تئاتر؛ آینهای برای هویت ملی و زخمی بر پیکر فرهنگ

فراز صادقیمقدم- نمایش «خفه شو عزیزم» متنی است نوشته محمد صالحعلاء و به کارگردانی احمد بیگی. این اثر از ۲۶شهریور هر شب ساعت۱۹ در صحنه اصلی خانه نمایش«دا» اجرا میشود. آنچه این نمایش را متمایز میکند ساختار سهگانه روایت حقیقت است. یعنی داستان به سه شکل روایت میشود تا لایههای پنهان و چندگانه حقیقت را شکار کند. این گفتوگو نشان میدهد که «خفه شو عزیزم» فقط یک نمایش نیست بلکه بیانیهای است علیه بیتوجهی به فرهنگ، اعتراضی است به تورم و سانسور و همزمان تلاشی است برای پاسداری از هویت ملی.
اجرای نمایش «خفه شو عزیزم» بازتاب زیادی در رسانهها و میان تماشاگران داشته است. کمی از آغاز این پروژه بگویید. چه شد که سراغ چنین کاری رفتید؟
ایده این نمایش از سال۱۳۹۹ به ذهنم رسید. آن روزها جامعه درگیر کرونا بود و سالنها عملا تعطیل بودند اما همیشه معتقد بودهام که یک کارگردان پیش از هر چیز باید ایران را بشناسد. فرهنگ، تاریخ و دردهای این سرزمین را لمس کند و با بطن جامعه در ارتباط باشد. از همین رو تصمیم گرفتم کاری را آغاز کنم که صرفا یک اجرا نباشد بلکه بیانیهای باشد در دفاع از هویت ملی. به همین دلیل «خفه شو عزیزم» نه با بودجههای حمایتی بلکه کاملا با هزینه شخصی به صحنه رفت. برای من این کار بیشتر یک وظیفه بود تا یک پروژه هنری؛ وظیفهای برای ادای دین به کشورم و به استاد محمد صالحعلا که حضور و کلامش همیشه الهامبخش من بوده است.
عنوان نمایش برای خیلیها غیرمنتظره و حتی شوکهکننده بود. چرا چنین نامی را انتخاب کردید؟
نام این نمایشنامه را استاد محمد صالح علاء روی آن گذاشتند و به عقیده من بهترین نام و درخورترین نام برای این نمایش است. نام یک اثر نمایشی فقط یک برچسب ساده نیست بلکه خودش بخشی از روایت است و میتواند ذهن مخاطب را به چالش بکشد. وقتی میگوییم «خفه شو عزیزم» در واقع ترکیبی از محبت و خشونت را کنار هم میگذاریم، سکوتی اجباری در دل صمیمیتی ظاهری. همین تضاد است که ذهن مخاطب را به فکر وامیدارد. من باور دارم که اسم یک کار بهویژه در تئاتر میتواند تاثیری عمیقتر در بسیاری از صحنهها داشته باشد.
منتقدان گفتهاند نمایش شما بیش از آنکه سرگرمکننده باشد مخاطب را به اندیشیدن وامیدارد. آیا شما هم چنین هدفی داشتید؟
بله، کاملا. من اساسا تئاتر را یک معلم میدانم. وظیفه تئاتر سرگرمکردن به معنای سطحیاش نیست بلکه بیدار کردن ذهن است. «خفه شو عزیزم» تلاش میکند فکر تماشاگر را مشغول کند او را از آسایش معمولیاش بیرون بکشد و وادار به پرسش کند. تماشاگر ما برای گرفتن یک روایت خطی و ساده به سالن نمیآید. او میخواهد چیزی از نمایش با خود ببرد و از جهان اثر وام بگیرد. به همین دلیل معمولا نمایشنامههایی را کارگردانی میکنم که نویسندهاش شاعر باشد چون از نظر من جهان شعر جهانی عمیقتر و سرشارتر از روایت صرف است. شعر لایههای پنهانی دارد که میتواند تئاتر را از سطح سرگرمی فراتر ببرد.
شما بارها به شرایط اجتماعی و تاثیر آن بر تئاتر اشاره کردهاید. کمی بیشتر توضیح میدهید؟
شرایط اجتماعی به طور مستقیم بر تئاتر اثر میگذارد. هرچه جامعه بستهتر شود محدودیتهای تئاتر هم بیشتر میشود. در سالهای اخیر تورم و گرانی زندگی مردم را به بعد موکول کرده است. بیپولی فقط سفرهها را کوچک نکرده بلکه فرهنگ و اخلاق ما را هم دچار بحران کرده است. تئاتر که خود فرزند همین جامعه است نمیتواند از این تاثیرات در امان بماند. وقتی مخاطب برای گذران زندگی در تنگناست طبیعی است که هنر در اولویت آخر قرار گیرد. و این بزرگترین زخم بر پیکر فرهنگ است.
وضعیت نهادهای تئاتری و حمایتهای رسمی را چگونه میبینید؟
حقیقت این است که نهادهای تخصصی کارکرد خودشان را از دست دادهاند. اداره تئاتر سالهاست منحل شده و جای خالیاش کاملا حس میشود. این نهاد در گذشته اثرگذار بود اما امروز گروههای نمایشی در خلأ نهادی سرگردانند. گرفتن سالن تئاتر
(چه دولتی و چه خصوصی) هزاران مشکل دارد. برای سالنهای مهمی مثل تئاتر شهر باید سالها در انتظار ماند. نگاه مسوولان هم بیشتر مالی است تا تخصصی؛ ارزشگذاریها هم بیشتر براساس ایدئولوژی یا سانسور است تا کیفیت هنری. این وضعیت باعث میشود بسیاری از کارگردانان یا از ادامه راه بازبمانند یا به سمت نمایشهای سطحی و تجاری بروند.
این نگاه مادی و سانسور چه آسیبی به تئاتر میزند؟
آسیب آن مستقیم به اعتماد مخاطب است. وقتی یک نمایش چند بار بازخوانی میشود دیگر چه نیازی به بازبینی دوباره است؟ اینها بیشتر ابزار کنترل هستند تا حمایت. ارزشگذاریهای ایدئولوژیک به جای آنکه به ارتقای کیفیت کمک کند مخاطبگریز میشود. تماشاگر امروز به دنبال صداقت است نه رفع تکلیف. اگر او حس کند اثر برای گذر از فیلترها ساخته شده دیگر نمیتواند به آن اعتماد کند.
شما این نمایش را با هزینه شخصی اجرا کردید. دلیل این انتخاب چه بود؟
باور دارم اگر به چیزی ایمان داری باید برایش هزینه کنی. برای من «خفه شو عزیزم» بیش از یک نمایش بود. فرصتی بود برای ادای دین به کشورم. میخواستم نشان دهم که برای هویت ملی باید هزینه کرد. حمایت دولتی البته ضروری است و در بسیاری از کشورها امری بدیهی است اما در نبود آن نمیتوان فقط دست روی دست گذاشت. به همین دلیل تصمیم گرفتم با تمام توان شخصی این کار را روی صحنه ببرم.
شما جایی گفتهاید «تئاتر مثل مسجد است». منظورتان چیست؟
منظورم این است که تئاتر جایی مقدس است؛ جایی برای اندیشیدن و جستوجوی معنا. همانطور که مسجد را مردم بنا میکنند تئاتر هم باید آجر به آجر توسط مردم ساخته شود. اگر مردم نباشند هیچ نهادی نمیتواند این بنا را سرپا نگه دارد. تئاتر از آن مردم است نه از دولتها.
وضعیت مخاطب ایرانی و جایگاه تئاتر در زندگی روزمره مردم را چگونه میبینید؟
هنوز تئاتر در سبد فرهنگی خانوادهها جا نیفتاده است. این یک ضعف جدی است. باید از کودکی بچهها را با تئاتر آشنا کنیم. اگر کودکان و نوجوانان را به سالن بیاوریم آنها هم با هنر و هم با پرسشگری خو میگیرند. تئاتر میتواند نسلی بسازد که اهل کنشگری و نقد باشد، نسلی که منفعل نیست. این رسالت تئاتر است و باید به آن عمل کنیم.
برخی میگویند امروز تئاتر بیشتر به سمت نمایشهای پرزرقوبرق رفته است. آیا شما هم چنین نگاهی دارید؟
متاسفانه بله. خیلی جاها بهجای تئاتر پرمعنا و پرمغز سراغ اجراهایی میروند که فقط صحنههای درخشان و پرهزینه دارند چون ظاهرش سریعتر میفروشد اما تئاتر واقعی باید معنا منتقل کند و ذهن را تکان دهد. اگر ما تئاتر را به سطحیترین شکلش تقلیل دهیم رسالت آن را فراموش کردهایم.
کرونا چه تاثیری بر تئاتر شما گذاشت و آیا تحولات اجتماعی اخیر کمکی به تئاتر کرده است؟
کرونا برای تئاتر یک فاجعه بود. سالنها تعطیل شدند و بسیاری از گروهها از هم پاشیدند. بازیگران و کارگردانان زیادی شغل خود را از دست دادند چون در ایران اساسا شغلی به نام بازیگر یا کارگردان تعریف نشده است اما بعد از آن تحولات اجتماعی باعث شد مردم دوباره به سالنها برگردند. جامعه با پرسشهای تازهای روبهرو شد و تئاتر توانست پاسخگو و آینه این پرسشها باشد. این اتفاق هرچند پرهزینه اما موجب رونق دوباره تئاتر شد.
شما در برابر همه این دشواریها چرا همچنان بر کار در تئاتر پافشاری میکنید؟
چون همیشه دنبال کارهای سخت بودهام. برای من خستگی تئاتر خستگی لذتبخش است. این چهارمین کاری است که روی صحنه بردهام و میدانم راهی طولانی در پیش دارم اما باورم این است که تئاتر رسالت دارد؛ رسالتی برای آموزش، برانگیختن و زنده نگهداشتن هویت ملی. تئاتر اگرچه پر استرس و سخت است اما معلم مردم است و همین برای ادامه دادن کافی است.
نظر شما درباره شرایط عمومی زندگی و تاثیر آن بر فرهنگ چیست؟
بیپولی زندگی همه را به بعد موکول میکند. وقتی مردم گرفتار معیشت هستند طبیعی است که فرهنگ و هنر از سبد زندگی حذف میشود. تورم بلای جان فرهنگ و اخلاق این سرزمین است و این چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
یعنی شما معتقدید اقتصاد بر فرهنگ اولویت پیدا کرده است؟
دقیقا. وقتی دغدغه اصلی خانوادهها نان شب است چه انتظاری داریم که برای تئاتر یا کتاب هزینه کنند؟ اگر فرهنگ از زندگی مردم حذف شود جامعه آسیب میبیند. باید تئاتر در سبد خانوادهها نهادینه شود. ما باید کودکان و نوجوانان را به تماشای تئاتر تشویق کنیم. این تنها راهی است که میتواند نسل آینده را به کنشگری و تفکر انتقادی سوق دهد.
نگاه شما به ماهیت تئاتر چیست؟
تئاتر برای من مثل یک مسجد است. آجر به آجرش را مردم ساختهاند. بدون مخاطب تئاتر معنایی ندارد. مردم باید به فرهنگ اصیل ایرانی توجه کنند. متاسفانه در این زمینه مسوولان کوتاهی کردهاند و نقد جدی به آنها وارد است.
چه ویژگیهایی برای کارگردانی یک متن قائل هستید؟
کارگردان باید ایران و فرهنگ ایرانی را بشناسد و با بطن جامعه ارتباط داشته باشد. تنها در این صورت است که میتواند کار کاملی ارائه کند. از سوی دیگر برای من مهم است که نویسنده متن شاعر باشد چراکه جهان از نگاه من جهان شعر است.
مخاطب امروز چه انتظاری از تئاتر دارد؟
مخاطب به دنبال روایت خطی و ساده نیست. او آمده تا وام بگیرد و ایدهای با خود ببرد. چیزی که ذهنش را به کار بیندازد. اگر ما فقط رفع تکلیف کنیم تئاتر بیاثر میشود. باید به دنبال اثرگذاری باشیم.
به مشکلات مالی و ساختاری هم اشاره داشتید. این دشواریها چگونه خود را نشان میدهد؟
متاسفانه ورود پولهای کثیف به تئاتر آسیبزا شده است. نگاهها تخصصی نیست و صرفا مالی است. حتی در بازبینیها نگاه تخصصی وجود ندارد و بیشتر نگاه مادی است. برای گرفتن سالن تئاتر هزاران مشکل داریم و همانطور که گفتم برای گرفتن سالن از تئاتر شهر باید سالها انتظار کشید.
شما در اثر خودتان درباره سانسور هم انتقاد داشتید. لطفا در این مورد هم توضیح دهید.
بله. مرکز ارزشیابی کارکردی جز سانسور ندارد. ارزشگذاریهای ایدئولوژیک بر تئاتر تاثیر منفی میگذارد و مخاطب را فراری میدهد. وقتی یک متن بازخوانی میشود دیگر چه نیازی به بازبینی هست؟ این روند فقط انگیزه هنرمند را میگیرد.
سخن پایانی شما برای مخاطبان؟
کار تئاتر بسیار سخت و پر استرس است اما همین سختیهاست که به آن معنا میدهد. معتقدم تئاتر معلم مردم است. نباید اجازه دهیم تورم و نگاههای سطحی این معلم را خاموش کنند. تئاتر برای ماست؛ برای اندیشیدن و برای تغییر.