جنگ ادامه دارد، حتی خشنتر!
نادر کریمی جونی
حمایت روسیه از نامزدی دونالد ترامپ برای دریافت جایزه صلح نوبل بیش و پیش از هر چیز این ضربالمثل ایرانی را به یاد میآورد که «روغن ریخته را نذر امامزاده میکند» چراکه پیش از صدور این بیانیه از سوی دولت مسکو، بیشتر اعضای کمیته صلح نوبل با اعطای این جایزه مخالفت کرده بودند و آشکار شده بود که این جایزه به ترامپ نخواهد رسید. به هر حال موتور محرک رییسجمهور ایالاتمتحده برای برقراری صلح در نوار غزه خاموش و انگیزه مهم وی برای به ثمر نشاندن آن کمرنگ شده است چراکه این جایزه به کسی غیر از ترامپ داده شد و با این رویداد معلوم نیست که تا پایان عمر چهارساله رییسجمهوری، این جایزه به ترامپ داده شود. با این حال پرسش مهم آن است که آیا روند صلحی که در اثر پیشنهاد ترامپ آغاز و مراحل اجرایی آن از دیروز جمعه شروع شد، در بستر معمول و پیشبینی شده خود جلو میرود و به نتیجه میرسد؟
ماجرای قبول صلح از سوی اسرائیلیها بیشباهت به قبول عقبنشینی عربستان و اماراتمتحده عربی از یمن نیست؛ هنگامی که جنگ روی زمین و در نقاط مختلف یمن قفل شده و هیچ امیدی به پیروزی اشغالگران یا دولت تحت حمایت عربستان و اماراتمتحده عربی وجود نداشت، اروپاییها بارها عربستان و امارات را تحت فشار میگذاشتند تا به اشغال پایان دهند و خاتمه جنگ را اعلام کنند اما ریاض و دوبی هر بار اعلام میکردند که به زودی به عمر مخالفان خاتمه میدهند و جنگ با پیروزیشان به پایان خواهد رسید اما این جنگ هیچگاه به پایان نرسید و سرانجام ریاض و دوبی ناچار به خروج از یمن شدند. جنگ در یمن هنوز به پایان نرسیده است. در مورد غزه هم نتانیاهو هر بار وعده میداد که به زودی به عمر حماس پایان داده و گروگانها آزاد میشوند.
این وعده اما طی دو سال گذشته هیچگاه به تحقق حتی نزدیک هم نشد و سرانجام نخستوزیر رژیم صهیونیستی مجبور شد ناکامیاش را در تحقق وعدههایش بپذیرد و تن به قبول آتشبس دهد.
اگر عقبنشینی ارتش اسرائیل از مناطق تحت اشغال در نوار غزه از دیروز (جمعه) آغاز شد اما این عقبنشینی از ۴۲درصد زمینهای این باریکه انجام میگیرد و هنوز ۵۸درصد از این منطقه در دست ارتش رژیم صهیونیستی باقی مانده است. نگرانی بزرگ درباره اجرای طرح صلح ترامپ آن است که نظامیان
رژیم صهیونیستی فقط تا وقتی گروگانهای زندانی آزاد شوند و اجساد کشتهشدههایشان برگردد، به تعهدات خودشان پایبند بمانند و با دریافت گروگانها و اجساد، دوباره خشونتهای گذشته را تجدید کنند. از این بابت است که حماس از ترامپ خواسته که تداوم صلح و پایان جنگ را ضمانت کند؛ امری که اگرچه از سوی ترامپ ضمانت شده اما رفتار رژیم صهیونیستی در لبنان و عدم پایبندی تلآویو به مسوولیتها و تعهدات خویش نشان میدهد که این ضمانتها و حتی بیشتر از آن چندان محل اعتماد نیست. چه کارنامه خود ترامپ در پایبندی به تعهدات و اظهارات خود قابلاعتماد نیست و دستکمی از کارنامه نتانیاهو ندارد. به همین دلیل ممکن است با تبادل گروگانها، اجساد و شماری از زندانیان فلسطینی، دوباره آتش جنگ در ابعاد دیگر و احتمالا کوچکتر برافروخته و هدف آن پاکسازی شهر و مناطق غزه از نیروهای مسلح و حماس اعلام شود. این پرسش مهم نیز وجود دارد که ضمانت اجرایی برای ترک ۵۸درصد مناطق تحت اشغال غزه از سوی ارتش و نظامیان اسرائیلی چیست و اگر این مناطق را ترک نکنند، چه اهرمی برای تحتفشار قرار دادن آنان وجود دارد؟پاسخ این سوال آسان است؛ هیچ!
گام بعدی این سناریو آن است که فرض شود روند آتشبس و آنچه صلح نامیده میشود، به همان صورتی که ترامپ و در واقع تهیهکنندگان طرح (کوشنر و همکاران) تدوین کردهاند به اجرا گذاشته شود. آیا میتوان به وقوع و برقراری یک آتشبس پایدار و صلح امیدبخش در منطقه و سرزمینهای اشغالی امیدوار بود؟ گمان نمیرود که بتوان با اطمینان به این سوال پاسخ مثبت داد.
مهمترین دستاورد جنگی که از هفتم اکتبر در سرزمینهای اشغالی آغاز شد، افزایش سوءظن و بدگمانی اسرائیلیها و فلسطینیها نسبت به یکدیگر بوده و هست که چندان عجیب نیست. اگر این بدگمانی برای مدتهای طولانی پایدار و اثرگذار باشد. قابل درک است که پس از هفتم اکتبر اسرائیلیها دیگر نمیتوانند به فلسطینیها اعتماد کنند و همواره به آنها به عنوان فردی مینگرند که مترصد به دست آوردن فرصتی است که در آن به رژیم صهیونیستی و حاکمیت آن ضربه بزند. در این طرح صلح البته به روشنی به رسمیت شناخته شدن هویت فلسطینیها نادیده گرفته شده است و هیچ نامی از آن برده نشده ضمن آنکه این توافق هیچ اشارهای به تشکیل یک کشور- حتی کشور تحت حمایت- برای فلسطینیها نمیکند و اگر حرفهای ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد مورد استناد قرار گیرد قابل پیشبینی است که اصلا تاسیس کشوری فلسطینی در دستور کار نیست.
در بهترین حالت همین مناطقی که اکنون به عنوان مناطق خودگردان باقیمانده و در آنها فلسطینیها اداره امور اجتماعی خود را برعهده دارند حفظ میشود. در این صورت باز هم فلسطینیها شهروندان عرب اسرائیلی خوانده میشوند و حداکثر در امور امنیت اجتماعی خویش حق اظهارنظر دارند که این حق نیز انحصاری نیست بلکه در هر برهه و با هر بهانه یا دلیلی که رژیم صهیونیستی صلاح بداند میتواند وارد مناطق تحت سکونت فلسطینیها شود و به نحوی که خود تشخیص میدهد آن ناحیه یا نواحی را تصرف، افراد موردنظر خود را ترور یا بازداشت و حکومت فلسطینیها را به تمکین در برابر خواسته خود وادار کند.
عملیات هفتم اکتبر که روزی در مناطق مسلماننشین دنیا جشن گرفته میشد و متفکران، رهبران و نظریهپردازان هوادار گروههای مقاومت و جهادی دنیای اسلام آن را سرآغاز فروپاشی و نابودی رژیم صهیونیستی اعلام میکردند، به جز کارکرد تبلیغی که آن هم از یاد خواهد رفت، هیچ دستاوردی برای فلسطینیها به بار نیاورده است. اسیرانی که امروز یا در روزهای بعد از طرف اسرائیل آزاد میشوند روزی به صورت گروهی و فلهای از طرف نظامیان و امنیتیهای رژیم صهیونیستی دستگیر و بازداشت شدهاند و روزی دوباره به همین صورت دستگیر میشوند و در زندانهای این رژیم ساکن خواهند شد. در طرف فلسطینیها همچنین سازوکار و شرایطی وجود دارد؛ یحیی سنوار اکنون کشته شده است اما روزی او وجود نداشت و پرچم مبارزه و جنگ مسلحانه در دست عزالدین قسام بود. سالها بعد و حتی هنگامی که نگارنده هم وجود نداشته باشد، دشمنی فلسطینیها با رژیم صهیونیستی زنده خواهد بود و کسانی خواهند بود که راه مبارزه را ادامه دهند، حتی خشنتر از یحیی سنوار!