تحول گمشده در میان حاشیهها!

جهان صنعت– چهارسال از آغاز اجرای «سند تحول» در رسانه ملی میگذرد؛ سندی که از همان ابتدا به عنوان نقشهراهی کلان برای بازآفرینی نقش صداوسیما در جامعه معرفی شد و قرار بود این سازمان را از محدوده سنتی یک رسانه صرفا پخشکننده برنامه فراتر برده و به دانشگاهی عمومی برای ارتقای سطح آگاهی مردم و همچنین قرارگاهی برای تقویت امید، نشاط اجتماعی و انسجام ملی تبدیل کند. در آستانه ورود به سال پنجم اجرای این سند زمان مناسبی است تا به شکل انتقادی و تحلیلی به کارنامه رسانه ملی نگریسته شود؛ کارنامهای که هم نقاط درخشان و امیدوارکننده دارد و هم کاستیها و عقبماندگیهایی که نمیتوان از کنار آنها گذشت. از یکسو باید اذعان کرد که رسانه ملی توانسته است در برخی حوزهها بازگشتهایی قابلتوجه داشته باشد و با احیای برندهای محبوبی همچون «پایتخت» بخشی از سرمایه از دسترفته اعتماد و همراهی مخاطب را بازیابی کند. این بازگشتها نشان داد که در ذهن و حافظه مخاطبان همچنان ظرفیت بالایی برای آشتی با رسانه ملی وجود دارد. مخاطب ایرانی هنوز با شخصیتهای آشنا و برنامههای خاطرهانگیز پیوند عاطفی برقرار میکند و اگر تولیدات باکیفیت و صادقانه ارائه شود امکان جذب دوباره وجود دارد. همچنین مناظرههای انتخاباتی و برنامههای مشابه با تمام نقدهایی که به شیوه اجرا و مدیریت آنها وارد شد توانستند رکوردی در میزان بیننده ثبت کنند و صداوسیما را برای مدتی به کانون توجه افکار عمومی بدل سازند. این دستاوردها نشان میدهد که رسانه ملی برخلاف برخی گمانهزنیهای بدبینانه همچنان ظرفیت اثرگذاری گسترده و سراسری را داراست و میتواند در بزنگاههای ملی به بازیگری تعیینکننده تبدیل شود.
شکست در رقابت با رسانههای نو
در برابر این نقاط مثبت کاستیها و ناکامیهایی نیز وجود دارد که نمیتوان از آنها چشم پوشید. یکی از مهمترین مشکلات افت جدی مخاطب در بخشهایی از سریالها و برنامههای نمایشی است. با وجود تلاش برای تنوعبخشی به گونهها و افزایش تولید بسیاری از آثار به دلیل ضعف فیلمنامه، فقدان خلاقیت یا نگاه تکراری نتوانستند مخاطب را جذب کنند و عملا در رقابت با پلتفرمهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی شکست خوردند. این ضعف نشانهای از شکاف میان سند تحول و اجرای آن در سطح تولیدات روزمره است. در حالی که سند تحول بر نوآوری، ارتقای کیفیت و توجه به ذائقه نسل جدید تاکید داشت آنچه در عمل رخ داد بیشتر به بازتولید الگوهای کهنه و کلیشهای شبیه بود.
بحران حاشیهها
نکته دیگر به مدیریت رسانه ملی بازمیگردد. سند تحول بهعنوان سندی راهبردی نیازمند پیوستهای اجرایی دقیق و نظام ارزیابی مستمر بود اما در عمل آنچه دیده شد نوعی اجرای جزیرهای و مقطعی بود. برخی پروژهها با جدیت دنبال شدند و توانستند نتیجه دهند اما بسیاری دیگر یا نیمهکاره رها شدند یا بدون انسجام و هماهنگی پیش رفتند. این ناهماهنگی باعث شد که دستاوردها پراکنده و مقطعی به نظر برسند و نتوانند تصویری یکپارچه از تحقق تحول ارائه دهند. افزون بر این رسانه ملی در مدیریت حاشیهها نیز نتوانست کارنامهای موفق از خود به جای بگذارد. در طول این چهارسال بارها حاشیههای پر سر و صدای مرتبط با برخی برنامهها، مجریان و یا سیاستهای پخش به صدر اخبار آمد و بخش زیادی از انرژی سازمان صرف پاسخگویی و مدیریت بحران شد. در حالی که سند تحول تاکید داشت رسانه ملی باید خود مرجع امید و آرامش باشد، در عمل خودش به تولیدکننده حاشیه و تشویش بدل شد. این مساله نشان میدهد که در حوزه ارتباطات و روابطعمومی همچنان ضعفهای جدی وجود دارد و سازمان نتوانسته در برابر هجمههای رسانههای رقیب و شبکههای اجتماعی رویکردی هوشمندانه و پیشدستانه اتخاذ کند.
فاصله با واقعیتهای اجتماعی
در کنار این مسائل باید به چالش جدی اعتماد عمومی نیز اشاره کرد. اعتماد سرمایه بنیادین هر رسانهای است و بدون آن حتی بهترین برنامهها هم به سختی اثرگذار خواهند بود. در این چهارسال اگرچه تلاشهایی برای افزایش شفافیت، تنوع دیدگاهها و بازتاب دغدغههای مردم صورت گرفت اما هنوز فاصلهی معناداری میان تصویر ارائهشده در رسانه ملی و واقعیتهای تجربهشده توسط مردم وجود دارد. بسیاری از مخاطبان احساس میکنند رسانه ملی در پوشش برخی مسائل مهم اجتماعی و اقتصادی جانبدارانه یا گزینشی عمل میکند و همین احساس باعث کاهش مشارکت فعالانه آنها در تعامل با برنامهها میشود. از سوی دیگر نمیتوان نادیده گرفت که تحولات رسانهای در جهان و ایران سرعتی بیسابقه یافته است. پلتفرمهای آنلاین و شبکههای اجتماعی، میدان اصلی توجه نسل جوان را به خود اختصاص دادهاند و رقابت با آنها مستلزم انعطاف، سرعت عمل و جسارت بیشتری است. سند تحول اگرچه بر ضرورت همافزایی با فضای مجازی و تولید محتوای بومی برای پلتفرمهای جدید تاکید داشت اما در عمل رسانه ملی هنوز نتوانسته جایگاه پررنگی در این عرصه بیابد. بخش زیادی از تولیدات همچنان در قالبهای سنتی تلویزیون طراحی میشوند و به سختی با منطق مصرف رسانهای نسل جدید سازگارند. همین مساله موجب شده است که شکاف میان رسانه ملی و نسل نو عمیقتر شود.
آیندهای وابسته به شجاعت
آنچه بیش از همه اهمیت دارد درک این نکته است که رسانه ملی نه صرفا یک سازمان تولید برنامه بلکه نهادی اجتماعی و فرهنگی است که با زندگی روزمره میلیونها ایرانی پیوند خورده است. موفقیت یا ناکامی آن مستقیما بر اعتماد عمومی، انسجام اجتماعی و حتی امید به آینده تاثیر میگذارد. اگر صداوسیما بتواند با جسارت بیشتری به سمت گفتوگوی واقعی با جامعه حرکت کند، تنوع دیدگاهها را بازتاب دهد، به نقدهای مردم گوش بسپارد و در برابر خطاها مسوولیتپذیر باشد بیتردید میتواند جایگاه از دسترفته خود را بازسازی کند. اما اگر همچنان به اجرای صوری سند تحول بسنده کند و در برابر تحولات شتابان رسانهای جهان منفعل بماند فاصلهاش با جامعه بیش از پیش خواهد شد. به طور خلاصه کارنامه چهارسال نخست سند تحول ترکیبی از امید و هشدار است. امید از آن جهت که هنوز ظرفیتهای بیبدیل رسانه ملی در جذب و اثرگذاری بر مخاطب، به ویژه در مقاطع حساس قابل مشاهده است. میان اهداف بلندپروازانه سند و اجرای واقعی آن شکاف به چشم میآید و اگر برای این فاصله چارهاندیشی نشود سند تحول نیز همچون بسیاری از طرحهای پیشین به متنی بر روی کاغذ محدود خواهد شد. در آستانه ورود به سال پنجم رسانه ملی بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازاندیشی صادقانه، ارزیابی دقیق و شجاعت در اصلاح مسیر است چرا که آینده آن نه فقط به بقای یک سازمان بلکه به کیفیت زندگی فرهنگی و اجتماعی میلیونها ایرانی گره خورده است.