدار است که جهان پیرامون نیز قابلپیشبینی، قابل مهار یا دستکم قابلتنظیم باشد.
بنابراین راهبرد۲۰۲۵ با یکتناقض ساختاری روبهرو است: از یکسو میخواهد بار مسوولیتهای جهانی را کاهش دهد و ازسوی دیگر موفقیت اهدافش وابسته به محیط جهانی است که بدون نقش فعال آمریکا احتمالا درجهتی متفاوت حرکت خواهد کرد. اگر این تناقض حل نشود راهبرد۲۰۲۵ را در وضعیتی قرار میدهد که در آن نه میتواند به درون تکیه کند و نه قادر است بیرون را نادیده بگیرد.
فصل پنجم نتیجه میگیرد که قدرت پایدار ترکیب متوازن دونوع توانمندسازی است: توانمندسازی درونی برای ایجاد ظرفیت و توانمندسازی بیرونی برای شکلدادن به محیط. هر راهبردی که یکی را قربانی دیگری کند درنهایت به محدودیتی ساختاری میرسد که امکان تحقق اهداف راهبردی را از بین خواهد برد.
فصل۶)تناقضهای درونی سند۲۰۲۵ و پیامدهای آن برای آینده نقش آمریکا
راهبرد۲۰۲۵ بر پایه مجموعهای از اصول و اولویتها شکل گرفته که در ظاهر منسجم هستند اما درسطح ساختاری میان آنها ناسازگاریهایی وجود دارد که میتواند موفقیت سند را بهطور جدی محدود کند. این تناقضها نه به دلیل ضعف در متن سند بلکه به این دلیل شکل گرفته که آمریکا باید همزمان دوهدف متعارض را دنبال کند: بازسازی توان داخلی و حفظ موقعیت بینالمللی.
معتقد هستم که سند۲۰۲۵ دقیقا در همین نقطه با مشکلات بنیادین روبهرو است.
نخستین تناقض ترکیب تمرکز درونی با انتظار تداوم نقش خارجی است. سند تاکید میکند که آمریکا باید تمرکز اصلی خود را بر بازسازی اقتصادی، فناورانه و صنعتی در داخل بگذارد اما همزمان انتظار دارد که نقش محوری خود را در رقابت با چین و مدیریت ساختارهای جهانی حفظ کند. این دو هدف تنها زمانی قابل جمع است که آمریکا ظرفیت اضافی برای ایفای نقش جهانی داشته باشد؛ ظرفیتی که درحالحاضر محدود شده است. هرچه تمرکز داخلی بیشتر شود توان اختصاص دادهشده به عرصه جهانی کاهش مییابد و هرچه نقش جهانی حفظ شود بازسازی داخلی کندتر خواهد شد. این یک تنش ساختاری است که سند بهطور کامل آن را حل نکرده است.
تناقض دوم کاهش تعهدات جهانی همراه با نیاز به شکلدهی به محیط بینالملل است. سند بیان میکند که آمریکا نباید درهربحران یا منطقهای وارد شود و باید مسوولیت بیشتری را به متحدان واگذار کند اما شکلدهی به محیط جهانی(که برای موفقیت راهبرد لازم است) نیازمند حضور فعال، سرمایهگذاری سیاسی، ابزار فشار و نقشآفرینی مداوم در روندهای بینالمللی است. بدون این حضور جهان بهسرعت قواعد و ساختارهای مستقل ایجاد خواهد کرد که خارج از کنترل آمریکاست. بنابراین کاهش تعهدات بدون تعریف یک سازوکار جایگزین برای مدیریت محیط شکافی راهبردی ایجاد میکند.
تناقض سوم اتکا به متحدانی است که دیگر وابسته نیستند. سند۲۰۲۵ نقش متحدان را بهویژه در مهار چین کلیدی میداند اما بسیاری از این متحدان مسیر استقلال استراتژیک را دنبال میکنند: اروپا رویکرد امنیتی مستقل را پیش برده، ژاپن و کره بهدنبال موازنه پایدار هستند و خاورمیانه روابط متکثر با چین، روسیه و آمریکا شکل داده است. درچنین شرایطی واشنگتن نمیتواند مطمئن باشد که متحدان تصمیمهای آمریکا را بدون هزینه اضافی دنبال کنند. اگر استراتژی بر فرض وابستگی متحدان بنا شود درعمل به نتیجهای متفاوت خواهد رسید.
تناقض چهارم انتظار برتری فناورانه همراه با کاهش شبکه جهانیِ توزیع قدرت است. برای حفظ برتری در فناوریهای حیاتی آمریکا نیازمند دسترسی به بازارها، داده، نیرویانسانی و همکاریهایعلمی جهانی است اما سند در بخشهایی بر کاهش وابستگی خارجی و محدودسازی تعاملات تاکید دارد. اگرچه این اقدام در حوزههای امنیتی قابل دفاع بوده اما در حوزه فناوری و نوآوری قطع ارتباطات جهانی میتواند روند پیشرفت را آهسته و زمینه رشد بازیگران رقیب را تقویت کند.
تناقض پنجم تاکید بر بازدارندگی بدون تعریف سطح مطلوبِ حضور نظامی است. سند میگوید آمریکا باید حضور نظامی خود را هدفمند کند اما روشن نمیگوید کدام مناطق ظرفیت تحمل کاهش حضور را داشته و کدام مناطق حتی با کوچکترین عقبنشینی توازن بازدارندگی را برهم میزنند. بازدارندگی مفهومی نسبی است و کاهش حضور فیزیکی، پیامدهای روانی و عملی دارد. اگر آمریکا حضور نظامی را سریع کاهش دهد رقبا هزینه آزمودن مرزهای بازدارندگی را پایینتر میبینند.
تناقض ششم واگذاریِ بخشی از مسوولیتها به بازیگران منطقهای بدون تضمین سازوکارهای همراستایی است. سند انتظار دارد که کشورهای منطقهای نقش بیشتری بپذیرند اما بسیاری از آنها اهداف متفاوتی از آمریکا دارند. در غیاب سازوکارهای همراستاکننده مشارکت این بازیگران میتواند محیط را بهشکلی تغییر دهد که با منافع آمریکا سازگار نباشد.
تحلیل من بر این نکته تاکید میکند که این تناقضها به معنای ناتوانی سند نبوده بلکه نشانه شرایط گذار است. آمریکا در مرحلهای از تاریخ قرار دارد که در آن منابع، اهداف و واقعیت جهانی با گذشته تفاوت بنیادین دارند. اگر این تناقضها مورد شناسایی و مدیریت قرار نگیرند استراتژی۲۰۲۵ ممکن است بهجای ایجاد تمرکز منجربه پراکندگی شود: پراکندهشدن هدفها، اهرمهای راهبردی و درنهایت پراکندهشدن نقش جهانی.
این فصل نتیجه میگیرد که موفقیت استراتژی۲۰۲۵ تنها درصورتی امکانپذیر است که آمریکا جایگاه خود را نه براساس «آنچه بوده» بلکه براساس «آنچه در محیط جهانی جدید میتواند باشد» تعریف کند. راهبردی که با محیط سازگار نشود حتی با بهترین ظرفیتهای داخلی نیز پایدار نمیماند.
فصل۷)پیامدهای راهبرد۲۰۲۵ برای ایران، چین، اروپا و خاورمیانه
راهبرد۲۰۲۵ آمریکا نهتنها بازتابی از نیازهای داخلی این کشور بوده بلکه حامل پیامدهایی گسترده برای محیط راهبردی پیرامون آن نیز هست. این پیامدها برای کشورهایی مانند چین و اروپا ساختاری هستند و برای منطقه خاورمیانه و ایران ماهیتی دوگانه دارند: هم فرصت و هم محدودیت. در این فصل پیامدها بهگونهای تحلیل میشوند که پیوستگی میان اهداف آمریکا و واکنشهای احتمالی بازیگران مختلف آشکار شود.
۱.پیامدها برای چین: رقابت ساختاری و نه تقابلی
راهبرد۲۰۲۵ چین را رقیب اصلی تعریف کرده اما برخلاف اسناد گذشته رقابت را به حوزه نظامی محدود نمیکند. مسیر رقابتی که سند ترسیم میکند سهویژگی دارد:
-نخست رقابت درحوزه فناوری بهعنوان محور اصلی:
آمریکا تلاش میکند برتری خود را در حوزههایی مانند نیمههادیها، هوشمصنوعی، بیوتکنولوژی و انرژی نو تثبیت کند. این اقدام محیط عملیاتی چین را پیچیدهتر میکند زیرا الگوی توسعه این کشور بر ادغام فناوری و صنعت بنا شده است. محدودیتها و استانداردهای جدید آمریکا میتواند سرعت رشد چین را کاهش دهد اما همزمان فضای رقابت ساختاری را تنگتر میکند.
-دوم مدیریت رقابت اقتصادی بدون قطع کامل وابستگی: سند بهدنبال جداسازی کامل اقتصادی نبوده بلکه «کاهش وابستگی در حوزههای حساس» را هدف گرفته است. این الگو چین را درموقعیتی قرار میدهد که مجبور است ظرفیتهای داخلی خود را افزایش داده و همزمان ائتلافهای اقتصادی جدیدی ایجاد کند.
-سوم تلاش برای ایجاد همراستایی گستردهتر میان متحدان علیه چین: اگر این همراستایی شکل بگیرد چین با محیط بینالمللیای مواجه میشود که قواعد آن براساس استانداردهای آمریکا و متحدانش تنظیم شده است.
جمعبندی پیامد برای چین:
رقابت با آمریکا وارد مرحله «رقابت ساختاری» شده است؛ رقابتی که بر قواعد، شبکهها و زنجیرههای ارزش متمرکز است و نه بر موازنه نظامی مستقیم.
۲.پیامدها برای اروپا: همپیمان ضروری اما نه کافی
اروپا در سند۲۰۲۵ جایگاهی میانه دارد: شریکی ناگزیر برای حفظ قواعد جهانی اما نه محور اصلی رقابت.
-نخست افزایش فشار بر اروپا برای پذیرش نقش فعالتر در امنیت: راهبرد۲۰۲۵ میگوید آمریکا نمیتواند بار امنیتی اروپا را مانند گذشته تحمل کند. نتیجه آن است که اروپا باید بودجه دفاعی بیشتری اختصاص دهد و نقش مستقلتری بازی کند.
-دوم همکاری عمیق در فناوری و استانداردهای دیجیتال: آمریکا به اروپا بهعنوان شریک در مهار فناوری چین نیاز داشته و این همکاری میتواند پایه نظم فناوری غرب را تقویت کند.
-سوم احتمال شکلگیری شکافهایمحدود: به این دلیل که اروپا دنبال «خودمختاری راهبردی» بوده و همیشه حاضر نیست در رقابت چین-آمریکا کامل درکنار واشنگتن قرار گیرد.
جمعبندی پیامد برای اروپا:
اروپا به شریک ساختاری آمریکا تبدیل شده اما استقلال آن افزایش مییابد؛ نظمی چندلایه شکل خواهد گرفت و نه یک محور واحد.
۳.پیامدها برای خاورمیانه: مدیریت حداقلی بدون سرمایهگذاری راهبردی
راهبرد۲۰۲۵ برخلاف اسناد گذشته تاکید دارد که خاورمیانه نباید منبع اصلی مصرف منابع آمریکا باشد. این سیاست پیامدهای مشخص دارد:
-نخست کاهش حضور مستقیم نظامی و تمرکز بر همکاریهای امنیتی کمهزینه: این روند به قدرتهای منطقهای فرصت بیشتری برای بازی مستقل میدهد.
-دوم افزایش نقش چین و روسیه در حوزههای اقتصادی و امنیتی: کاهش حضور آمریکا فضای بیشتری برای کنشگری رقبا ایجاد میکند.
-سوم ادامه حمایت آمریکا از توازن منطقهای اما بدون ورود عمیق به منازعات: سیاست آمریکا از مدیریت فعال به تنظیم از دور منتقل میشود.
-چهارم افزایش اهمیت انرژی و گذار به الگوهای جدید همکاری: خاورمیانه همچنان مهم است اما نه در حد گذشته. اهمیت آن اکنون در چارچوب گذار انرژی و رقابت چین-آمریکا تعریف میشود.
جمعبندی پیامد برای خاورمیانه:
آمریکا نقش خود را کاهش داده اما منطقه را رها نمیکند و سیاست «حضور محدود و مدیریت از دور» اجرا میشود.
۴.پیامدها برای ایران: میان فشار ساختاری و فرصتهای راهبردی
ایران در سند۲۰۲۵ دیگر «تهدید جهانی» تعریف نشده بلکه «مساله منطقهای» تلقی میشود. این تغییر پیامدهایی دارد:
-نخست کاهش اولویت ایران در راهبرد کلان آمریکا: این امر بهمعنای کاهش احتمال درگیری مستقیم و کاهش توجه استراتژیک به ایران است و ایران از جایگاه محور منازعه خارج میشود.
-دوم اینکه موضوع گفتهشده بهمعنای کاهش فشار نبوده بلکه تغییر شکل فشار است: از فشار نظامی و امنیتی مستقیم به فشارهای فناورانه، اقتصادی و منطقهای.
-سوم ایجاد فضا برای مانور دیپلماتیک: وقتی ایران در اولویت نخست آمریکا نباشد فضای بیشتری برای شکلدهی به معادلات منطقهای و چندمحوری جهانی ایجاد میشود بهویژه از طریق همکاری با چین، روسیه، هند، کشورهای خاورمیانه و حتی اروپا.
-چهارم افزایش حساسیت آمریکا به رفتار ایران درحوزههای فناوری و امنیت سایبری: در نظم جدید توانمندیهای فناورانه ایران اهمیتی فراتر از توان نظامی کلاسیک پیدا میکند.
-پنجم فرصت برای تبدیل ایران به بازیگر میانجی درنظم چندمحوری: ایران میتواند از تغییر نقش آمریکا بهره بگیرد بهشرط آنکه سیاست خارجی خود را با ساختار چندمحوری جدید هماهنگ و رقابت چین-آمریکا را بهدرستی مدیریت کند.
جمعبندی پیامد برای ایران:
کاهش تهدید مستقیم، کاهش تمرکز آمریکا اما افزایش رقابت در حوزههای فناوری و منطقهای درکنار شکلگیری فرصتی برای نقشآفرینی فعالتر ایران در نظم آینده.
نتیجه کلان فصل۱۲
راهبرد۲۰۲۵ آمریکا برخلاف اسناد گذشته پیامدهای متوازنتری دارد. این سند بیشتر بر چین متمرکز بوده، از اروپا نقش بیشتری خواسته، در خاورمیانه عقبنشینی هدفمند انجام میدهد و ایران را از سطح تهدید جهانی بهسطح موضوع منطقهای کاهش میدهد. این تحول نظم جهانی آینده را بهسمت چندمحوری پایدار هدایت میکند. درچنین نظمی نقش آمریکا دیگر یک نقش فراگیر نبوده بلکه نقشی ساختاری و قواعدمحور است.
فصل۸)توصیههای راهبردی برای ایران در مواجهه با نظم جدید و راهبرد۲۰۲۵ آمریکا
راهبرد امنیت ملی۲۰۲۵ آمریکا اگرچه نسبتبه گذشته تمرکز خود را از خاورمیانه و ایران کاهش داده اما این بهمعنای بیتاثیرشدن سیاستهای آمریکا بر محیط امنیتی و اقتصادی ایران نیست. تغییر در اولویت آمریکا یک واقعیت ساختاری پدید میآورد: ایران از یک تهدید جهانی به یک بازیگر منطقهای تبدیل میشود اما جهانی که درحال شکلگیری بوده نسبت به گذشته پیچیدهتر، چندمحوریتر و رقابتیتر است.
درچنینشرایطی توصیههای راهبردی زیر برای ایران اهمیت حیاتی دارد:
۱.بهرهگیری از کاهش اولویت ایران در سیاست آمریکا همراه با افزایش حضور فعال در دیپلماسی منطقهای: کاهش تمرکز آمریکا بر ایران به معنای کاهش فشارهای مستقیم است اما اگر ایران این فضا را با افزایش نقش منطقهایِ هدفمند پر نکند رقبا بخشی از صحنه را اشغال خواهند کرد.
این بهمعنای ضرورت سهاقدام است:
– تقویت روابط با بازیگران کلیدی خاورمیانه از طریق همکاریهای اقتصادی و امنیتی قابلپایش.
– تعریف پروژههای مشترک منطقهای که هزینه کنارگذاشتن ایران را برای دیگران افزایش دهد.
– بهرهگیری از تمایل آمریکا برای مدیریت از دور درجهت کاهش تنشهای غیرضروری.
این مسیر ایران را از «موضوعی امنیتی» به یک «بازیگر سازنده» تبدیل میکند.
- تنظیم رابطه با چین و روسیه براساس منطق چندمحوری و نه وابستگی
ایران درسالهای اخیر روابط عمیقی با چین و روسیه ایجاد کرده اما سند۲۰۲۵ نشان میدهد که رقابت آمریکا-چین ساختاریتر و بلندمدتتر شده است. در این رقابت کشورهایی که به یکطرف وابسته میشوند آزادی عمل خود را از دست خواهند داد.
بنابراین ایران باید الگوی همکاری خود را بر سه اصل بنا کند:
– همکاری عمیق در حوزههای اقتصادی و فناورانه اما بدون تعهدات بلندمدت غیرقابلاصلاح.
– متنوعسازی روابط آسیایی و نه محدودسازی آن به چین یا روسیه.
– حفظ امکان چانهزنی با هردوطرف رقابت جهانی یعنی چین و روسیه میتوانند فرصت باشند اما تنها زمانی که این همکاری در چارچوبی چندمحوری و قابلمدیریت قرار گیرد.
- تبدیل توان فناوری و سایبری به رکن اصلی بازدارندگی آینده زیرا در سند آمریکا تهدیدهای منطقهای نه از منظر نظامی بلکه از منظر فناورانه، سایبری و شبکههای نفوذ تعریف شدند. برای ایران این بهمعنای ضرورت تقویت سهحوزه است.
– فناوریهای بومی در انرژی، حملونقل، زیستفناوری و صنایع دیجیتال.
– امنیت سایبری بهعنوان یک سازوکار بازدارندگی.
– توانمندیهای نظارتی، دادهمحور و هوشمصنوعی.
بازدارندگی آینده بر ستون «فناوری» استوار است و نه صرفا بر ستون نظامی.
۴.استفاده از فضای چندمحوری برای افزایش نقش ایران در شکلدهی به قواعد منطقه
چندمحوری برای ایران یک تهدید نبوده بلکه اگر درست مدیریت شود فرصتی ژئوپولیتیک است. ایران میتواند در تنظیم قواعد اقتصادی منطقهای نقشآفرینی کرده، در طراحی استانداردهای حملونقل، انرژی و تجارت شرق-غرب مشارکت داشته باشد و در میانجیگری و تنظیم بحرانهای منطقهای نقش بازیگر چهارم را ایفا کند(نقشی که نه تابع آمریکا باشد و نه تابع چین و روسیه).
این رویکرد ایران را از سطح «واکنش به محیط» به سطح «شکلدهی به محیط» منتقل میکند.
۵.حرکت بهسوی بازسازی اقتصاد ملی متناسب با ساختار رقابت جهانی
جهان آینده رقابتیتر است و کشورها براساس تابآوری اقتصادی سنجیده میشوند. ایران باید سهحوزه اصلی را در بازسازی اقتصادی هدف قرار دهد: نخست انرژیهای نو و فناوریهای مرتبط، دوم زنجیرههای ارزش داخلی و منطقهای و سوم اقتصاد دیجیتال و زیرساخت داده است. ایران اگر به بخشهایی متمرکز شود که آینده را میسازند در نظم جدید جایگاه ساختاری خواهد داشت.
۶.تحول در دیپلماسی از رویکرد بلوکبندی سنتی به رویکرد مبتنی بر منافع متغیر
در جهانی چندمحوری بلوکهای ثابت جای خود را به همکاریهای موضوعمحور میدهند. برای ایران این به معنای تغییر در سهسطح است:
– تعریف روابط با کشورها نه براساس گذشته بلکه براساس منفعت قابل اندازهگیری.
– ایجاد توافقهای کوتاهمدت اما تکرارپذیر درحوزههایی مانند انرژی، تجارت و امنیت.
– استفاده از مزیتهای جغرافیایی ایران برای تبدیلشدن به یکگره راهبردی در شبکههای منطقهای.
این تحول انعطاف راهبردی ایران را افزایش میدهد.
۷.تمرکز بر قدرت نرم و مشروعیت منطقهای
هرگاه حضور گسترده آمریکا کاهش یابد عرصه منطقه بهگونهای طبیعی وزن بیشتری به بازیگران بومی داده و نقش آنان در شکلدهی به توازن قوا برجستهتر میشود.
ایران باید اعتبار منطقهای خود را از طریق: سیاست خارجی قابلپیشبینی، گفتوگوی منظم با همسایگان و کاهش هزینههای تنشآفرین افزایش دهد. مشروعیت منطقهای یک دارایی راهبردی است که ظرفیت ایران را در تعامل با نظم جدید افزایش میدهد.
نتیجهگیری راهبردی فصل۱۳
سند۲۰۲۵ آمریکا فرصتی ساختاری برای ایران ایجاد میکند: کاهش فشار مستقیم و کاهش نقش آمریکا در منطقه درکنار چندقطبیشدن واقعی جهان. این فرصت اما تنها زمانی به نتیجه میرسد که ایران نه منفعل و نه واکنشی بلکه بازیگری باشد که نقش خود را در نظم آینده تعریف میکند.
این فصل نتیجه میگیرد که راهبرد آینده ایران باید بر سهستون استوار باشد:
۱.سیاست خارجی چندمحوری و فعال
۲.اقتصاد مقاوم و فناورانه
۳.بازدارندگی مبتنی بر فناوری
این الگو ایران را در موقعیتی قرار میدهد که نهتنها صرفا به تحولات پاسخ داده بلکه بخشی از سازندگان نظم منطقهای و جهانی آینده خواهد شد.
فصل۸)جمعبندی نهایی
آنچه در این نوشتار ترسیم شد تصویری است از آمریکایی که در راهبرد امنیت ملی۲۰۲۵ خود میکوشد از مرحله اعتماد به برتری بدیهی وارد مرحله مدیریت محدودیتهای واقعی شود. سند از یکسو میپذیرد که سهدهه انباشت خطا و بدفهمی درباره ماهیت رهبری جهانی قدرت آمریکا را از درون فرسوده و ازسوی دیگر تلاش میکند با سهگانه هدف-ظرفیت-کنش از این میراث فاصله گرفته و نوعی تمرکز و انتخابگری راهبردی جدید بنا کند. درلایه عمیقتر اما همچنان تنش حلنشدهای میان درون و بیرون باقی میماند: راهبرد میخواهد بار نظم جهانی را سبک کند بیآنکه پیامد واگذاری میدان به دیگران را تا انتها محاسبه کرده باشد.
در پارادایم همترازی قدرت که تحلیل من بر آن استوار است قدرت نهصرفا در قالب اعداد بودجه دفاعی، ظرفیت صنعتی یا ابزارهای فشار تعریف میشود و نه صرفا در سطح آرزوهای راهبردی و گفتمانهای سیاسی بلکه در نقطه تلاقی سهسطح شکل خواهد گرفت: بنیانهای داخلی ساختار محیط بینالملل و نحوه ترجمه هدف و ظرفیت به کنش پایدار. از این منظر استراتژی۲۰۲۵ یک گام مهم است اما گامی ناقص زیرا آمریکا بهدرستی درحال بازخوانی درون خویش بوده اما هنوز بهطور کامل نپذیرفته که محیط جهانی بخش جداییناپذیر ظرفیت واقعی اوست و نه فقط صحنهای برای اعمال آن. هرجاکه این پیوند نادیده گرفته شود تناقضها پدیدار میشوند: میان تمرکز داخلی و نقش جهانی، میان کاهش تعهدات و نیاز به شکلدادن به قواعد و میان اتکای بیشتر به متحدان و کاهش واقعی وابستگی آنان.
برای ایران و دیگر بازیگران منطقهای معنای این گذار روشن است: جهان بهسمت چندمحوریِ تثبیتشده حرکت میکند و نقش آمریکا از شکل حضور فراگیر به حضور ساختاری و قواعدمحور تغییر مییابد. این وضعیت هم تهدید را دگرگون کرده و هم فرصت میسازد. اگر ایران بتواند سیاست خارجی چندمحوری، اقتصاد فناورانه و بازدارندگی مبتنی بر فناوری را همزمان و در چارچوبی همتراز با محیط جدید تعریف کند از حاشیهنشینیِ واکنشی فاصله گرفته و به یکی از معماران نظم منطقهای و بخشی از معادله نظم جهانی بدل میشود. درنهایت پیام این متن ساده اما سخت است: همانگونه که آمریکا دیگر نمیتواند تنها با بازسازی درونی مساله خود را حل کند ایران نیز تنها با نقد دیگران یا تکیه بر بیرون راه به جایی نخواهد برد. آینده در جایی ساخته میشود که هر دوسطح(درون و بیرون توان و محیط) در یکدستگاه واحد فهم و تنظیم شوند.

