«جهان‌صنعت» نمایش‌های ترامپ برای کاهش تنش‌های بین‌المللی را رمزگشایی می‌کند؛

معامله‌گر یا صلح‌ساز؟

گروه بین الملل
کدخبر: 550886
دونالد ترامپ در سال ۲۰۲۵ با استفاده از ترکیبی از دیپلماسی شخصی، فشار و نمایش قدرت به دنبال تثبیت هژمونی آمریکا در جهان است و در مناقشات بین‌المللی مانند توافق صلح میان آذربایجان و ارمنستان و مذاکره با پوتین درباره اوکراین، تلاش می‌کند به عنوان بازیگر صلح اما با هدف پیشبرد منافع امنیت ملی و اقتصادی آمریکا عمل کند.
معامله‌گر یا صلح‌ساز؟

جهان‌صنعت – برخی رسانه‌ها و حتی بعضی از تحلیلگران به تازگی اعلام کرده‌اند از آنجا که باراک اوباما، رییس‌جمهوری پیشین آمریکا برنده جایزه صلح نوبل شده، دونالد ترامپ هم قصد دارد به هر طریقی که شده این جایزه را ببرد. در این رابطه وی بارها تمایل خود به بردن جایزه صلح نوبل را ابراز کرده و اخیرا نیز برخی از مقامات و رهبران سیاسی در دیدارهایی که با او داشته‌اند، گفته‌اند که ترامپ باید برنده این جایزه شود.

به همین دلیل است که این رسانه‌ها و کارشناسان معتقدند، ترامپ نهایت تلاش خود را برای اینکه بازیگری صلح‌ساز جلوه کند به کار برده و در مناقشه میان هند و پاکستان، جنگ ایران و رژیم صهیونیستی، درگیری‌ها در کنگو و همچنین پیمان صلح اخیر میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان به عنوان میانجی عمل کرده و حالا هم در روز جمعه قصد دارد با متقاعد کردن پوتین به آتش‌بس در اوکراین، جایزه صلح نوبل خود را بیمه کند. در همین رابطه فارغ از جنبه رسانه‌ای این موضوع بحث تحلیلی مهم این است که هدف اصلی ترامپ و اساسا سیستمی به نام ایالات‌متحده که اکنون وی قوه اجرایی آن را برعهده دارد، نه جایزه صلح نوبل، بلکه استفاده از شرایط کنونی برای پیشبرد راهبرد امنیت ملی آمریکا و تثبیت هژمونی این کشور در نظم بین‌المللی است. در واقع ترامپ سه سال وقت دارد که این نظم را برای ادامه قرن حاضر برای ایالات ‌متحده تثبیت کند و به همین دلیل به صورت بی‌محابا و یکجانبه‌گرایانه به دنبال تحمیل خواسته‌های آمریکا و حتی فشار آوردن بر روی متحدان سنتی این کشور است. این موضوع زمانی اهمیت می‌یابد که بدانیم اکنون اروپا از لحاظ اقتصادی، سیاسی و ژئوپلیتیکی در ضعیف‌ترین حالت خود قرار داشته، روسیه در جنگ فرسایشی اوکراین گرفتار شده، چین درگیر مسائل اقتصادی خود است و همچنین وضعیت خاورمیانه نیز با بحرانی بی‌سابقه از تشدید تنش‌ها روبرو است. بنابراین اکنون بهترین زمان برای ایالات ‌متحده فراهم شده تا خواسته‌های خود را چه با مذاکره و چه با فشار به طرف‌های مقابل تحمیل کند و از این رو مانور دادن روی انگیزه ترامپ برای بردن جایزه صلح نوبل، تحلیلی ساده‌انگارانه خواهد بود.

در همین راستا، اندیشکده اروپایی «مدرن دیپلماسی» که اتفاقا از منتقدان جدی سیاست‌های دونالد ترامپ در دولت اول و دوم او به حساب می‌آید طی گزارشی در این خصوص آورده است: با وجود تمام جنجال‌هایی که پیرامون ترامپ وجود دارد، کارنامه او نشان می‌دهد که وی سابقه‌ای در ورود به بن‌بست‌های ژئوپلیتیکی و همچنین کاهش تنش در برخی مناطق جهان دارد. به عنوان مثال او در دولت اولش و در سال ۲۰۱۸ با شکستن یک تابوی مهم دوبار با کیم‌جونگ‌اون، رهبر کره‌شمالی دیدار کرد.

این اقدام هرچند به خلع سلاح هسته‌ای منجر نشد اما کانال‌های مستقیم ارتباطی را گشود و به ‌طور موقت از تنش‌های شبه‌جزیره کره کاست. در این میان هر چند ترامپ به عنوان اولین رییس‌جمهوری آمریکا مطرح شد که پا به خاک کره‌شمالی گذشته و برخی ناظران چنین کاری را یک اقدام نمادین توصیف می‌کردند اما نباید فراموش کرد که یکی از جنبه‌های مهم دیپلماسی مربوط به نمادها  می‌شود تا فضا را برای حل‌وفصل چالش‌های پیچیده مهیا کند.

حامیان ترامپ معتقدند که دوره او بدون آغاز جنگ‌های بزرگ جدید سپری شد اما منتقدان می‌گویند او هر زمان که لازم باشد از زور استفاده می‌کند و در نتیجه عنوان صلح‌طلب به وی بستگی به این دارد که تعریف ما از صلح چیست؟ با تمامی این صحبت‌ها به گفته برخی تحلیلگران که اتفاقا منتقد ترامپ نیز محسوب می‌شوند تمایل وی به ترکیبی از فشار و دیپلماسی شخصی برای کاهش تنش‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت.

این ترکیب اخیرا در قفقازجنوبی دوباره دیده شد. به طوری که ترامپ روز جمعه گذشته میزبان رییس‌جمهوری آذربایجان و نخست‌وزیر ارمنستان بود؛ جایی که دو طرف با امضای توافق صلح به مناقشه‌ای ۳۵‌ساله پایان دادند. البته این توافق یک معاهده کامل نیست و مساله پرچالش قره‌باغ کوهستانی را حل نمی‌کند اما گام‌هایی برای بازگشایی مسیرها و کاهش تنش‌های نظامی را رسمیت می‌بخشد؛ اقدامی که در باکو با خوش‌بینی محتاطانه و در ایروان با تردید همراه شد. برای تصویر ترامپ به‌ عنوان صلح‌ساز، این صحنه‌پردازی بسیار پرمعنا بود زیرا یک دست دادن سه‌جانبه زیر پرچم آمریکا و اعلام عمومی پیشرفت به سوی عادی‌سازی روابط از منظر دیپلماسی عمومی بسیار اهمیت دارد هر چند البته آزمون اصلی، مرحله اجرای این توافق است.

سابقه کاهش تنش

در همین رابطه به گفته برخی ناظران، سیاست خارجی ترامپ همواره براساس معامله‌گری شکل گرفته است یعنی هم‌راستا کردن منافع، استفاده از فشار، خلق لحظات بزرگ و سنجش واکنش طرف مقابل. به عنوان مثال در سال ۲۰۲۰، پیمان ابراهیم روابط رژیم صهیونیستی را با امارات و بحرین عادی کرد و تا حدودی آرایش منطقه را تغییر داد. در واقع هر چند این پیمان مساله کشور فلسطینی را لاینحل باقی گذاشت اما آنچه برای ترامپ مهم محسوب می‌شود این است که مدافعانش می‌توانند ادعا کنند او میل ویژه‌ای به کاهش خطر در نقاط بحران از طریق تعامل غیرمتعارف و چانه‌زنی همراه با نمایش قدرت دارد.

در همین راستا برخی کارشناسان معتقدند، توافق قفقازجنوبی ادامه همین الگو بود. به طوری که اقدام ترامپ نمایش این الگو است که آمریکا توان حل مساله داشته و متحدان سنتی برای مدت‌ها قابلیت ایجاد صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان را نداشته‌اند.

آزمون آلاسکا

در چنین شرایطی مرحله بعدی این روند جمعه آینده فرا می‌رسد؛ زمانی که ترامپ در آلاسکا با ولادیمیر پوتین درباره اوکراین دیدار می‌کند. به گفته برخی ناظران، مکان دیدار هوشمندانه انتخاب شده یعنی جایی که به طور نمادین از نظر جغرافیایی نزدیک روسیه است.

در این رابطه دو سناریو برای نشست روز جمعه قابل پیش‌بینی است؛ اگر این ملاقات به آتش‌بس پایدار ختم شود یکی از پیچیده‌ترین بحران‌های ژئوپلیتیکی قرن حاضر پایان یافته و نقشه امنیتی اروپا به سمت ثبات می‌شود اما اگر توافقی حاصل شود که نتیجه آن پاداش دادن به پوتین باشد، به‌زعم غربی‌ها نه‌تنها اعتماد متحدان آمریکا آسیب می‌بیند، بلکه الگویی خطرناک در مناسبات جهانی ایجاد خواهد شد. به همین دلیل است که رهبران اروپایی از پیش خطوط قرمز خود را مشخص کرده‌اند یعنی تضمین‌های امنیتی قوی برای کی‌یف، عدم به رسمیت شناختن تغییرات ارضی با زور و مذاکره تنها در چارچوب آتش‌بس تایید شده. با این حال ترامپ از تبادل سرزمینی سخن گفته اما کی‌یف و اروپا قاطعانه با هر توافقی که اشغالگری را مشروع کند، مخالفت کرده‌اند. بنابراین تضاد میان پایان سریع جنگ و پایان مشروع آن جوهره بحران آلاسکاست.

علاوه بر این، طبق گزارش اندیشکده اروپایی مدرن دیپلماسی درک محاسبات پوتین نیز ضروری است. او از سال ۲۰۲۲ ادعاهای الحاق چهار منطقه اوکراین را قانونی کرده و آن را از نظر تاریخی موجه و غیرقابل بازگشت معرفی کرده است. این به معنای ناتوانی او در معامله نیست، بلکه به این معناست که هر چارچوبی که از کی‌یف بخواهد پیشاپیش سرزمین واگذار کند، با قانون اوکراین، افکار عمومی و سیاست اروپایی در تضاد خواهد بود. از دید پوتین، حداقل هدف تثبیت دستاوردهای سرزمینی، محدود کردن ارسال سلاح‌های غربی به اوکراین و شکاف انداختن میان اروپا و آمریکاست.

از سوی مقابل نظریه ترامپ نیز روشن است یعنی ثبات‌بخشی به ژئوپلیتیک برای تثبیت اقتصاد جهانی و به تبع آن اقتصاد آمریکا. همین منطق پشت تلاش او برای عادی‌سازی روابط در خاورمیانه بود و اکنون مبنای دیپلماسی او در قبال اوکراین است. بنابراین انتظار می‌رود در آلاسکا ترکیبی از فشار و ایجاد مسیرهای حفظ آبرو به‌کار گرفته شود؛ به طوری که با یک دست اهرم‌هایی مانند تحریم‌ها و تعرفه‌ها را نگه دارد و در دست دیگر برای ثبت یک تصویر نمایشی آماده باشد. در اینجاست که به گفته اروپایی‌ها خطر نه در تلاش برای توافق، بلکه در باور به اینکه نمایش می‌تواند جایگزین ساختار شود، نهفته است. یعنی آتش‌بسی بدون نظارت، مسیرهایی بدون تضمین یا تبادل زندانیان بدون جدول زمانی که قاعدتا به ‌سرعت فرو می‌پاشد. در واقع به گفته برخی رهبران اروپایی چارچوبی که نظارت موثر، آتش‌بس پایدار همراه با حفاظت از زیرساخت‌های حیاتی، تبادل اسرا به‌صورت کدگذاری‌ شده، حفاظت از کریدورهای غلات و انرژی و شفافیت قابل‌ تایید درباره سامانه‌های دوربرد را تضمین کند، می‌تواند ثبات کوتاه‌مدت ایجاد کند؛ بدون آنکه کی‌یف مجبور به مشروعیت ‌بخشی اشغال در روز اول شود و این همان مسیر باریک میان مماشات و جنگ بی‌پایان است.

البته هیچ‌یک از اینها در خلأ اتفاق نمی‌افتد. پایتخت‌های اروپایی حاضر به تامین مالی چیزی که آن را تسلیم می‌دانند نیستند. زلنسکی نمی‌تواند توافقی را بپذیرد که مردم اوکراین رد کنند و سیاست داخلی آمریکا همچنان بی‌ثبات است.

در نتیجه نشست آلاسکا به‌تنهایی جنگ اوکراین را پایان نخواهد داد اما می‌تواند نقطه‌عطفی باشد. آتش‌بسی قابل راستی‌آزمایی که از غیرنظامیان و زیرساخت‌ها محافظت کند و فضا را برای تضمین‌های امنیتی جدی فراهم آورد یا توافقی شتاب‌زده که اصول را فدای ظاهر کند. غریزه ترامپ برای دیپلماسی شخصی استفاده از اهرم‌های معامله‌گری و چارچوب‌سازی اقتصادی است که پیش‌تر منجر به کاهش برخی تنش‌ها شده است  اما اهداف پوتین در تثبیت دستاوردهای سرزمینی و تغییر قواعد بازی، این مذاکرات را به سخت‌ترین آزمون ترامپ بدل می‌کند. در واقع اگر ترامپ بخواهد به‌ عنوان صلح‌ساز در تاریخ ثبت شود، نه صرفا معامله‌گری که به‌دنبال تیتر خبری است. آلاسکا باید نشان دهد که رویکرد معاملاتی‌اش می‌تواند تجاوز را مهار کند نه پاداش دهد. این همان آزمون سرنوشت‌سازی است که تاریخ به خاطر خواهد سپرد.

وب گردی