«جهان‌صنعت» از علل شکست بسیاری از معامله‌گران بازار مالی جهانی گزارش می‌دهد؛

از وحشت تا ولع

گروه بورس
کدخبر: 551902
نیک موری می‌گوید بزرگترین مانع موفقیت سرمایه‌گذاران در بازارهای مالی، طبیعت انسانی و واکنش‌های هیجانی آنها است که باعث فروش در کف و خرید در اوج می‌شود.
از وحشت تا ولع

جهان‌صنعت – بازارهای مالی همواره با نوساناتی همراه بوده‌اند که گاه سرمایه‌گذاران را در مسیر صعودی به وجد آورده و گاه در مسیر نزولی به وحشت انداخته است اما در این میان پرسشی بنیادین وجود دارد: چرا با وجود انبوه داده‌ها، تحلیل‌ها و ابزارهای پیشرفته همچنان بسیاری از سرمایه‌گذاران در بلندمدت شکست می‌خورند و به اهداف خود نمی‌رسند؟ نیک موری، نویسنده و مشاور باسابقه حوزه مالی پاسخی صریح به این پرسش داد: مشکل اصلی بازار نیست بلکه خودِ انسان است. او در گفت‌وگویی با پادکست لانگ ویو تاکید می‌کند که بزرگ‌ترین مانع در مسیر موفقیت سرمایه‌گذاران نه نوسانات قیمت و نه بحران‌های اقتصادی بلکه طبیعت انسانی و گرایش‌های رفتاری افراد است. به‌گفته او، انسان‌ها به شکلی غریزی در برابر نوسانات بازار واکنش‌هایی نشان می‌دهند که دقیقا برخلاف منطق سرمایه‌گذاری موفق است.

داستان یک تناقض رفتاری

موری در صحبت‌های خود به یکی از تناقض‌های رفتاری بنیادین انسان‌ها اشاره می‌کند: در تمام عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی، افراد وقتی با کاهش قیمت مواجه می‌شوند، آن را فرصت تلقی کرده و به سمت خرید حرکت می‌کنند. نمونه بارز این رفتار در پدیده‌ای مثل بلک‌فرایدی دیده می‌شود. قیمت معادل افزایش ارزش تلقی می‌شود و مصرف‌کننده با رضایت به خرید اقدام می‌کند اما همین منطق ساده در بازار سرمایه به‌طور کامل وارونه می‌شود. در شرایطی که قیمت سهام افت می‌کند و ارزشگذاری منطقی‌تر می‌شود، بسیاری از سرمایه‌گذاران به جای خرید، دچار وحشت می‌شوند و دارایی‌های خود را می‌فروشند. برعکس زمانی که قیمت‌ها افزایش می‌یابد و سهام گران‌تر می‌شود، تمایل به خرید در میان سرمایه‌گذاران افزایش پیدا می‌کند. به اعتقاد موری، این کج‌فهمی ذاتی ریشه اصلی شکست اغلب سرمایه‌گذاران است. او می‌گوید: کل جامعه آمریکا در بلک‌فرایدی به خرید می‌رود چون قیمت‌ها پایین‌تر است اما وقتی قیمت سهام پایین می‌آید، همان افراد دست به فروش می‌زنند. این پارادوکس بزرگ‌ترین مشکل طبیعت انسانی در سرمایه‌گذاری است. از نگاه موری، همین مشکل رفتاری باعث می‌شود که نقش مشاوران مالی اهمیتی فراتر از تحلیل تکنیکال یا انتخاب سهام پیدا کند. او معتقد است که ۸۵ تا ۹۰‌درصد وظیفه یک مشاور مالی موفق، مدیریت احساسات و رفتار سرمایه‌گذار است، نه پیش‌بینی بازار یا شکار فرصت‌های لحظه‌ای.

به بیان دیگر ارزش واقعی یک مشاور در این نیست که بداند کدام سهم رشد بیشتری خواهد کرد بلکه در این است که بتواند مشتری خود را در مسیر تعیین‌شده نگه دارد، مانع از تصمیمات هیجانی او در دوره‌های بحرانی شود و او را متقاعد کند که برنامه‌ریزی اولیه همچنان معتبر است.

مسیر طولانی سرمایه‌گذاری

برای درک بهتر این رفتار متناقض کافی است به عملکرد سرمایه‌گذاران خرد در بحران‌های مالی نگاهی بیندازیم. در سال‌های سقوط بازار، موج فروش سهام از سوی سرمایه‌گذاران حقیقی معمولا همزمان با کمترین قیمت‌ها اتفاق می‌افتد. این در حالی است که در دوره‌های رونق، همین سرمایه‌گذاران با اشتیاق وارد بازار می‌شوند و سهم‌هایی را خریداری می‌کنند که مدت‌ها از رشدشان گذشته است.

این چرخه معیوب باعث می‌شود بسیاری از افراد در اوج بخرند و در کف بفروشند که درست در نقطه مقابل توصیه‌های سرمایه‌گذاری منطقی قرار دارد.

نگاه موری به بازار سرمایه، نگاهی بلندمدت و مبتنی‌بر روانشناسی است. او تاکید می‌کند که سرمایه‌گذاری موفق نیازمند صبر، پایداری و اعتماد به استراتژی است اما چون طبیعت انسانی در برابر اضطراب و هیجان ضعیف عمل می‌کند، این سه عنصر به‌سادگی از دست می‌روند.

او می‌گوید: سرمایه‌گذاری چیزی نیست جز تعیین اهداف، تدوین یک برنامه و سپس پایبندی به آن برای دهه‌ها اما انسان در عمل دقیقا در همین بخش سوم شکست می‌خورد بنابراین نقش مشاور، بیش از هر چیز، کنترل روانی و رفتاری مشتری است.

سهام؛ تکه‌ای از یک کسب‌وکار

نیک موری در ادامه تحلیل خود درباره طبیعت انسانی در سرمایه‌گذاری به یک خطای بنیادین دیگر اشاره می‌کند: بسیاری از سرمایه‌گذاران سهام را نه به‌عنوان بخشی از یک کسب‌وکار واقعی بلکه صرفا به شکل کاغذی با قیمت متغیر می‌بینند. همین نگاه کوتاه‌مدت و معامله‌محور است که باعث می‌شود سرمایه‌گذار در مواجهه با نوسان‌ها، دچار اضطراب شود و تصمیمات عجولانه بگیرد.

به باور موری، تغییر این نگرش یکی از کلیدی‌ترین وظایف مشاوران مالی است. اگر سرمایه‌گذار درک کند که سهام، مالکیت واقعی او بر بخشی از یک شرکت است که این شرکت کالا یا خدمتی تولید می‌کند، درآمد دارد و در اقتصاد واقعی حضور فعال دارد، آنگاه به‌جای تمرکز بر نوسان‌های روزانه، نگاهش به رشد ارزش بلندمدت معطوف خواهد شد.

فراتر از نمودارها

در عصر حاضر سرمایه‌گذاران به‌طور بی‌وقفه در معرض نمودارها، قیمت‌ها و تحلیل‌های لحظه‌ای قرار دارند. رسانه‌های مالی هر روز با تیترهایی از رشد یا سقوط بازار، ذهن مخاطب را پر می‌کنند اما موری تاکید می‌کند که این تمرکز افراطی بر قیمت لحظه‌ای باعث فراموشی اصل ماجرا می‌شود. او می‌گوید: وقتی سهام می‌خرید شما در واقع بخشی از مالکیت یک شرکت را به دست می‌آورید. شما مالک بخشی از سود و زیان آن کسب‌وکار هستید. اگر نگاه سرمایه‌گذار فقط روی نوسانات قیمت باشد، مفهوم اصلی سرمایه‌گذاری گم می‌شود.

از این منظر سرمایه‌گذار موفق کسی است که به‌جای نگرانی درباره افت و خیزهای روزانه، روی پرسش‌های بنیادی تمرکز کند: این شرکت چه می‌کند؟ درآمدش از کجاست؟ آینده بازارش چگونه است و آیا می‌تواند در بلندمدت ارزش‌آفرین باشد؟

یکی از محورهای مهم در تحلیل موری، مرزبندی میان نوسان قیمتی و ریسک واقعی است. بسیاری از سرمایه‌گذاران، افت موقت قیمت سهام را به معنای خطر یا زیان قطعی تلقی می‌کنند در حالی که از دیدگاه بنیادی، نوسان صرفا بخشی از ماهیت بازار است و ریسک واقعی تنها زمانی ایجاد می‌شود که ارزش کسب‌وکار دچار آسیب جدی شود.

به بیان ساده‌تر اگر ارزش ذاتی یک شرکت پابرجا باشد، افت کوتاه‌مدت قیمت سهام آن تهدید نیست بلکه می‌تواند فرصتی برای خرید بیشتر باشد. مشکل آنجاست که بیشتر سرمایه‌گذاران تفاوت این دو را درک نمی‌کنند. آنها وقتی نمودار قرمز می‌شود، دچار اضطراب می‌شوند و فکر می‌کنند کل سرمایه‌شان در خطر است.

موری می‌گوید: نوسانات روزانه مثل سروصدای پس‌زمینه‌ هستند. اگر سرمایه‌گذار به اصل مالکیت کسب‌وکار توجه کند، می‌فهمد که این سروصدا نباید تصمیماتش را تغییر دهد.

او معتقد است که سرمایه‌گذار باید یاد بگیرد سهام معادل کسب‌وکار است. اگر فردی حاضر است در یک فروشگاه محلی یا استارتاپ کوچک سرمایه‌گذاری کند و صبورانه منتظر رشد آن باشد، باید همان منطق را برای خرید سهام شرکت‌های بورسی نیز به‌کار ببرد.

برای تاکید بر اهمیت نگاه مالکیتی به سهام، موری به تاریخ بازار سرمایه آمریکا اشاره می‌کند. در طول قرن گذشته اقتصاد جهانی شاهد جنگ‌ها، رکودها، تورم‌ها و بحران‌های مالی متعددی بوده است اما شاخص‌های اصلی بازار سهام آمریکا با وجود این همه نوسان و بحران در بلندمدت روندی صعودی داشته‌اند. سرمایه‌گذارانی که به سهام به چشم دارایی کوتاه‌مدت نگاه کردند، در بحران‌ها شکست خوردند اما کسانی که سهام را به‌عنوان بخشی از یک کسب‌وکار واقعی نگه داشتند و صبور ماندند، پاداش صبر خود را دریافت کردند.

این مثال تاریخی پیام روشنی دارد: آنچه سرمایه‌گذار را به موفقیت می‌رساند نه شکار لحظه‌ها بلکه درک بلندمدت از مالکیت کسب‌وکار است.

قمار یا سرمایه‌گذاری؟

یکی از انتقادهای تند موری متوجه فرهنگی است که سهام را به ابزار قمار تشبیه می‌کند. در این فرهنگ سهام چیزی است که امروز می‌خری تا فردا با سودی سریع بفروشی. این نگاه نه‌تنها سرمایه‌گذار را در معرض شکست قرار می‌دهد بلکه ماهیت واقعی بازار سرمایه را هم مخدوش می‌کند.

در مقابل نگاه حرفه‌ای‌تر آن است که سهام را همان چیزی بدانیم که واقعا هست: سرمایه‌گذاری در یک کسب‌وکار. همانطور که کسی از یک رستوران یا کارخانه انتظار ندارد هر روز ارزشش افزایش یابد پس از یک سهم هم نباید چنین انتظاری داشت.

نتیجه‌گیری

بازار سرمایه همان‌قدر که عرصه تحلیل‌های پیچیده و ابزارهای فناورانه است، به همان میزان میدان رفتار انسانی و تصمیمات روان‌شناختی نیز محسوب می‌شود. نیک موری با صراحت نشان می‌دهد که ریشه بسیاری از شکست‌ها نه در ذات بازار بلکه در درک نادرست و رفتار هیجانی سرمایه‌گذاران نهفته است. تناقضی عجیب که انسان در مواجهه با کالاهای مصرفی، کاهش قیمت را فرصت خرید تلقی می‌کند اما در بازار سهام، افت قیمت را تهدید می‌بیند، نقطه‌ای کلیدی در فهم این مساله است. سرمایه‌گذاران به جای آنکه در دوران نزول بازار به دنبال خرید باشند، دچار ترس می‌شوند و دارایی‌های خود را می‌فروشند و نتیجه چیزی جز خرید در اوج و فروش در کف نخواهد بود.

از سوی دیگر نگاه غالب به سهام به‌عنوان یک برگه معاملاتی با قیمت متغیر موجب می‌شود اصل ماجرا فراموش شود. سهام در حقیقت تکه‌ای از مالکیت یک کسب‌وکار واقعی است که کالا یا خدمتی ارائه می‌دهد، درآمدزایی دارد و در اقتصاد واقعی جایگاهی روشن دارد. اگر سرمایه‌گذار بتواند این مفهوم را درونی کند، آنگاه نوسانات روزانه برایش چیزی بیش از سروصدای بازار نخواهد بود. آنچه اهمیت می‌یابد، قدرت سودآوری و رشد بلندمدت شرکت است، نه تغییرات لحظه‌ای نمودار.

نقش مشاوران مالی در این میان نقشی تعیین‌کننده است. موری بارها تاکید می‌کند که وظیفه اصلی یک مشاور نه پیش‌بینی بازار یا انتخاب سهم برتر بلکه مدیریت احساسات مشتری و تغییر نگرش او نسبت به سرمایه‌گذاری است. به بیان ساده‌تر مشاور باید سرمایه‌گذار را وادارد که سهام را همچون مالکیت واقعی یک کسب‌وکار ببیند و با صبر و اعتماد در مسیر از پیش تعیین‌شده باقی بماند.

وب گردی