نوروساینس مالی

جهانصنعت – کتاب نوروساینس مالی اثر ریچارد پیترسون، روانپزشک و مدیر سرمایهگذاری، پلی میان علوم اعصاب و رفتارهای مالی ایجاد میکند. این کتاب نشان میدهد بسیاری از تصمیمهای غلط در سرمایهگذاری نه ناشی از ضعف دانش مالی بلکه ریشهدار در ساختار زیستی و شیمیایی مغز انسان است. به بیان ساده مغز ما طوری طراحی شده که در شرایط بقا بسیار کارآمد عمل کند اما همین ویژگیها در بازارهای مالی ما را به دام خطاهای تکراری میاندازد.
پیترسون توضیح میدهد که وقتی معاملهگران تحت فشار یا هیجان قرار میگیرند، واکنشهای شیمیایی همچون ترشح کورتیزول، دوپامین یا اکسیتوسین فعال میشوند. این هورمونها هرچند در زندگی روزمره نقش حیاتی دارند اما در فضای بازار سرمایه باعث سوگیریهای ذهنی میشوند. در نتیجه بسیاری از افراد به جای پایبندی به تحلیل منطقی، اسیر تصمیمهای احساسی و ناخودآگاه میشوند.
در این کتاب پنج سوگیری اصلی بهعنوان دشمنان بزرگ معاملهگران معرفی میشوند. نخست، اثر درد از دست دادن است که طبق آن مغز ضرر را حدود ۵/۲برابر شدیدتر از سود احساس میکند. همین امر موجب میشود سرمایهگذاران سهام زیانده را بیش از حد نگه دارند و به امید بازگشت قیمت، از فروش منطقی سر باز زنند. دومین سوگیری، تاییدگرایی است. انسانها تمایل دارند فقط اطلاعاتی را ببینند که با باور قبلیشان سازگار است. در بازار سرمایه این موضوع سبب میشود علائم هشداردهنده نادیده گرفته شوند و معاملهگر در دام خطای خودساخته بیفتد. پیترسون پیشنهاد میدهد که سرمایهگذاران همواره از مشاور یا فردی با دیدگاه مخالف کمک بگیرند تا نگاهشان یکجانبه نشود.
سوم، «اثرهالهای» است که یعنی قضاوت براساس یک ویژگی مثبت کلی. مثلا شهرت یک برند میتواند باعث شود سرمایهگذار بدون بررسی بنیادهای مالی، به خرید آن سهم اقدام کند. برای جلوگیری از این خطا، داشتن یک چکلیست تحلیلی ضروری است تا هیچ معاملهای صرفا برمبنای شهرت یا احساس انجام نشود.
چهارمین سوگیری، اعتماد بیش از حد است. مغز پس از کسب سود دوپامین ترشح میکند و این حس سرخوشی به معاملهگر القا میکند که شکستناپذیر است. در نتیجه حجم معاملات بیدلیل افزایش مییابد. نویسنده تاکید دارد که باید سقف ریسک هر معامله مشخص باشد.
پنجمین سوگیری، رفتار گلهای است. مغز انسان هنگام پیروی از جمع، اکسیتوسین ترشح میکند که حس تعلق ایجاد میکند اما همین حس در بازار موجب خرید در سقف قیمتی یا فروش در کف میشود. راهحل، پایبندی به یک برنامه معاملاتی مکتوب است که برمبنای تحلیل فردی طراحی شده باشد.
پیترسون در ادامه راهکارهای عملی برای مدیریت این خطاها ارائه میدهد. نخست، کنترل کورتیزول یا همان هورمون استرس است. او پیشنهاد میدهد معاملهگران پیش از تصمیمهای حساس از تنفس دیافراگمی یا مدیتیشن استفاده کنند تا واکنشهای هیجانی مهار شود. دوم، مدیریت دوپامین است. به جای آنکه معاملهگر تنها با سود تصادفی خوشحال شود، باید برای پایبندی به استراتژی معاملاتی به خود پاداشهای کوچک بدهد. سوم، استفاده از نوراپینفرین برای افزایش تمرکز است. حذف عوامل حواسپرتی و کار در بازههای کوتاه همراه با استراحتهای مکرر، توان ذهنی معاملهگر را تقویت میکند. پیام اصلی کتاب این است که اشتباهات مالی ریشه در نقص شخصیتی ندارند بلکه بخشی از بیولوژی انسان هستند.