گزارشی به بهانه روز ملی سینما:

پرده‌ای که معجزه در آن رخ می‌دهد

ریحانه خفری
کدخبر: 556181
سینما به انسان این امکان را می‌دهد که در زندگی‌های مختلف و احساسات گوناگون تجربه کند و از طریق داستان‌ها و شخصیت‌ها، درک عمیق‌تری از زندگی پیدا کند.
پرده‌ای که معجزه در آن رخ می‌دهد

ریحانه خفری– انسان در طول زندگی کوتاهش، فرصت تجربه یک زیست را بیشتر ندارد. اینجا سینما مانند غول چراغ جادو وارد می‌شود و می‌گوید برایت چندین عمر دیگر دارم. به تو اجازه می‌دهم در ‌هزاران کالبد دیگر زیست کنی و زندگی‌های دیگر را نیز زندگی کنی. وقتی مقابل پرده عظیم سینما نشسته‌ای، انگار که آن عظمت باعث می‌شود برای ساعاتی خودت را فراموش کنی و وارد دنیای شخصیت‌ها شده و زندگی‌ای را تجربه کنی که هیچ‌وقت نمی‌توانستی به آن نزدیک شوی. دردی را بچشی که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردی توانایی تاب آوردنش را داشته باشی و شادی‌ای را تجربه کنی که خیلی با تو فاصله داشت.

معجزه زیست دوباره

«جادوی سینما»؛ عبارتی که زیاد شنیدیم اما هیچ‌گاه به عمق آن توجه نکردیم. جادوی سینما یعنی روزی با دیدن «باشگاه مبارزه»، شخصیت دومی برای خودت تصور می‌کنی، روز دیگر با چمدانی به سکوی نُه ممیز سه‌چهارم می‌روی تا بتوانی به‌ هاگوارتز برسی و در ساختمانش قدم بزنی. فردای آن روز خود را در دنیای «رستگاری در شاوشنگ» می‌بینی و پس‌فردایش با شخصیت‌های «مهمان مامان» همذات‌پنداری می‌کنی. روز دیگر با گریه‌های نادر هنگام شستن پدرش در «جدایی نادر از سیمین» اشک می‌ریزی و فردایش بعد از تماشای «رنگ خدا»ی مجیدی چشم‌هایت را می‌بندی و فکر می‌کنی که اگر نابینا بودی می‌توانستی دنیا را همان قدر زیبا زیست کنی؟ اعجاز یعنی همین! یعنی تو هیچ‌گاه نمی‌توانستی فراتر از یک زندگی را درک کنی اما به‌واسطه سینما می‌توانی چندین داستان و زندگی را زیست کنی، شادی‌های جدیدی را تجربه کنی، به مکان‌های ناشناخته سفر کنی، زخمی شوی، غصه تمامت را فرا بگیرد و اشک بریزی، عصبانی شوی، به جرم و جنایت دست بزنی، در محله‌هایی زیست کنی که هیچ‌گاه فکرش را هم نمی‌کردی آنجا وجود داشته باشد، سختی پدر بودن را درک کنی در حالی که دختر ۱۵ساله‌ای یا لذت مادری کردن را به تماشا بنشینی درحالی‌که مردی ۴۸ ساله هستی.

سکانس اول

باید در نظر داشت که اگر مظفرالدین‌شاه قاجار در آن سفرش به فرانسه(۱۲۷۹ه.ش) از آن دوربین فیلمبرداری (دستگاه سینماتوگراف) خوشش نمی‌آمد و هوس نمی‌کرد که یکی از آنها در ایران هم داشته باشد، معلوم نبود می‌توانستیم شروعی برای سینمای ایران بدانیم. چهارسال بعد، اولین محل پخش فیلم در سال۱۲۸۳ توسط ابراهیم خان صحاف‌باشی در خیابان چراغ گاز(خیابان امیرکبیر) افتتاح و در آن فیلم‌های کمدی کوتاه نمایش داده شد اما نخستین سالن عمومی سینما توسط مهدی‌خان روسی در خیابان علاءالدوله(خیابان فردوسی) افتتاح شد. او پس از مدتی با اجاره بالاخانه‌ای در خیابان لاله‌زار، سالن سینمای خود را به آنجا برد، همان سینما لاله‌زار معروف با آن همه خاطرات شیرین. نخستین سالن سینمای ایران را در سال۱۲۷۹ (تنها پنج‌سال پس از آنکه برادران لومیر سینما را اختراع کردند) با نام «سینما سولی» مبلغان مذهبی کاتولیک در شهر تبریز تاسیس کردند. تا سال۱۳۰۹ خورشیدی، سینماهای ساخته‌شده به نمایش فیلم‌های غربی که در مواردی زیرنویس فارسی داشتند، می‌پرداختند. تا اینکه در این سال اوانس اوگانیانس نخستین فیلم بلند سینمایی ایران را به نام «آبی و رابی» ساخت. نخستین فیلم ناطق فارسی، فیلم «دختر لر» است که اردشیر ایرانی آن را در سال۱۳۱۲ خورشیدی ساخت. سال‌ها بعد در سال۱۳۷۹ در چهارمین جشن بزرگ سینمای ایران و همزمان با بزرگداشت صدمین سال ورود سینما به ایران بود که ۲۱ شهریورماه به‌عنوان «روز ملی سینما» شناخته شد که هر سال جشن خانه سینما در این روز برگزار می‌شود.

هنری از مردم و برای مردم!

درباره سینمای قبل از انقلاب و پس از آن مقاله‌های زیادی نوشته شده اما در این مناسبت باید عمیق‌تر به سینما و نقش آن در جامعه پرداخت تا پرداختی صرفا تاریخی که در دسترس همگان است. فارغ از دیدگاه وظیفه پندار و موعظه‌گر اما هر هنری آنگاه ارزشمند‌تر می‌شود و مورد استقبال بیشتری قرار می‌گیرد که بازتاب مردم آن جامعه یا حتی جهان باشد! اثر هنری آن زمان زنده تلقی می‌شود که از زندگی و زنده‌ها سخن بگوید. اگر در تاریخ فیلم‌های برجسته‌ای که تا به‌حال به روی پرده رفته هم دقت کنیم، درمی‌یابیم که زمانی با فیلم تحت‌تاثیر قرار گرفتیم که نقطه‌ای از درد‌ها یا لذت‌های‌مان را لمس کرده که دیگر فیلم‌ها قادر به انجام این کار نبودند، با اینکه شاید خوش‌ساخت‌تر هم تولید شده بودند. زمانی میخکوب روی صندلی‌های سینما نشستیم که خالق اثر از انسان گفته بود، از لحظات درد و ثانیه‌های به وجد آمدنش. زمانی در سالن‌های سینما مدام به ساعت نگاه نکردیم که نویسنده از جامعه و وطن گفته بود، از روزهایی که از شب هم تاریک‌ترند یا شب‌های پیروزی که به روشنی روز می‌مانند.

وقتی دل به تک‌تک سکانس‌ها سپردیم که انسانیت به چالش کشیده می‌شد. هنر سینما گرچه مفهوم گسترده از انواع هنر‌ها در کنار هم است اما مهم‌ترین آن «معنا»ست. هنگامی که هنر تصویربرداری، گریم، صحنه، دکوپاژ و تدوین کنار هم قرار بگیرند تا دست در دست هم و یکصدا معنایی را فریاد بزنند، آنگاه می‌توانی مخاطب را حیرت‌زده کنی. آن زمان است که تماشاگر برایت ایستاده دست می‌زند؛ اگر هم نزند، چشم‌های خیس او، یا قهقهه‌های شیرینش که در سالن می‌پیچد خود مُزدِ هنرت می‌شوند. اهالی فیلم و سینما اگر می‌دانستند که سکانسی کوچک قدرت این را دارد که مهر، آشتی و همدلی را در جامعه رقم بزند، اگر می‌دانستند که همین سکانس‌ها ممکن است شروعی برای انقلاب‌ها باشد، دنیا جای بهتری می‌شد و فیلم‌های زیباتری بر پرده سینما اکران می‌شدند.

وب گردی