ایستادگی پای ایران یا مقاومت مقابل اصلاحات

جهانصنعت- هنوز زمان زیادی از بیانیهای که روز ۱۷ تیرماه با امضای ۱۸۰ اقتصاددان برجسته و استاد شناختهشده دانشگاه با تاکید بر لزوم «تغییر پارادایم نظام حاکم بر حکمرانی» منتشر شد نگذشته است که چند ده تن از چهرههای سیاسی با سلایق سیاسی- جناحی و دیدگاههایی که دستکم روی کاغذ چندان همپوشانی و شباهتی به یکدیگر ندارند، پای بیانیه دیگری را امضا کردهاند تا از «بایستههای دفاع میهنی» بگویند.
بیانیهای که همزمان با آغاز هفته جاری و با امضای ۱۹۱تن از چهرههایی که برخی بیشتر بهواسطه ارتباطی که با نهادهای آموزشی و دانشگاهی کشور دارند، شناخته میشوند، بعضی بهواسطه فعالیتهای فرهنگی یا اجتماعی گاه و بیگاهشان طی این سالها و بعضی دیگر نیز به این دلیل در فضای رسانهای مطرح هستند که بهنحوی به یکی از سهگرایش سیاسی که در داخل کشور بهرسمیت شناخته میشود، قرابت دارند. البته میتوان گروه چهارمی را هم از میان ۱۹۱امضایی که پای این بیانیه درج شده، از دیگران جدا کرد؛ گروهی که در واقع بیشتر به این دلیل که چندان شناختهشده و سرشناس نیستند، نمیتوان تصمیم گرفت که باید نامشان را در کدامیک از سه گروه نخست قرار داد. هرچند این تنها ابهام و پرسش بیپاسخی نیست که وقتی فهرست امضاکنندگان این بیانیه را بالا و پایین میکنیم، به آن برمیخوریم. چه آنکه دستکم یک پرسش مهم دیگر نیز در این رابطه مطرح است و آن، اینکه نیروهای سیاسی بهنسبت شناختهشدهای که گروهی خود را «اصلاحطلب» میدانند، گروهی مدعی «اصولگرایی» هستند و گروهی هم ذیل تعبیر «مستقل» دستهبندی میشوند، هریک چرا و بنابر کدام ایده و آرمان سیاسی، خود را «اصلاحطلب»، «اصولگرا» و «مستقل» میخوانند.
احتمالا به همین دلیل است که با نگاهی به فهرست ۱۹۱ امضاکننده این بیانیه، چهرههایی را در کنار یکدیگر میبینیم که در بحث از مسائل گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که این سالها مطرح بوده، کمتر شاهد همرایی و همنوایی آنان بودهایم و چهرههایی همچون ماشاءالله شمسالواعظین، بیژن عبدالکریمی، محمد درویش، حمیدرضا جلائیپور، احسان خاندوزی، الیاس حضرتی، علی سرزعیم، محسن بهاروند، محسن یزدانپناه، محمدرضا جوادییگانه، محمدمهدی مجاهدی، محمدرضا جلائیپور، علی باقری، علی صناعی، علی مروی، صادق امامیان، مجید شاکری، علی آردم، بهاره آروین، محمد مروتی، رضا نصری، علی نصری، نسیم نوروزی، سیدجواد میری، میلاد گودرزی، مصطفی زمانیان، سجاد صفارهرندی، اسماعیل گرامیمقدم، علی نصیریاقدم، کمیل قیدرلو، مسعود شادنام، محمدامین صمیمی، ابراهیم اسکافی، جعفر خیرخواهان، نادر صدیقی، برزین جعفرتاش، حجت نظری، مازیار بالایی، سعید نورمحمدی، دیاکو حسینی، محمدرضا داوودالحسینی، رضا تهرانی، فرشید گلزاده، محمد عطریانفر، محمدحسین نعیمیپور، علی هنری، محمدامین نیکجو، سینا کلهر، میثم مهدیار، امین کاوهای، سیدحسین شهرستانی، مجتبی توانگر و مرضیه آذرافزا برخی از آنان هستند.
با این همه اما روشن است که مهمترین موضوع و محور بحث در بازخوانی و واکاوی این بیانیه، همچون هر بیانیهای، این است که حرف حساب تدوینکنندگان و امضاءکنندگان آن چیست و اساسا چرا دست به کار تدوین، امضا و انتشار چنین بیانیهای زدهاند. بیانیهای که با تعبیر «بایستههای دفاع میهنی» از آن رونمایی شده و احتمالا به همین دلیل است که بیش از هر رویکرد و پیشنهادی، از «بایدها و نبایدهایی» میگویند و در شرایط خطیر کنونی یا آنچنان که در این بیانیه آمده، «در فضای پس از آتشبس»، باید مدنظر قرار داد. نویسندگان و امضاکنندگان این بیانیه که ظاهرا «همبستگی» شکلگرفته در جامعه در جریان جنگ ۱۲روزه را مهمترین دستاوردی میدانند که به بهای گران و گزاف تحمل این جنگ خونین، حاصل شده، با همان مشی و رویکرد مبتنیبر اعلام «بایدها و نبایدها»، درباره این «همبستگی» نیز اعلام موضع کرده و ازجمله تاکید دارند که این «همبستگی هم از طرف حکمرانان و هم از طرف بازیگران سیاسی حفظ و فراگیرتر شود»، «باید از دوقطبیسازی در این فضای پس از آتشبس دوری کرد» و «نباید این همبستگی به نفع گروهی خاص مصادره شود.» این بیانیه که از «حفظ و گشودن چتر همبستگی ملی در دفاع میهنی با فرماندهی مشترک واحد»، «توجه به عوامل کلانساختاری ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک در تمهید آمادگی برای همه سناریوها»، «فوریت خلق رضایت عمومی در چارچوب اصلاحات واقعنگرانه» و سرانجام «ضرورت مقاومت در مقابل تعلیق کار و زندگی» بهعنوان سرفصلهای این ۴ بایسته یاد کرده، اگرچه تا حدودی نیز مورد استقبال قرارگرفته اما در عین حال به این دلیل که بیش از ارائه راهحل برای خروج از بحران، بیشتر در تلاش است تا وضع موجود را تثبیت کند و حتی فراتر از آن، دستکم طیفی از مطالبههای اصلاحطلبانه را مهار کند و بر آن سرپوش بگذارد، مورد انتقاد طیفی از ناظران قرار گرفته است. جالب آنکه منتقدان نیز همچون نویسندگان و امضاکنندگان این بیانیه، بسیار متکثرند و در میان آنان هم چهرههای سیاسی اصلاحطلب، اصولگرا یا مستقل دیده میشود، هم چهرههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دور از جهان سیاست و هم البته دانشگاهیان و فرهیختگانی که این بیانیه، نمایندگی از آنان را یکی از اهداف خود میخواند. این در حالی بود که به عنوان نمونه وقتی به اسامی آن دسته امضاکنندگان بیانیه اخیر که تحت عنوان «فعالان اصلاحطلب» به جمع امضاکنندگان پیوستهاند، نگاه کنیم، بهروشنی درمییابیم که آنان صرفا طیفی خاص از این جریان سیاسی متکثرند که ازقضا در بسیاری از مسائل اساسی و بنیادین با بدنه جبهه اصلاحات اختلاف دارند. طیفی که دستکم در این یکی، دو سال گذشته بیش از آنکه تحت عنوان «اصلاحطلبان» دستهبندی شوند، بهعنوان «روزنهگشایان» شناسایی میشوند.
آنچه اما بهویژه منجر به جدی شدن انتقادها نسبتبه این بیانیه شده، این است که به فاصله تنها چند روز پس از انتشار بیانیه دیگری که با امضای ۱۸۰اقتصاددان برجسته و استاد شناختهشده دانشگاه منتشر شد تا از لزوم «تغییر پاردایم حاکم بر نظام حکمرانی» سخن بگوید. چنانکه برخی از ناظران با اشاره به این فاصله اندک میان انتشار این دو بیانیه، این احتمال را پیش کشیدند که بیانیه اخیر در واقع با هدف پاسخگویی به بیانیه نخست تهیه شده و ۱۹۱نویسنده و امضاکننده بیانیه «بایستههای دفاع میهنی» خواستار آن بودند که از زاویه حاکمیت و حفظ وضع موجود، اقدام ۱۸۰ اقتصاددان و استاد دانشگاهی که بر لزوم اصلاحات اساسی تاکید دارند، اقدامی بنامند که دستکم در شرایط کنونی، نابهجا بوده است. حال آنکه به باور منتقدان بیانیه اخیر، آنچه این ۱۹۱ تن پای آن را امضا کردهاند، هرچند در ظاهر وحدتگرا و ملی مینماید اما میتواند بهانهای برای به تعویق انداختن اصلاحات ساختاری باشد؛ آنهم در شرایطی که جامعه نیازمند اصلاحات جدی در حوزه سیاست، اقتصاد و حکمرانی است.