مدیریت فناوری در شرکتهای صنعتی؛ حلقه گمشده بین مهندسی و بازار
محسن یادبروقی– صنعت امروز چه در ایران و چه در جهان در نقطه عطفی تاریخی قرار دارد. سرعت بالای تغییرات فناوری، فشارهای رقابتی شدید و انتظارات متغیر مشتریان باعث شده که بسیاری از شرکتهای صنعتی باوجود برخورداری از تیمهای مهندسی توانمند نتوانند محصولات خود را در زمان مناسب به بازار عرضه یا از فرصتهای تجاری بهرهبرداری کنند. این شکاف ناشی از فاصله میان مهندسی و بازار بوده و نشان میدهد که مهندسی تنها بخشی از مسیر موفقیت در صنعت است. در این میان مدیریت فناوری بهعنوان حلقهای حیاتی ظهور کرده است؛ حلقهای که بسیاری از شرکتها هنوز بهطور کامل آن را شناسایی نکردند. مدیریت فناوری بیش از آنکه یک فعالیت صرفا مهندسی باشد فرآیندی راهبردی و دادهمحور بوده که هدف نهایی آن تبدیل نوآوری به ارزش واقعی در بازار است . این فرآیند از شناسایی فناوریهای نوظهور آغاز شده، با اولویتبندی آنها و طراحی برنامههای توسعه محصول و فرآیندهای بهرهبرداری ادامه یافته و درنهایت با بازخورد مستمر از بازار و تولید چرخهای پویا برای بهبود و نوآوری ایجاد میکند. شرکتهایی که توانستند این حلقه را بهصورت منسجم پیاده کنند مزیت رقابتی قابلتوجهی کسب کردند: کاهش زمان توسعه محصول، افزایش کیفیت، هماهنگی داخلی بالاتر و بهرهبرداری موثر از سرمایههای فناورانه.
تجارب جهانی نشان میدهد که کشورهایی مانند آلمان، ژاپن، چین و آمریکا شرکتهایی با عملکرد بالاتر در حوزه صنعت هستند که مدیریت فناوری را با فناوریهای هوشمند و چرخه بازخورد بازار ترکیب کردند. ابزارهایی مانند دوقلوی دیجیتال، سیستمهای هوشمند PLM و هوشمصنوعی نه صرفا برای خودکارسازی فرآیندها بلکه برای افزایش دقت تصمیمگیری، پیشبینی روندهای بازار و مدیریت ریسکهای فناورانه بهکار گرفته میشوند. این تجربه جهانی بهوضوح نشان میدهد که موفقیت در صنعت امروز ترکیبی از توانمندی مهندسی و مدیریت فناورانه است؛ ترکیبی که بدون فرآیند مدیریت فناوری منسجم امکانپذیر نیست. در ایران شرکتهای صنعتی با چالشهای متعددی مواجه هستند. بسیاری از آنها دارای تیمهای مهندسی و تولید توانمند هستند اما فرآیندهای منسجم و ساختاریافته مدیریت فناوری یا وجود ندارد یا بهطور ناقص اجرا میشود. به همین دلیل محصولاتی که طراحی میشوند گاه با نیاز واقعی بازار فاصله دارند یا زمان عرضه آنها طولانی است. کمبود زیرساختهای فناوری، محدودیت در تحلیل دادهها و فرهنگ نوآوری ضعیف این شکاف را تشدید میکند. شرکتهایی که موفق به پیادهسازی مدیریت فناوری منسجم شدند چند ویژگی کلیدی دارند: نخست شناسایی و اولویتبندی فناوریها و سرمایههای انسانی بهصورت دادهمحور انجام میشود. دوم فرآیندها از شناسایی فناوری تا بهرهبرداری بازار و بازخورد مستمر به شکل چرخهای مدیریت میشوند. سوم فناوریهای هوشمند و ابزارهای دیجیتال بهجای آنکه صرفا ابزار اجرایی باشند بهعنوان هسته تصمیمگیری راهبردی در فرآیند مدیریت فناوری ادغام شدند . چهارم فرهنگ نوآوری و یادگیری سازمانی تقویت شده و پذیرش تغییر در سازمانها افزایش یافته است. یکی از نتایج مهم مدیریت فناوری کاهش زمان توسعه محصول است. شرکتهای صنعتی که فرآیند مدیریت فناوری منسجم دارند میتوانند زمان طراحی، نمونهسازی و آمادهسازی تولید محصول جدید را بهطور قابلتوجهی کاهش دهند. این کاهش زمان نهتنها پاسخ سریعتر به نیاز بازار را ممکن میکند بلکه هزینههای توسعه محصول و خطاهای طراحی را نیز به شکل چشمگیری کاهش میدهد. برای مثال شرکتهای صنعتی در اروپا با استفاده از فناوریهای هوشمند و مدیریت دادههای مهندسی موفق شدند زمان چرخه توسعه محصول را تا ۳۰درصد کاهش دهند. مدیریت فناوری همچنین باعث بهبود کیفیت محصولات میشود. وقتی فرآیندها و ابزارهای فناورانه بهطور منسجم در چرخه مدیریت فناوری قرار میگیرند امکان پیشبینی مشکلات طراحی و تولید، شناسایی نقاط ضعف فرآیندها و اجرای اصلاحات سریع فراهم میشود. بهعبارت دیگر فناوری هوشمند و دادهمحور بهجای آنکه صرفا یک ابزار تولیدی باشد نقش یک سیستم هشداردهنده و تصمیمگیرنده راهبردی را ایفا میکند. هماهنگی داخلی میان واحدهای مختلف سازمان از دیگر دستاوردهای مدیریت فناوری است. در بسیاری شرکتها واحد مهندسی، تولید و بازاریابی به شکل جزیرهای عمل میکنند. این جزیرهای بودن باعث دوبارهکاری، تاخیر در زمان عرضه محصول و عدم تطابق با نیازهای واقعی بازار میشود. مدیریت فناوری این شکاف را با تعریف فرآیندهای شفاف و چرخه بازخورد بین واحدها پر میکند و موجب حرکت همراستا و هماهنگ سازمان به سمت اهداف راهبردی میشود. مزیت رقابتی و نوآوری دیگر دستاورد مدیریت فناوری است. شرکتهایی که سرمایه انسانی خود را توانمند کرده و فناوریها را اولویتبندی میکنند، میتوانند محصولاتی با ویژگیهای متمایز به بازار عرضه کنند. این توانایی در بازارهای رقابتی نهتنها جایگاه آنها را تثبیت کرده بلکه فرصتهای رشد و توسعه پایدار را نیز فراهم میآورد. تجربه عملی در صنایع مختلف نشان میدهد که مدیریت فناوری میتواند به شکل مستقیم بر بازده سرمایهگذاری، سودآوری و رضایت مشتری تاثیر بگذارد. شرکتهایی که توانستند مدیریت فناوری را به یک فرآیند سازمانی تبدیل کنند از ابزارهای هوشمند برای تحلیل بازار، پیشبینی نیاز مشتریان و مدیریت پروژههای توسعه محصول استفاده میکنند. این ترکیب مهندسی و دادهمحوری امکان تصمیمگیری سریع و دقیق در شرایط رقابتی را فراهم میآورد و ریسکهای فناورانه را به حداقل میرساند. برای مدیران شرکتهای صنعتی توصیههای راهبردی شامل چند محور کلیدی است: ایجاد واحد مستقل مدیریت فناوری، بهرهگیری از فناوریهای هوشمند مانند هوشمصنوعی و دوقلوی دیجیتال در چارچوب فرآیند مدیریت فناوری، سرمایهگذاری در توسعه مهارتهای نیروی انسانی و تقویت فرهنگ نوآوری، اولویتبندی فناوریها و تمرکز منابع بر فناوریهای کلیدی و حیاتی و تقویت زیرساختهای IT و دادهمحور. علاوه بر این توصیه میشود که شرکتها با ایجاد داشبوردهای دادهمحور و سیستمهای هوشمند تصمیمگیری تمامی مراحل توسعه محصول از طراحی تا عرضه و بازخورد بازار را بهصورت یکپارچه مدیریت کنند. تجارب موفق نشان میدهد که ترکیب مدیریت فناوری و فناوریهای هوشمند میتواند منجر به مزایای رقابتی ملموس شود: کاهش زمان توسعه محصول، بهبود کیفیت، کاهش هزینهها، افزایش رضایت مشتری و ایجاد قابلیت انعطاف برای پاسخ به تغییرات بازار. این مزایا به شرکتها امکان میدهد نهتنها در بازار داخلی بلکه در رقابتهای بینالمللی نیز جایگاه خود را مستحکم کنند.
در جمعبندی مدیریت فناوری حلقه کلیدی میان مهندسی و بازار در شرکتهای صنعتی است. زمانی که فرآیندها، ابزارهای هوشمند، فرهنگ نوآوری و یادگیری سازمانی با هم ترکیب شوند شرکتها میتوانند به کاهش زمان توسعه، ارتقای کیفیت محصول و ایجاد مزیت رقابتی پایدار دست یابند. تجربه جهانی و داخلی نشان میدهد که شرکتهایی موفق هستند که مدیریت فناوری را فراتر از یک فعالیت مهندسی نگاه کنند و آن را بهعنوان یک فرآیند راهبردی، دادهمحور و نوآورانه در کل سازمان پیادهسازی کنند.
* تحلیلگر راهبردی هوشمصنوعی، فناوری
