اصلاحات نیازمند نوسازی و بازسازی گفتمانی است

کدخبر: 574662
علیرضا علوی‌تبار تاکید کرد که اصلاح‌طلبان به دلیل ضعف در نوسازی گفتمان، راهبردها و تشکیلات تاکنون نتوانسته‌اند کارآمدی و اثرگذاری خود را در عرصه سیاست حفظ کنند.
اصلاحات نیازمند نوسازی و بازسازی گفتمانی است

علیرضا کیانپور، علی فریدونی- موضوع «اختیارات حداقلی رییس‌جمهور و مجموعه دولت» در دهه‌های گذشته به‌ویژه در دوره‌هایی که دولت‌های میانه‌رو و اصلاح‌طلب بر سر کار بوده‌اند، یکی از پرتکرارترین مباحثی بوده که در توجیه ناکامی روسای‌جمهور در تحقق وعده‌های انتخاباتی مطرح شده است؛ شرایطی که مشابه آن در چگونگی فعالیت و اثرگذاری مجلس به‌عنوان دیگر نهاد انتخابی در نظام سیاسی ایران نیز دیده می‌شود. در مقابل اما جریان موسوم به «نیروهای جبهه انقلاب» که از آنان تحت عنوان «جناح راست افراطی» نیز یاد می‌شود، در این سال‌ها توانسته‌اند با انضباط و انسجام تشکیلاتی و بهره‌گیری حداکثری از ظرفیت رسانه‌های رسمی و غیررسمی، پروژه‌های مدنظر خود را باوجود مخالفت و مقاومت گسترده در جامعه پیش برده و به فرجام برسانند. آن هم در حالی که در بیش از یک دهه گذشته دست نیروهای منتسب‌به این جریان از همان حداقل اختیارات دولت و نهاد ریاست‌جمهوری نیز دور بوده و در مجلس هم همیشه صاحب اکثریت نبوده‌اند.

پروژه سیاسی-رسانه‌ای گسترده «دلواپسان» علیه برجام و تصویب طرح ۹ماده‌ای اجرای قانون برجام در مجلس نهم، حفظ کرسی ریاست مجلس دهم باوجود شکست سنگین انتخاباتی در اسفندماه ۹۴ و در ادامه مصوبات بحث‌انگیز مجالس یازدهم و دوازدهم همچون «قانون اقدام راهبردی»، «قانون مشاغل حساس»، طرح «صیانت»، لایحه «حجاب»، قانون «الزام دولت به تعلیق همکاری با آژانس» و … تنها برخی از این پروژه‌های پارلمانی جناح راست افراطی است که اگرچه در مواردی همچون طرح «صیانت» و لایحه «حجاب»، ناگزیر درمقابل مقاومت و مخالفت جامعه، دست به نوعی عقب‌نشینی مقطعی و تاکتیکی زدند اما درمجموع حتی در این موارد هم این مقاومت مدنی و مخالفت سیاسی-رسانه‌ای جریان رقیب نتوانست آنان را به کلی از میدان به در کند!

انسجام تشکیلاتی و استفاده حداکثری این جریان سیاسی از فضای رسانه‌ای به‌ویژه به این دلیل محل‌تامل است که در زمانی نه‌چندان دور، وقتی دولت اصلاحات بر سر کار بود، کار منظم و منسجم تشکیلاتی و رسانه‌ای، نقطه قوت اصلاح‌طلبان و متعاقبا از مهم‌ترین نقاط ضعف جناح راست و جریان اصولگرایی به‌شمار می‌رفت. در این میان اگرچه بررسی چند و چون رقابت سیاسی- انتخاباتی و رویارویی این دو جریان سیاسی، صرفا در دو نهاد انتخابی دولت و مجلس -که در مجموع احتمالا کمتر از نیمی از اختیارات سیاسی در کشور را هم در اختیار ندارند- و ندیدن حوزه واقعی نفوذ و اثرگذاری جریان انقلابی یا همان جناح راست رادیکال در نهادهای انتصابی و حاکمیتی، به‌نوعی ساده‌سازی مساله است اما نکته مرکزی اینجاست که جریان اصلاحات در این سال‌ها در میدان و زمین بازی خود -که همان نهادهای انتخابی باشد- هم ناکام مانده و قافیه را به رقیب واگذار کرده است. ناکامی‌هایی سریالی که انگار در حال حاضر آخرین فصل آن را در عملکرد دولت کنونی -که با حمایت «جبهه اصلاحات ایران» به قدرت رسید- به تماشا نشسته‌ایم. برای درک دقیق‌تر علت این ناکامی‌ها و متعاقبا دلایل و عوامل کامیابی جناح راست رادیکال به‌سراغ علیرضا علوی‌تبار رفتیم و با این روزنامه‌نگار برجسته و تحلیلگر سیاسی به گفت‌وگو نشستیم.

 برای ورود به بحث لطفا بگویید وضعیت و عملکرد جریان‌های سیاسی را در شرایط کنونی کشور چطور ارزیابی می‌کنید؟

تصور من این است که به‌جای تبیین وضعیت موجود براساس انسجام و انضباط تشکیلاتی جریان راست تندرو، باید به واقعیت‌های دیگری توجه کرد و با کمک آنها وضعیت فعلی را درک و چرایی و چگونگی آن را توضیح داد. البته در این زمینه یک بحث مهم در مورد ساختار حقوقی قانون اساسی وجود دارد که باید به آن توجه داشته باشیم. به هر حال نهادهای انتخابی در خوشبینانه‌ترین برآوردها، حداکثر حدود ۴۰‌درصد از کل قدرت را در اختیار دارند. البته اینجا نمی‌خواهم وارد بحث حقوقی شوم و به همین اشاره مختصر بسنده می‌کنم. ضمن آنکه معتقدم اگرچه این ساختار حقوقی حائزاهمیت است اما این ساختار حقیقی قدرت در ایران است که نقش اصلی را ایفا می‌کند.

پس از پایان جنگ هشت‌ساله و درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی، در ایران ساختار قدرتی شکل گرفت که نوعی الیگارشی یا اندک‌سالاری است یعنی حاکمیت در دست گروهی محدود قرار دارد. در این نظام، انتخابات برگزار می‌شود اما نتایج آن تا حد زیادی پیش‌بینی‌پذیر است چراکه سازوکار انتخاب به گونه‌ای طراحی شده که اگرچه انتخابات برگزار می‌شود اما فیلترهای انتصابی وجود دارد تا فقط افرادی خاص بتوانند وارد رقابت شوند. علاوه بر این نهادی فرادست نهادهای انتخابی تعبیه شده که می‌تواند تصمیمات نهاد انتخابی را وتو کند و ما این مساله را هم در مجلس و هم در ریاست‌جمهوری می‌بینیم. بنابر این نتایج انتخابات هم به دلیل وجود فیلترهایی که اشاره شد و هم به دلیل وجود نهادهای بالادستی که عملکرد نهادهای انتخابی را محدود می‌کنند، این نهادهای انتخابی امکان ایجاد تغییرات اساسی را ندارند.

دومین واقعیت ویژگی‌های جریان تندرو است که در حال حاضر اکثریت مجلس را در اختیار دارد. این جریان که می‌توان آن را -در تمایز با راست محافظه‌کار و عمل‌گرا-جریان راست رادیکال، راست افراطی یا تندرو نامید، ویژگی‌های خاص خود را دارد که به آن توانمندی‌های خاصی می‌دهد؛ نخست آنکه خاستگاه و تکیه‌گاه اصلی نیروهای منتسب‌به این جریان عمدتا نظامی-امنیتی هستند. ضمن آنکه این نیروها کماکان پیوندهای زنده خود را با نهادهایی که از آن برخاسته‌اند، حفظ کرده‌اند. این مساله پیامدهای متعددی دارد؛ اولا، به آنها امکانات مالی قابل‌توجهی می‌دهد. در واقع اگرچه این سرمایه از بودجه عمومی کشور تامین می‌شود اما آنها مدعی هستند که از مراکز اصلی قدرت مجوز دارند. ثانیا این نیروها رسانه‌های متعددی در اختیار دارند که بدون دغدغه مالی فعالیت می‌کنند و به نوعی حضور سراسری تضمین‌شده‌ای دارند و حتی در شهرستان‌های کوچک نیز پایگاه‌های فعالی داشته که می‌توانند از آنها برای اشاعه دیدگاه‌های خود استفاده کنند. ثالثا، این نیروها از مصونیت‌های مختلف برخوردارند که به آنها قدرت عمل بیشتری می‌دهد.

 فارغ از آنچه موجب توفیق جناح راست افراطی در پیشبرد پروژه‌های مدنظرشان در نهادهای انتخابی شده، علت ناکامی نسبی اصلاح‌طلبان در پیشبرد پروژه‌ها و وعده‌های انتخاباتی خود، پس از ورود به دولت یا مجلس چیست؟

جریان اصلاح‌طلب به دلیل ضرباتی که متحمل شده و مسائلی که با آن مواجه بوده، به نوسازی و بازسازی دست‌کم در سه حوزه «گفتمان سیاسی»، «راهبردها» و «تشکیلات» نیاز دارد اما این نوسازی و بازسازی به دلایل مختلف به تاخیر افتاده و در عمل اتفاق نیفتاده و همین امر موجب شده اصلاح‌طلبان کارآمدی و اثرگذاری خود را در عرصه سیاست تا حد زیادی از دست بدهند بنابراین معتقدم سه عامل وضعیت فعلی را توضیح می‌دهد؛ یکم «ساختار حقیقی قدرتی که بعد از جنگ شکل گرفته است»، دوم «ویژگی‌های جریان راست تندرو و امکاناتی که در دست دارد» و سوم «موقعیت جریان اصلاح‌طلب که نیازمند بازسازی بوده اما این فرآیند به تاخیر افتاده و تاکنون محقق نشده است.»

 بگذارید بر عملکرد دولت کنونی متمرکز شویم. به نظر شما چرا دولت پزشکیان نه‌تنها در پیشبرد اهداف خود در سیاست خارجی و بحث پیچیده هسته‌ای بلکه حتی در تحقق وعده‌های به‌مراتب در دسترس‌تری همچون رفع فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی هم ناکام بوده است؟

معتقدم بهتر است میان «اصلاح‌طلب هویتی» و «اصلاح‌طلب خط‌مشی‌گذار» تفکیک قائل شویم.

در واقع معتقدم وقتی فردی را به‌علت دلبستگی به این جریان سیاسی- فکری، اصلاح‌طلب خطاب می‌کنیم و او در جریان رقابت‌ها و همکاری‌های سیاسی در کنار این گروه قرار می‌گیرد، او را باید ذیل «اصلاح‌طلبان هویتی» به شمار بیاوریم.

گاهی اصلاح‌طلب را فردی می‌دانیم که مجری یک بسته مشخص از خط‌مشی‌ها و سیاست‌هاست؛ به این معنی که وقتی به قدرت می‌رسد، می‌خواهد مجموعه‌ای از سیاست‌های مشخص را -در عرصه داخلی یا در عرصه خارجی- اجرا کند. در واقع او لزوما به یک گرایش خاص سیاسی تعلق‌خاطر ندارد بلکه رابطه‌اش با این جریان بیش از ارتباط مقطعی صرف است و من این شخص را «اصلاح‌طلب خط‌مشی‌گذار» می‌نامم. با این مقدمه در بررسی عملکرد دولت‌هایی که با حمایت اصلاح‌طلبان به قدرت رسیدند، باید بگویم که دولت یازدهم و دوازدهم و شخص آقای روحانی اساسا به لحاظ هویتی خود را اصلاح‌طلب نمی‌دانست و به این نام هم شناخته نمی‌شد اما برخی خط‌مشی‌هایش با اصلاح‌طلبان مشترک بود.

در مقابل آقای پزشکیان اگرچه به لحاظ هویتی اصلاح‌طلب شناخته می‌شود اما از نظر خط‌مشی، عمدتا خطوط کلی و خواسته‌هایی عمومی را مطرح می‌کند، نه لزوما بسته‌ای از سیاست‌ها و برنامه‌هایی که باید به اجرا درآید. مشکل دیگر آقای پزشکیان این است که اصلاح‌طلب تشکیلاتی نیست یعنی با هیچ‌یک از تشکل‌های موجود اصلاح‌طلب کار جمعی نکرده و تیمی ندارد که بتواند در تحقق بخشیدن به بسته سیاستی خود از آن استفاده کند.

مشکل اصلی اصلاح‌طلبان هویتی این است که به اصلاح‌طلبان خط‌مشی‌گذار تحول و تکامل پیدا نکرده‌اند. حال آنکه ما در شرایط کنونی فقط به اصلاح‌طلبان هویتی در نهادهای انتخابی نیاز نداریم بلکه نیازمند اصلاح‌طلبانی هستیم که بتوان از آنها به‌عنوان اصلاح‌طلب خط‌مشی‌گذار یاد کرد.

 تاثیر این مساله چیست؟ کمی بیشتر توضیح می‌دهید.

به طور مثال آقای پزشکیان بحثی را مطرح کرده‌اند تحت عنوان «وفاق». در حالی که در تمام دنیا بحث «ائتلاف» رایج است اما بین وفاق و ائتلاف تفاوت اساسی وجود دارد. در ائتلاف شما براساس یک بسته مشخص از سیاست‌ها و خط‌مشی‌ها با دیگران همکاری می‌کنید یعنی از قبل خطوط اصلی مشخص است و کسانی که به این خطوط وفادار هستند، حتی اگر از احزاب دیگر باشند، ممکن است در دولت حضور پیدا کنند اما در وفاق مرزهای توافق و عدم توافق روشن نیست. در این شرایط شفاف اعلام نمی‌شود که مثلا فلان فرد از حزب خاص یا جریان خاص را به شرط حمایت از خطوط اصلی دولت وارد کابینه می‌کنیم. در واقع زمانی می‌توانیم مفهوم مبهم وفاق را با ائتلاف جایگزین کنیم که از قبل بسته سیاستی و خط‌مشی مشخصی داشته باشیم و تیمی برای اجرای آن انتخاب کنیم.

این راهبرد نیازمند کار تیمی و تشکیلاتی است حتی لازم نیست خیلی گسترده باشد. مثلا برای هر وزارتخانه می‌توان ۱۰ خط‌مشی اصلی مشخص کرد و تیمی را متناسب با آنها برگزید اما این امر زمانی ممکن است که شما از قبل تشکیلاتی داشته باشید که نیروهای موردنظر را سازماندهی و براساس کار جمعی، افراد را برای اجرای خط‌مشی‌ها انتخاب کرده باشد.

مشکل اصلی اصلاح‌طلبان این است که اولا بسته سیاستی مشخصی ندارند و هنوز بیشتر اصلاح‌طلب هویتی هستند تا سیاستی و خط‌مشی‌گذار. ثانیا تیم متناسب با خط‌مشی‌های خود را انتخاب نمی‌کنند تا بتوانند آنها را اجرا کنند.

از طرف دیگر در ساختار کنونی قدرت، اصلاح‌طلبان واقعی -یعنی کسانی که خط‌مشی‌گذار هستند، تیم دارند و توان مدیریت تیمی دارند- از فیلتر شورای نگهبان عبور نمی‌کنند تا وارد انتخابات شوند و آنهایی هم که می‌توانند عبور کنند، معمولا کسانی هستند که در خط‌مشی پیشنهادی‌ و ترکیب احتمالی تیم آینده‌‌شان ابهام وجود دارد و در واقع همین باعث می‌شود که بتوانند از تور گزینش رد شوند اما در عمل، همین ابهام، آنها را زمینگیر و فلج می‌کند.

باید توجه کرد در دیگر کشورها که دولت‌ها می‌توانند پروژه‌های خود را پیش ببرند به این علت است که ترکیب دولت پیروز با ترکیب قوه مقننه شباهت دارند و هر دو حاصل انتخاب جامعه هستند اما در کشور ما اینگونه نیست و دولت و مجلس منتخب، هیچ نوع سنخیتی با یکدیگر ندارند و اگرچه این قوه مقننه را به‌عنوان نماینده اکثریت به رسمیت نمی‌شناسید اما به هر حال بخش زیادی از انرژی شما صرف پاسخگویی به همین قوه می‌شود. در واقع اگرچه آنها اقلیت حاکم هستند اما سیاست‌های شما باید از مجرای همین اقلیت حاکم بگذرد. ضمن آنکه همین سیاست‌ها پس از آن هم باید از سد یک نهاد دیگر یعنی شورای نگهبان بگذرد که حتی به همین معنا هم انتخابی هم نیست! در نتیجه ضعف‌های دولت به همراه ایرادات ساختار، مانع از تحقق‌بخشی به وعده‌ها می‌شود. تمام این موانع در شرایطی وجود دارد که جریان اصلاحات بتواند شخصی را وارد رقابت کند که گفتمان او کاملا هم‌جهت با حزب باشد و بتواند تیم‌های اصلاح‌طلب را در وزارتخانه‌های مختلف مستقر کند.

نکته مهم دیگری که باید مدنظر داشته باشیم این است که رییس‌جمهور درمورد برخی وزارتخانه‌های اصلی تصمیم‌گیرنده نهایی نیست بلکه ملاحظات و قدرت‌های دیگری که پاسخگو هم نیستند، در انتخاب این وزیران تصمیم می‌گیرند.

 نکته مهم دیگر در این بحث تفاوت چشمگیر چگونگی واکنش‌های این دو جریان سیاسی به موانع و ناکامی‌هاست. همین چند روز پیش یکی از نمایندگان همسو با دولت از استرداد لایحه «اصلاح قانون مشاغل حساس» به‌دلیل تغییر محتوای لایحه در کمیسیون‌های مجلس خبر داد؛ واکنشی که مشابه آن را پیشتر در ارتباط با لایحه «حمایت از زنان در مقابل خشونت» نیز شاهد بودیم. اصولگرایان اما پس از آنکه به‌عنوان مثال شورای‌عالی امنیت ملی مصوبه حجاب را تعلیق کرد، هرگز میدان را خالی نکرده و سعی کردند از مسیرهای دیگر خواستشان را به کرسی بنشانند. به نظر شما علت تفاوت عملکرد این دو جریان سیاسی چیست؟

ببینید، در حال حاضر شرایط تغییر کرده و اصلاح‌طلبان باید متناسب با تغییر شرایط، خود را نوسازی و بازسازی کنند. اصلاح‌طلبان پیش از هر چیز در زمینه گفتمانی – یعنی از نظر نگرش‌ها و مفاهیمی که مروج آن بوده‌ و تبلیغ می‌کرده‌اند- محتاج بازنگری هستند. اصلاح‌طلبان باید برخی از این عناصر را دوباره مورد ارزیابی قرار دهند و تقویت کنند زیرا هرچه گفتمان اصلاح‌طلبی روشن‌تر، دقیق‌تر و شفاف‌تر باشد، در عمل هم می‌تواند موثرتر و کارآمدتر ظاهر شود.

در مرحله بعد، اصلاح‌طلبان نیازمند نوسازی و بازسازی راهبردی هستند. باید توجه داشت که اکنون با مردمی روبه‌رو هستیم که درمانده، خسته، عصبانی و ناامیدند. با چنین مردمی سخن گفتن از اصلاحات تدریجی و تغییرات آرام به‌تنهایی کارساز نیست. لازم است استراتژی‌های تازه‌تری آزموده شود تا بتوان از نیروی اجتماعی مردم بهره گرفت و آن را در خدمت پیشبرد پروژه‌های اصلاحی قرار داد.

کنار این دو، اصلاح‌طلبان نیازمند نوسازی و بازسازی تشکیلاتی نیز هستند. تعدد کنونی احزاب اصلاح‌طلب نه‌تنها ضروری نیست بلکه زیان‌بار است. واقعیت این است که ما به اندازه کافی نیروی کیفی نداریم که بتواند این حجم از تشکل‌های متعدد را اداره کند به‌ویژه وقتی بسیاری از این احزاب مرزهای هویتی روشنی با یکدیگر ندارند که تشکیل آنها را توجیه کند بنابراین به نظر من، اصلاح‌طلبان باید از طریق گفت‌وگوهای درون‌جریانی به‌تدریج به دو یا حداکثر سه تشکل اصلی برسند: یکی با گرایش چپ مدرن، یکی با گرایش راست مدرن و سومی که رویکرد میانه‌رو و عمل‌گرا دارد. نیروهای کیفی باید در این تشکل‌های اصلی متمرکز شوند. آموزش‌ها باید یکپارچه، برنامه‌های آموزشی مشترک برگزار شود و شعبه‌های سراسری را گسترش دهند. تا زمانی که اصلاح‌طلبان این بازسازی گفتمانی، راهبردی و تشکیلاتی را انجام ندهند، نمی‌توانند عملکرد خود را بهبود دهند. بهبود عملکرد اصلاح‌طلبان در گرو نوسازی و بازسازی متناسب با شرایط کنونی است در غیر این صورت اساسا به نتیجه‌ای نخواهند رسید.

 شاید یکی از پاسخ‌های پرتکرار اصلاح‌طلبان به انتقادهایی که درپی عقب‌نشینی از پیگیری پروژه‌های سیاسی خود و مطالبه‌های رای‌دهندگانشان به آنها می‌شود، تاکید بر قدرت حاکمیتی جریان رقیب و مخالفت هسته سخت قدرت با پروژه‌های اصلاح‌طلبان باشد. در مقابل اما اصولگرایان دست‌کم بخشی از مصائب ناشی از ضعف پشتوانه و پایگاه اجتماعی خود را با بهره‌گیری دوچندان از پشتوانه‌های سیاسی ‌شان جبران می‌کنند. در این شرایط به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان حاضر نیستند از نقطه قوت نسبی خود که همان پایگاه اجتماعی به‌نسبت غنی‌تر باشد، برای جبران بخشی از عقب‌ماندگی‌های ناشی از نداشتن پشتوانه استفاده کنند؛ اولا به نظر شما، آیا اساسا می‌شود از یکی از این دو ظرفیت حمایتی (پشتوانه اجتماعی و پشتوانه سیاسی) برای جبران ضعف دیگری بهره برد؟ و ثانیا در صورتی که پاسخ‌تان مثبت است، چرا اصلاح‌طلبان چندان مایل به استفاده از آن نیستند؟

پیروزی و موفقیت یک جریان سیاسی در عرصه رقابت‌ها و مبارزات سیاسی از یک طرف به این وابسته است که این جریان سیاسی تا چه میزان قادر است ابزارهای لازم برای شرکت در آن مبارزه سیاسی را به‌خوبی گرد هم بیاورد و از دیگر سو به این وابسته است که این جریان سیاسی تا چه حد می‌تواند برای فعالیت‌های سیاسی خود راهبردهایی دقیق و منطقی طراحی کند.

به هر حال ابزارهای سیاسی شامل مواردی مشخص هستند که از جمله می‌توان به ابزارها و امکانات مادی اشاره کرد چراکه اساسا فعالیت‌های جمعی نیازمند امکانات مادی است و شما وقتی در یک فعالیت جمعی به موفقیت می‌رسید که منابع لازم را گردآوری کرده باشید تا بتوانید با اتکا به این منابع، هزینه‌های فعالیت‌های جمعی‌تان را تامین کنید. یکی دیگر از این ابزارها، تعداد و تشکیلات نیروهایی است که در اختیار دارید. در این رابطه باید توجه داشته باشید که اگرچه شمار و تعداد نیروها حائزاهمیت است اما مهم‌تر از آن، سازماندهی، تقسیم کار، تفویض اختیارات و مسوولیت‌ها، تالیف سلسله مراتب و ایجاد هماهنگی میان اجزاست. رسانه هم یکی از دیگر ابزارهایی است که در این مسیر حائزاهمیت است ضمن آنکه با رسانه‌های متعدد و پرشمار اما ضعیف نمی‌توان کار را پیش برد. البته من متوجه این مهم هستم که تهیه هرکدام از این ابزارها نیازمند منابع هنگفت مالی است که به هر حال اصلاح‌طلبان از آن برخوردار نیستند. با این همه تجمع تشکل‌ها و احزاب اصلاح‌طلب، دستیابی به این موارد را امکان‌‌پذیرتر می‌کند و بر این اساس می‌توانیم بسترهایی را فراهم و از این طریق ابزارهای لازم برای مبارزه سیاسی را گردآوری کنیم.

علاوه‌بر این ابزارها، به استراتژی و راهبرد مناسب هم احتیاج داریم. در این مسیر،اولا باید به‌طور آگاهانه خشونت را کنار بگذارید و بگویید ما حاضر نیستیم برای دستیابی به پیروزی سیاسی به کسی آسیب بزنیم. این راهبردی درست و معقول است و باید حتما این کار را انجام دهیم، آن را با صدای بلند اعلام کرده و بر آن پافشاری کنیم. از دیگر سو باید اعلام کنیم که دنبال کمک خارجی هم نیستیم و می‌خواهیم با تکیه بر منابع داخلی و توان شهروندان ایرانی پروژه‌های خود را پیش ببریم که این هم راهبرد معقولی است که تاکنون هم در دستورکار اصلاح‌طلبان بوده و از این پس نیز باید موردنظر این جریان سیاسی باشد. در واقع باید این راهبرد را با صدای بلند اعلام کرده و در عمل نیز به آن پایبند باشند چراکه این استراتژی و راهبردی که متکی بر بیگانه باشد و بخواهد برای تغییر حکومت به‌دنبال حمایت خارجی برود، پیشاپیش محکوم به شکست است. در واقع روش نادرست و غلط نمی‌تواند ما را به اهداف درست و مثبت برساند.

بدین ترتیب وقتی این دو راهبرد «استفاده از خشونت» و «اتکا به حمایت خارجی» را کنار بگذاریم، عملا تنها دو استراتژی در دسترس شما خواهد بود و شما ناگزیر باید با اتکا به همین دو راهبرد، نسبت‌به اصلاح وضعیت سیاسی و نظام تصمیم‌گیری کشور اقدام کنید. یکی استراتژی «بهبودخواهی حکومتی» است و دیگری استراتژی «جنبش اجتماعی».

در استراتژی «بهبودخواهی حکومتی» ما سعی می‌کنیم ترکیب نهادهای انتخابی را به نفع اصلاح‌طلبان خط‌مشی‌گذار تغییر دهیم. ابزارمان هم در این استراتژی مشخصا شرکت فعال در انتخابات و استفاده از تمامی منافذ و امکاناتی است که در این مسیر پیش‌روی‌مان قرار می‌گیرد. در مقابل ابزاری که برای تحقق استراتژی «جنبش اجتماعی» در اختیار دارید، چیزی نیست مگر اعتراض. در واقع شما می‌توانید از اشکال گوناگون اعتراض مسالمت‌آمیز و متکی بر توان کنشگری شهروندان ایرانی برای پیشبرد برنامه‌های مدنظرتان بهره‌ بگیرید و واقعیت این است که اصلاح‌طلبان می‌توانند از هر دو این استراتژی‌ها استفاده کنند. در استراتژی نخست که همان استراتژی «بهبودخواهی حکومتی» است، شما سعی می‌کنید از طریق نیروهای فرادست تغییرات مدنظر خود را در جامعه ایجاد کنید. حال آنکه در استراتژی «جنبش اجتماعی» تکیه شما بر نیروهای فرودست اجتماعی است و سعی خواهید کرد که تغییرات مدنظرتان را از این طریق اعمال کنید. هر دو مورد مجاز و مفید است و آنچه باید مورد توجه باشد، این است که مرزهای کنشگری و فعالیت‌هایتان را با خشونت و دخالت خارجی مشخص کنید.منتها موفقیت در هر دو استراتژی مستلزم آن نوسازی و بازسازی است که پیشتر به آن اشاره کردم. اصلاح‌طلبان با کمک اینها می‌توانند خلأهای خود را پر کنند که در این صورت هم قادر خواهند بود ابزارهای مبارزه و رقابت سیاسی را به نفع ایده‌های ملی مدنظر خود بسیج کرده و هم از راهبردهای مناسب در زمان مناسب استفاده کنند.

 پیشنهاد شما برای خروج جریان اصلاحات و مشخصا دولت موردحمایت این جریان سیاسی از این وضعیت چیست؟ به بیان دیگر، دولت برای تحقق وعده‌ها و به سرانجام رساندن پروژه‌هایی که در دستورکار دارد باید چکار کند و در چه مسیری گام بردارد؟

وقتی صحبت از ارائه پیشنهاد به میان می‌آید، طبیعتا می‌توانیم خطوط کلی یک‌سری پیشنهاد را مطرح کرد اما صحبت از جزئیات و ارائه یک طرح جامع مستلزم گفت‌وگوهای گسترده‌تر و مشورت‌های بیشتر است. البته در ارتباط با اصلاح‌طلبان معتقدم نیروها و تشکیلات این جریان سیاسی باید برنامه خودشان را دنبال کنند. در واقع این جریان سیاسی باید در راستای همان بازسازی و نوسازی گفتمانی، تشکیلاتی و راهبردی گام بردارد اما در ارتباط با دولت به نظرم لازم است چندگام مهم برداشته شود. اولین گام این است که دولت به‌جای پرداختن به بحث‌های کلی و پیگیری تمامی مسائل با هم، چند هدف مشخص را برای دور نخست تعریف کند و همه الزامات دستیابی به این اهداف را هم بپذیرد. در این مسیر شاید بتوان سه هدف را به‌عنوان اهداف دارای اولویت بیشتر مورد تاکید قرار داد که عبارتند از: «مقابله با بحران آب»، «تامین یک رشد اقتصادی پایدار با نرخ به‌نسبت قابل‌قبول» و سوم «کاهش نرخ تورم». دولت می‌تواند با تمرکز بر این سه هدف مشخص به‌عنوان اهداف کوتاه‌مدت، براساس نظرات کارشناسی الزامات رسیدن به این اهداف را مشخص کند و با جریان‌های مختلف داخلی برای تحقق این سه هدف وارد گفت‌وگو و تعامل شود.

دولت همچنین در گام دوم می‌تواند حول محور همین برنامه کوتاه‌مدت، ائتلاف‌های مشخص و شفافی را شکل بدهد. در واقع به‌جای طرح عنوان کلی همچون «وفاق» با جریان‌های سیاسی مختلف وارد گفت‌وگو شود و بگوید که هدف و تمرکز ما تحقق همین سه هدف است و پیشنهادهایی را که کارشناسان برای تحقق این سه هدف ارائه کرده‌اند، با این جریان‌های سیاسی، احزاب، تشکل‌ها و نهادهای مدنی نیز در میان بگذارد و در واقع آنها را به این ائتلاف دعوت کند و ضمن آنکه آنها را در جریان پیشرفت امور قرار می‌دهد، از توان و بنیه کارشناسی و اجرایی آنها نیز استفاده کند. البته برای تحقق این مهم دولت باید بسترسازی کند. در واقع دولت باید تمامی اصناف و اقشار جامعه سازماندهی کند و به‌نحوی آنها را از فعالیت‌های فردی به‌سمت فعالیت‌های جمعی، آن هم به شکل دموکراتیک سوق دهد. ما باید در همه اصناف، شوراهایی داشته باشیم که به نحو دموکراتیک انتخاب شده باشند و در ادامه نیز این شوراها را به‌شیوه‌ای اصولی وارد فرآیندهای تصمیم‌گیری و با آنها گفت‌وگو کنیم، آنها را در جریان امور قرار دهیم، از آنها راه‌حل بخواهیم و فرآیند اقناع را در ارتباط با آنها پیش ببریم و آنها را هم در فرآیند تصمیم‌گیری و هم در فرآیندهای اجرایی مشارکت بدهیم. در واقع باید ارتباطات دولت با تمامی تشکل‌ها افزایش یابد.

در این مسیر دولت باید با قاطعیت عمل کند و اگر احیانا نیاز به تغییر یا ترمیم کابینه احساس شد، تردید نکند. در واقع اگر لازم بود این کابینه که ظاهرا براساس نوعی ائتلاف شکل گرفته، قادر به انجام وظایف خود در برخی حوزه‌ها نیست، دولت باید نسبت‌به ترمیم آن اقدام کند. یکی از خلأهای مهم دیگری که معتقدم در دولت احساس می‌شود، یک شورای خط‌مشی‌گذاری است. در واقع لازم است گروهی از نیروهای کارشناس که از درگیری‌های جزئی و روزمره اجرایی فراغت دارند، کنار دولت قرار بگیرند و به دولت در حوزه‌های مختلف کمک کنند و بتوانند فراتر از منافع‌بخشی، در ارتباط با مسائل کلان و ملی تصمیم‌گیری کنند.

درنهایت باید به این مهم نیز اشاره کنیم که خروج از وضعیت کنونی تا حد زیادی نیازمند همراهی صاحبان قدرت حقیقی نیز هست و به همین دلیل گفت‌وگو با آنها نیز ضروری است.

وب گردی