نقشه ترامپ برای نظم جدید خاورمیانه
جهانصنعت- خاورمیانه برای بسیاری از روسای جمهور آمریکا به صحنهای پرهزینه و طاقتفرسا تبدیل شده است؛ صحنهای که آنان ترجیح میدهند پشتسر بگذارند اما وزنهای از منافع راهبردی، تهدیدهای امنیتی و فشارهای ژئوپلیتیک آنان را دوباره به آن بازمیگرداند. نفت خلیجفارس همچنان شاهراه اقتصاد جهانی، ایران قدرتی در آستانه توان هستهای و خلأهای نهادی در جهان عرب زمینهساز ظهور جنبشها و گروههای مسلح شده است.
همین مجموعه عوامل سبب شده حضور ایالاتمتحده با وجود ناکامیها و هزینههای هنگفت هنوز به پایان نرسد.
در دو دهه گذشته روسای جمهور آمریکا تلاش کردند نسخههای متفاوتی از حمله نظامی، دیپلماسی گسترده یا مداخله محدود بشردوستانه برای حل معمای خاورمیانه ارائه دهند اما هیچیک نتوانستند منطقه را از چرخه آشوب خارج کنند.
حمله به عراق منجر به ظهور نسل تازهای از تروریسم و مداخله در لیبی زمینهساز بیثباتی در بخش بزرگی از شمال آفریقا شد. با این حال هر دولت جدید دوباره سودای شکلدهی به نظم منطقهای را در سر داشته است.
کنارگذاشتن ایدهآلگرایی و تکیه بر قدرت
ترامپ برخلاف روسای جمهور پیش از خود نه به دنبال بازسازی منطقه بود و نه با طرحهای ایدئولوژیک وارد آن شد. او براساس منطق قدرت و معامله رفتار کرد؛ منطقی که سالها سیاست منطقهای آمریکا را تحتتاثیر روایتهای دموکراسیسازی، مداخله بشردوستانه یا حمایت از جنبشهای مردمی قرار داده بود اما درعمل نتیجه مطلوبی نداشت.
ترامپ جهان را مانند حاکمان اقتدارگرا به دو گروه برندهها و بازندهها تقسیم میکند. اسرائیل قدرتمند است پس واشنگتن اجازه میدهد آزادانه عمل کند.
شیخنشینهای خلیجفارس صاحب ثروت و منابع انرژی هستند بنابراین معاملهپذیرند و شریک قابل اتکا محسوب میشود اما فلسطینیان که از نگاه او در جایگاه ضعف قرار دارند در اولویت سیاست او نیستند.
این رویکرد ساده و البته خشن پیامدهایی بههمراه داشت که بسیاری از روسای جمهور پیشین حتی با برنامههای پیچیدهتر نتوانسته بودند به آن نزدیک شوند.
عادیسازی روابط اسرائیل با چند کشور عربی، توقف جنگ میان اسرائیل و غزه، تقویت دسترسی شرکتهای آمریکایی به بازارهای نفت و سرمایه خلیجفارس ازجمله دستاوردهای سیاسی ترامپ در خاورمیانه محسوب میشود.
برای فهم اینکه چرا سیاست ترامپ در برخی حوزهها موفقتر جلوه میکند، باید به شکستهای گذشته نگریست. بوش با تکیه بر نیروی نظامی به دنبال تغییر ساختار کشورهای عربی رفت؛ اقدامی که شکافهای فرقهای را تشدید کرد.
اوباما و بایدن در واکنش به این سیاست بهسمت کاهش مداخله نظامی حرکت و بر دیپلماسی تمرکز کردند اما گرفتار نوعی ایدهآلگرایی شدند که با واقعیت سیاسی منطقه سازگار نبود. دخالت در لیبی، فشار بر برخی حکومتهای عربی یا تلاش برای احیای اعتبار دیپلماسی چندجانبه نتیجه پایداری بههمراه نیاورد.
ترامپ اما برمبنای معامله حرکت کرده و با پادشاهیهای عربی رابطهای کاملا عملی برمبنای سرمایه، انرژی، همکاری امنیتی و فرصتهای اقتصادی در برابر حمایت سیاسی برقرار کرد. همین منطق موجب امضای توافق ابراهیم و گسترش روابط اسرائیل با کشورهای عربی شد؛ اتفاقی که سالها تحلیلگران آن را دور از دسترس میدانستند.
چالش اسرائیل و فلسطین: پایان رویای ۲دولت
در قلب سیاست خاورمیانهای آمریکا مساله اسرائیل و فلسطین قرار دارد. روسای جمهور مختلف تلاش کردند از طریق راهحل دو دولت به پایان درگیری برسند اما سالها مذاکره، امتیازدهیهای موقت و فشارهای دیپلماتیک نتیجهای پایدار بههمراه نیاورد.
ترامپ اما از اساس به راهحل دو دولت باور نداشت و معتقد بود اسرائیل حاضر نیست زمین بدهد، فلسطینیها حاضر نیستند امتیاز واقعی بدهند و برخی حکومتهای عربی نیز عملا درک کردند که فلسطین دیگر محور اصلی سیاست منطقه نیست. همین واقعیت زمینه را برای توافقهای عادیسازی فراهم کرد.
با این حال ترامپ به اسرائیل آزادی کامل نداد و مانع الحاق رسمی کرانه باختری شد. او از اسرائیل خواست حساسیتهای عربی را رعایت کند و درنهایت توانست طرفین را به آتشبس اکتبر وادار کند؛ اقدامی که برمبنای روابط شخصی قوی او با رهبران اسرائیل و کشورهای عربی شکل گرفت.
آتشبس؛ ایران و خطر بازگشت بیثباتی
باوجود موفقیتهای نسبی ترامپ اوضاع خاورمیانه همچنان شکننده است. آتشبسی که میان اسرائیل و حماس برقرار شد موقتی و آسیبپذیر است. هیچیک از طرفین درگیر تمایلی به سازش پایدار ندارند. برنامه ۲۰مادهای برای بازسازی غزه و خلع سلاح حماس عملا روی کاغذ باقی مانده و احتمال حضور نیروی اعراب برای اجرای این برنامه نیز بسیار کم است.
ایران نیز هرچند پس از حملات ۱۲روزه و ضعفهای امنیتی خود عقبنشینی کرده اما بیشک در فرصت مناسب تلاش خواهد کرد برنامه هستهای را از سر گیرد.
امید بخشی از تحلیلگران به سقوط داخلی حکومت ایران نیز بیپایه از آب درآمد. باوجود شکستهای امنیتی دستگاه سیاسی ایران منسجمتر از انتظار عمل کرد و هیچ حرکت مردمی گستردهای شکل نگرفت. این واقعیت به این نتیجه میرسد که مساله ایران نه قابل حل بلکه قابل مدیریت است.
خاورمیانه همچنان همان است: واقعیت و نه آرمان
تصویر منطقه تغییر نکرده و فساد، ناکارآمدی نهادی، تخریب محیطزیست و بیثباتی سیاسی همچنان وجود دارد. آمریکا قادر نیست رهبران عرب را مجبور به اصلاحات عمیق کند اما میتواند در چارچوب محدود به تشویق آنها بپردازد. خاورمیانه اما جایی برای آرمانگرایی نبوده بلکه منطقهای است که سیاستگذاری در آن باید برمبنای واقعیتهای سخت باشد نه امیدهای بلندپروازانه. این دقیقا همان محیطی است که رویکرد ترامپ در آن کار میکند.
منبع: جهانصنعتنیوز
