«جهان‌صنعت» فرصت‌های اجلاس شانگهای و سیاست توسعه اقتصادی در ایران را بررسی می‌كند؛

توسعه در تنگنای قدرت‌ها

احسان کشاورز
کدخبر: 554502
جعفر خیرخواهان می‌گوید توسعه اقتصادی ایران در تنگنای منافع داخلی، تحریم‌ها و ضعف زیرساخت‌ها نیازمند اجماع داخلی، اصلاحات ساختاری و تعامل هوشمند با جهان است.
توسعه در تنگنای قدرت‌ها

احسان کشاورز- ایران سال‌هاست در بزنگاه تاریخی توسعه ایستاده است. از یک‌سو تجربه جنگ، تحریم‌های بین‌المللی، فساد ساختاری و ضعف شفافیت اقتصادی، مانعی بزرگ در مسیر پیشرفت ایجاد کرده و از سوی دیگر منابع طبیعی گسترده، موقعیت ژئوپلیتیک ویژه و سرمایه انسانی تحصیلکرده، زمینه‌ای کم‌نظیر برای حرکت به سوی توسعه فراهم کرده است. پرسش اصلی این است که آیا در چنین شرایطی توسعه ممکن است و اگر پاسخ مثبت بوده، مسیر آن چگونه باید تعریف شود: شرق‌گرایی یا غرب‌گرایی؟ یا شاید راه سومی که بر پایه ظرفیت‌های درونی کشور و تعامل متوازن با جهان بنا شده باشد.

نگاهی به تاریخ کشورهای دیگر نشان می‌دهد که مسیر توسعه هرگز ساده و خطی نبوده است. کره‌جنوبی، ویتنام، مالزی و سنگاپور هریک با دشواری‌های جدی مواجه بودند اما با اجماع داخلی و ثبات در سیاستگذاری توانستند به دستاوردهای قابل‌توجه برسند. در این کشورها کمتر دیده شد که توسعه به گروگان دعواهای ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک میان شرق و غرب گرفته شود اما در ایران همچنان نوعی سردرگمی بر سر راهبرد کلان توسعه وجود دارد. این سرگشتگی موجب شده نه‌تنها اجماع داخلی شکل نگیرد بلکه در عرصه بین‌المللی نیز ایران به‌عنوان کشوری پرهزینه و پرریسک شناخته شود.

بخش مهمی از این سردرگمی ناشی از تضاد منافع در میان گروه‌های قدرتمند داخلی است. توسعه به‌طور طبیعی تهدیدی برای منافع تثبیت‌شده آنان محسوب می‌شود زیرا هرگونه تحول اقتصادی و اجتماعی گروه‌های جدیدی را به میدان می‌آورد که سهمی از قدرت و ثروت مطالبه می‌کنند. در چنین فضایی، نخبگان سیاسی و اقتصادی باید ضرورت توسعه را به‌عنوان یک نیاز حیاتی بپذیرند، حتی اگر به قیمت از دست دادن بخشی از منافع کوتاه‌مدت‌شان باشد.

از سوی دیگر محیط منطقه‌ای و جهانی نیز برای ایران شرایط خاصی ایجاد کرده است. خاورمیانه به‌عنوان یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان، همواره میزبان جنگ‌ها و درگیری‌های گسترده بوده و ایران ناگزیر از تعامل با این واقعیت است. در همین حال تغییرات بزرگ در نظام بین‌الملل- از شکل‌گیری نبرد تعرفه‌ای آمریکا تا صعود چین- سبب شده است که کشورها به‌دنبال تعریف دوباره جایگاه خود باشند. ایران نیز نمی‌تواند از این تحولات چشم بپوشد و نیازمند بازاندیشی در سیاست خارجی و اقتصادی خود است.

با وجود این چالش‌ها، پرسش اصلی همچنان پابرجاست: آیا حضور در اجلاس‌ها و نشست‌های بین‌المللی می‌تواند برای ایران دستاوردی واقعی به‌همراه داشته باشد؟ یا تا زمانی که ثبات اقتصادی و ساختارهای زیرساختی کشور اصلاح نشود، همه‌چیز در حد شعار و تعارف باقی خواهد ماند؟ نرخ تورم بالای ۵۰درصد، سقوط ارزش پول ملی، بحران انرژی و آب و بی‌ثباتی مداوم سیاستگذاری‌ها باعث شده است که ایران در نگاه سرمایه‌گذاران خارجی محیطی نامطمئن و غیرقابل اتکا جلوه کند.

همه این مسائل سبب شده که مسیر توسعه ایران بیش از هر زمان دیگری به یک «راه باریک» شبیه شود؛ مسیری که نیازمند هوشمندی، اجماع داخلی و تعامل متوازن با جهان است. بدون این مولفه‌ها، هر حرکت می‌تواند به سقوطی پرهزینه منجر شود.

در همین زمینه جعفر خیرخواهان، اقتصاددان، مترجم و استاد دانشگاه، در گفت‌وگو با «جهان‌صنعت» به بررسی این مساله پرداخت. او تاکید کرد که توسعه تنها زمانی ممکن است که نخبگان داخلی ضرورت آن را بپذیرند و با نیروهای تازه‌ای که در این مسیر شکل می‌گیرند مدارا کنند. وی توضیح داد که ایران نباید خود را به‌طور کامل به دامان یک قدرت بیندازد بلکه باید با هوشمندی و تعادل حرکت کند. خیرخواهان همچنین خاطرنشان کرد که کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی تنها زمانی ایران را جدی خواهند گرفت که ثبات داخلی و هماهنگی در سیاست‌ها ایجاد شود. او به تورم‌های بالا، سقوط ارزش پول ملی و بحران انرژی به‌عنوان موانع اصلی جذب سرمایه‌گذاری اشاره و تاکید کرد که بدون اصلاح زیرساخت‌های حیاتی، اجلاس‌ها و نشست‌های بین‌المللی دستاورد اقتصادی جدی برای کشور به‌همراه نخواهند داشت. یکی از پرسش‌های مهم در گفت‌وگو با خیرخواهان به امکان توسعه اقتصادی ایران در شرایط کنونی بازمی‌گردد؛ شرایطی که اقتصاد با محدودیت‌های نهادی، فساد، تحریم‌ها و ضعف شفافیت روبه‌رو است و پرسش اصلی آن است که آیا اساسا توسعه، چه با رویکرد شرق‌گرایانه و چه با رویکرد غرب‌گرایانه، قابل تحقق است یا خیر. در چنین وضعیتی ضرورت دارد گروه‌های صاحب قدرت و نخبگان حاکم اهمیت و فوریت توسعه را درک کنند و آن را به‌عنوان ضرورتی غیرقابل اجتناب بپذیرند، حتی اگر در این مسیر منافع‌شان به خطر بیفتد یا ناچار شوند با گروه‌های تازه‌وارد کنار بیایند.

خیرخواهان در این خصوص اظهار داشت: در گذشته توسعه در ایران تنها زمانی معنا پیدا می‌کرد که صاحبان قدرت ضرورت آن را حس می‌کردند. در چنین شرایطی حتی اگر ناچار می‌شدیم به‌سمت شرق‌گرایی حرکت کنیم، این تغییر رویکرد تنها به‌عنوان یک تاکتیک قابل فهم بود و نه یک استراتژی دائمی.

این اقتصاددان افزود: توسعه ذاتا می‌توانست تهدیدی برای منافع گروه‌های قدرتمند باشد اما چاره‌ای جز مدارا و مماشات با نیروهای جدیدی که در مسیر توسعه سر برمی‌آوردند وجود نداشت. او توضیح داد: کشور ما با توجه به واقعیت‌های جغرافیایی، منابع طبیعی و مزیت‌های معدنی، ناگزیر بود با دنیا معامله کند اما این معاملات نباید به‌گونه‌ای پیش می‌رفت که دشمنی یکجانبه دیگران را برانگیزد و مانع توسعه شود.

او تصریح کرد: ایران کشوری بود که بر استقلال خود تاکید داشت و درست هم نبود که خود را تماما به دامان یک طرف بیندازد و از بسیاری امکانات دیگر محروم شود. به همین دلیل حرکت روی «طنابی باریک» نیازمند هوشمندی و حساسیت بسیار بود. خیرخواهان خاطرنشان کرد: جامعه داخلی نیز باید به سطحی از اطمینان می‌رسید تا سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی، نیروهای فکری و شرکت‌ها اعتماد کنند و به‌تدریج آن ضرب‌اهنگ لازم برای توسعه شکل بگیرد.

سرگشتگی ایران در مسیر توسعه

پرسش بعدی بر مقایسه تجربه ایران با سایر کشورها متمرکز بود. کشورهایی مانند ویتنام، کره‌جنوبی، مالزی و سنگاپور که در تاریخ توسعه خود هیچ‌گاه نزاع سیاسی یا اقتصادی جدی بر سر انتخاب میان شرق و غرب نداشتند و با اتخاذ رویکردی متعادل توانستند مسیر توسعه را روشن کنند. پرسش این بود که چرا در ایران چنین جمع‌بندی و اجماعی تاکنون شکل نگرفته است و چه دلایلی می‌توان برای این تفاوت برشمرد.

وی اظهار داشت: توسعه در هر کشوری نیازمند همپوشانی و هم‌افزایی نیروهای مختلف بود تا بتواند شتاب لازم را ایجاد کند و مانع توقف مسیر شود. اگر به تاریخ توسعه کشورهای دیگر مانند ویتنام، کره، مالزی یا سنگاپور نگاه کنیم، می‌بینیم که آنان هیچ‌گاه بحثی جدی بر سر انتخاب شرق یا غرب به‌عنوان پیش‌شرط توسعه نداشتند و نوعی تعادل در اندیشه توسعه برقرار کرده بودند.

این اقتصاددان افزود: البته آن کشورها نیز در مقاطعی از تاریخ خود دچار سرگشتگی شدند و ۲۰ یا ۳۰ سال درگیر جدل‌های داخلی میان گروه‌های صاحب قدرت بودند تا مسیر درست را بیابند. آنان نیز بحث داشتند که کدام استراتژی و کدام روابط بین‌المللی باید در اولویت قرار گیرد اما سرانجام به جمع‌بندی رسیدند. در ایران اما هنوز چنین جمع‌بندی‌ای حاصل نشده است.

خیرخواهان تصریح کرد: اکنون با همه تجربه‌های تلخ و پرهزینه گذشته، وقت آن است که به‌طور جدی بنشینیم و مسیر خود را روشن کنیم. جهان دیروز تغییر کرده است؛ ۳۰سال پیش سخن از نظام تک‌قطبی آمریکا بود اما این کشور نتوانست سلطه خود را حفظ کند و اکنون چین به‌عنوان قدرت نوظهور جایگاه نخست یا دوم را به‌دست آورده است. تحولات گسترده‌ای در آرایش قدرت جهانی رخ داده و ما باید ببینیم چگونه می‌توانیم با این قدرت‌ها تعامل کنیم.

وی خاطرنشان کرد: ایران در منطقه‌ای پرآشوب قرار داشت که همواره بخش بزرگی از جنگ‌های جهان را در خود جای می‌داد. در چنین شرایطی لازم بود کشور ما با همسایگان خود توافقات اقتصادی، سیاسی و امنیتی منسجمی ایجاد کند تا به ثبات نسبی برسد. برخلاف گذشته که ایران کشوری «بیش‌فعال» بود و می‌خواست در همه امور دخالت کند، لازم بود مدتی درون‌گرا و منفعل شود.

این اقتصاددان ادامه داد: در دهه‌های گذشته ایران همواره خود را نماینده خودخوانده ملت‌های مستضعف جهان معرفی می‌کرد و در مسائل مختلف جهانی مداخله داشت اما این رویکرد بیش از آنکه منفعتی برای کشور داشته باشد، هزینه‌های سنگینی به‌بار آورد. اکنون زمان آن رسیده است که ایران دوره‌ای آرام‌تر و منفعل‌تر را تجربه کند و به‌جای صدور مواضع پرهزینه، به مسائل داخلی خود بپردازد. خیرخواهان تاکید کرد: دیروز ایران با رکود و ابربحران‌هایی مواجه است که ضرورت دارد اولویت‌ها در داخل کشور تعریف شود. همان ضرب‌المثل قدیمی که «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است» در اینجا صدق می‌کرد. باید ابتدا به مردم خود توجه کنیم، خواسته‌های اولیه آنان را تامین و رضایت نسبی آنان را جلب کنیم تا هم هویت ایرانی حفظ شود و هم آن طمع و نگاه تهدیدآمیز بیگانگان نسبت به کشور کاهش یابد.

اجلاس ‌شانگهای و واقعیت‌های تلخ اقتصاد ایران

پرسش بعدی درباره اجلاس اخیر بود که رییس‌جمهور ایران نیز در آن حضور داشت. سوال این بود که با توجه به جنگ و بحران‌های اقتصادی تازه‌ای که کشور پشت سر گذاشته، آیا چنین اجلاسی می‌تواند دستاورد اقتصادی ملموسی برای ایران داشته باشد یا خیر. به هر حال هر کشوری به‌دنبال آن است که روابط خارجی برایش منفعت ایجاد کند، سرمایه‌گذاری جذب کند و دردسرها را کاهش دهد.

خیرخواهان اظهار داشت: هر کشوری مایل بود ارتباطات خارجی‌اش برایش منافع مشخصی داشته باشد و با کمترین دردسر همراه شود اما واقعیت آن بود که وقتی کشوری مانند چین می‌دید ایران به‌دلیل رفتارهای پرهزینه‌اش به‌عنوان کشوری دردسرساز شناخته می‌شود، چندان جدی ما را نمی‌گرفت. کشوری که هر روز صداهای متناقض از داخل آن بلند می‌شد و حتی حداقل هماهنگی در برنامه‌ها و سیاست‌هایش وجود نداشت، طبیعی بود که در نگاه طرف مقابل غیرقابل اتکا به نظر برسد.

این اقتصاددان افزود: تنها در صورتی می‌شد انتظار داشت توافقات جدی شکل بگیرد که ایران به سطحی از آرامش و ثبات برسد. در غیر این صورت، آنچه باقی می‌ماند صرفا تعارفات دیپلماتیک بود. کشورهایی مانند چین زمانی حاضر می‌شدند وارد ایران شوند که ببینند طرف مقابل برنامه‌ای منسجم و محیطی باثبات برای سرمایه‌گذاری فراهم کرده است.

او تصریح کرد: مشکل اصلی در اقتصاد ایران تورم‌های ۵۰ تا ۶۰‌درصدی و جهش‌های بی‌وقفه نرخ ارز بود. وقتی ارزش پول ملی سالیانه ۵۰ تا ۱۰۰‌درصد کاهش پیدا می‌کرد، هیچ سرمایه‌گذار خارجی نمی‌توانست چنین محیطی را مناسب بداند. ثبات اقتصادی در ایران وجود نداشت و همین مساله بزرگ‌ترین مانع برای همکاری اقتصادی بود.

خیرخواهان خاطرنشان کرد: حتی اگر امکانات و منابع طبیعی کشور گسترده بود، تا زمانی که ساختارهای اولیه اقتصاد به‌درستی کار نمی‌کردند، نتیجه‌ای حاصل نمی‌شد. وقتی ایران قادر به تامین پایدار برق و سوخت گاز نبود یا بحران آب روزبه‌روز شدیدتر می‌شد، هیچ کشوری برای سرمایه‌گذاری حاضر به پذیرش چنین ریسک بزرگی نبود.

این اقتصاددان تاکید کرد: شرکت در اجلاس‌ها و سخنرانی‌های رسمی اگر با اصلاحات ساختاری و زیرساختی همراه نمی‌شد، چیزی جز خوش‌بینی بیش از حد نبود. بدون توجه به این واقعیت‌ها، نمی‌توانستیم انتظار دستاوردهای اقتصادی جدی از چنین نشست‌هایی داشته باشیم.

وب گردی