بیم از فراموشی و محاق صنایعدستی

شیوا تبرایینظری*– هنرهای سنتی و صنایعدستی ساختاری هدفمند دارند؛ ساختاری که بر پایه فرهنگ بنا شده است. در تعاریف متفاوت و در عین حال با ریشه مشترک، توجه به انطباق آنها با شاخصهای آداب، رسوم، دغدغهها، امیدها و بیمها، علایق، جریانات فکری و بینشها، بایدها و نبایدها و چارچوبهای اجتماعی، اقتصادی و چه بسا سیاسی، روشن و غیرقابل انکار است. این بستر هدفمند و محصول آن، بازنمایی هویت به معنای تمام ملزومات مورد اشاره است.
صنایعدستی و هنرهای سنتی، بدون اغراق از متمرکزترین و روشنترین اسلوبهای چیستی و چرایی جوامع هستند. میتوان از طریق پرداختن به آنها، چه به شیوههای عملی و چه با بررسی پیشینه تاریخی آنها، جریانهای فکری و هدایتگری را برای بیان، پایهریزی و هدفگذاری کرد.
در این بین توجه به شاخصها و تمایزات اکنون با گذشته غیرقابل انکار است. از آنجا که هنرهای سنتی و صنایعدستی بهویژه در شاخه سوزندوزی و دوختهای سنتی، همواره در بستر تاریخ، اجتماع و جغرافیای فرهنگی، سیال و اثرپذیر و تاثیرگذار بودهاند، توجه به شاخههای متعدد آنها که در عصر حاضر زبان جدیدی برای بیان میطلبند، بیش از پیش ضروری است.
بسیاری از شاخههای سوزندوزی و دوخت سنتی ایران، ریشه در آداب و رسوم و پایگاههای فکری دارند که اکنون بسیار کمرنگ شده یا رنگ باختهاند. این تغییرات به دلایل محکم و ثابت شدهای که از طریق پژوهشهای میان رشتهای قابل درک هستند، رخ داده است. ساختارهای قومی، طبقاتی، الزامات فکری و چارچوبهای ذهنی که با گسترش شبکههای اجتماعی و عجین شدن اقشار مختلف با ساحتهای متفاوت فکری و عملی، حتی در جوامع غیریکجانشین، کوچرو و ایلات و عشایر، دچار تغییر و تحول شده است. این حقیقت غیرقابل انکار و قابل پیشبینی است که در طول تاریخ نیز به دفعات شاهد آن بودهایم؛ امکانات و دسترسیهای شغلی و اجتماعی به ابزار، ادوات و دستگاههای ارتباطی یکی از دلایل این تغییرات است.
بخشی از سوزندوزیهای سنتی، چه در شاخه دوخت و چه در بخش لباس اقوام و ادوار و ادیان، از این تحول و تهدید فراموشی جدا و متفاوت نیستند؛ چه در بخش تکنیکهای دوخت و چه در بخشهای لوازم و ملزومات و چه در نقوش، نمادها و ترکیببندیهای آنها.
اگر یکی از مولفههای بررسی آثار هنری که به شناخت فرهنگها نیز منجر میشود، مطالعه نقوش بهکار رفته و تکنیکها یا روشهای اجرای آنها باشد، در مورد هنرهای سنتی، پایههای فکری و چارچوبهای فرهنگی از مهمترین این شاخصها هستند.
نقوش و نمادهایی که ریشه در اسطورهها و افسانههای کهن، الگوهای زیستی، طبیعت زیستی و آب و هوایی، اعتقادات و باورهای قومی و مذهبی و ملی و معانی مستتر در ادبیات و تاریخ دارند، تاثیر متقابل آنها بر فرهنگ و افکار آن قوم یا ملت، مهمترین اصول زیربنایی در هنرهای عامیانه را تشکیل میدهد. بررسی نقوش و معانی متبادر از آن، یکی از مباحثی است که پژوهشگران در حوزههای مختلف هنرهای سنتی را به بررسی باورها، اعتقادات، تاریخ، فرهنگ و بسیاری از مراودات تاریخی، اجتماعی و سیاسی جمعیتی که به آن هنر پرداخته و میپردازند، سوق میدهد.
ایران با سابقه و گستره عظیم و غنی فرهنگی و تنوع بسیار قومی که بهوضوح در آثار تاریخی، هنرها و صنایعدستی به یادگار مانده و در موزههای مطرح جهان و مجموعههای معتبر، عیان و قابل بررسی و پیگیری است، چه به لحاظ تعدد شاخههای هنرهای سنتی و چه به لحاظ غنای مفاهیم مستتر و متبادل از آن، قابلیت واکاوی و بررسی بسیار دارد.
تمرکز این یادداشت بر بخشی از هنرهای سنتی است که به جهت از دست رفتن کاربرد یا خاستگاه فکریشان، چه در بخش نقوش و چه در تکنیکهای اجرا و مواد و ملزومات اولیه، رو به فراموشی رفته یا فراموش شدهاند. این یادداشت به سوزندوزیهای سنتی ایران و لباس اقوام، ادوار و ادیان اشارهای ویژه و هدفمند دارد.
مهارتها و شیوههای دوخت ملزومات و وسایلی که کاربرد آنها منسوخ یا پایگاه فکری کاربردشان محدود شده و تغییر ماهیت داده است.
بسیاری از شاخههای دوخت که به سبب از بین رفتن یا کمرنگ شدن شیوههای کاربرد تاریخی و فرهنگیشان یا نزول کیفیت مواد اولیه و ناآگاهی به پایههای فکری نقوش و نمادهایشان، در معرض خطرند نهتنها فراموشی بلکه خروج و عدول از اصالتهای فرهنگی و تطابقشان با هویتهای ملی، بومی، تاریخی و اجتماعی جغرافیای فرهنگی را تهدید میکند.
در بخش کاربرد آنها بسیاری از شاخهها قابلیت فراگیری در مصرف به شیوههای پیشین را ندارند چراکه نه فحوای فکری آنها فراگیر است و نه مواد اولیه آنها به شکل اصیلشان موجود و بهصورت ارزان در دسترس است. در این صورت آیا احیا و بازآفرینی آنها در قالبها و فرمهای دیروز تاریخیشان معقول و پیشبرنده است؟ یا نگرانی از فراموش شدن آنها نیاز به برنامهریزی و تدبیر تازه دارد؟
بدیهی است که بسیاری از شاخههای سوزندوزیهای سنتی ایران هم جنبه کاربردی داشته و هم در جایگاه افزاینده سرمایه و ارزشافزوده قرار دارند. تاریخ نشان میدهد که بنمایه تفاخر اقتصادی و سیاسی و افزاینده بوده است؛ تقویت جایگاههای فرهنگی و اجتماعی در میادین بینالمللی در اصطلاح امروز، تقابل با ناامیدیها، ترسها و همسو با امیدها و آرزوها در جوامع بومی.
با این نگرش نیاز به مستندسازی و جمعآوری تمام آنچه از گذشته سوزندوزیهای سنتی در دسترس بوده و ثبت و ضبط، مطالعه و پژوهش همهجانبه روی آنها، امری لازم، واجب و غیرقابل انکار است اما پرداختن به آنچه امروز نه کاربرد عملی دارد و نه امکان ذهنی و اصرار و سعی بر احیا و اجرای عین به عین آنها دور از ذهن و نامعقول به نظر میرسد.
بهطور مثال وقتی شیوه سرمایهگذاریهای مالی حتی در جوامع کوچک و بومی تغییر کرده و دیگر روی لباس دوخته و ذخیره نمیشود، از یاد رفتن سکهدوزی بر پوشاک اقوام امری منطقی است و اصرار بر انجام آن به شیوههای پیشین دور از ذهن به نظر میرسد.
وقتی روشهای انتخاب و پیشنهاد شریک برای زندگی دیگر منطبق با ساختارهای پیشین نیست و مراسم ازدواج در مراحل مختلف یا آیینهای مربوط به زایش، فرزندآوری و رویش همچون گذشته اجرا نمیشود، دوختها و منسوجات وابسته به آن نیز کاربردی به شکل گذشته نخواهد داشت و فراموش شدن آنها نیز امری دور نخواهد بود؛ چه به لحاظ تکنیک دوخت و چه نقوش و نمادها و لوازم مصرفی آنها.
نکته کلیدی این است که پس از ثبت و ضبط علمی و دقیق مستندات آنها در تمام شاخههای رو به افول، چه راهکارهایی قابل اجراست برای حفظ و تداوم آنها و آیا حفظ و تداوم آنها با همان مصادیق و ساختارهای گذشته شایسته و بایسته است؟ و اگر وجود دارد، چگونه؟
به نظر میرسد احیای آنها و اصرار بر وجود آنها به شکلهای پیشین ناممکن و دور از منطق است چراکه بر سیاق سیال فرهنگ، منطبق و مسبوق به سابقه نیست. دگردیسی آن نیز خارج از کنترل و بدیهی است اما حفاظت معنایی هویت و جایگاه اصلی فرهنگی آن لازم و نیاز به آگاهی و برنامهریزی دقیق و سعی و همت ویژه دارد.
چگونه؟ با نیازسنجی جامعه اکنون، شناخت دقایق و ظرایف زیباییشناسانه و معناشناسانه نمونههای تاریخی پیشین و بهکاربردن دقیق و اصولی تکنیکها و نقوش در ساختارهای مورد استفاده و پسند امروز، بهگونهای که اصالتهای بومی در آنها شناخته و معناپذیر باشد؛ چه در شاخه لباسهای اقوام و ادیان و چه در تزئینات و لوازم کاربردی.
این امری مهم است که چیزی بیش از بهروزرسانیهای رایج را میطلبد. در بخش لباس اقوام شاهد بهروزرسانیهایی هستیم که نهتنها اصالتهای فکری و زیباییشناسانه فرهنگی را زیر سوال میبرد بلکه از شاخصهای پایداری نیز بسیار دور است. شاخصهایی که نیاز مبرم اکنون است در تمام بنمایههای پایداری.
مساله مهم دیگر آنکه منسوجات و لباسهای گرانبها و فاخر مزین به سوزندوزی در ادوار گذشته توسط اساتید و هنرمندان این رشته دوخته شده که اکنون در موزههای سراسر جهان میدرخشد و بخشی نیز در موزههای داخل یا نزد مجموعهداران است که حتی نیازی به اثبات مالکیت فکری و ناملموس آن نیست. به جهت وجود شواهد تاریخی و مستندات غیرقابل انکار. در این صورت، چه نیازی به احیای عین به عین آنهاست؟
این چالشی قابل بحث و پیگیری است که نیاز مبرم حوزه سوزندوزیهای سنتی است. اصرار بر احیای آنها به معنای عدم شناخت است حتی در سطح قشر و پوسته از هنرهای سنتی و صنایعدستی بهویژه در شاخه سوزندوزیها و دوختهای سنتی.
وجه دیگر نگرانی در مورد نمونهها و شواهدی است که ثبت نشده و در شرف نابودی یا فراموشی هستند. آنچه به راحتی قابلیت انکار یا مشابهسازی در اشل جهانی دارد شوربختانه در کشور نه بانک اطلاعات و دادهای برای نوع کاربرد منسوجات سوزندوزی داریم و نه منبع جامعی برای نقوش و تکنیکهای دوخت آنها.
این ضرورت غیرقابل انکار جز با برنامهریزی مدون در سطح کلان امکانپذیر نیست. ضرورت گردآوری مجموعهای جامع از منسوجات، لباسها و لوازم تزئینی و کاربردی مزین به سوزندوزیهای سنتی ایران و ثبت مستندات آنها، منطبق با شواهد تاریخی و در کنار بهرهگیری تخصصی از علوم و دانشهای میانرشتهای به شدت حس میشود.
در گام دوم، تدوین چارچوبهای میسر و ممکن در زمینه سیر تحولات ممکن و چندجانبه دوختهای سنتی و هنر صنعت سوزندوزی، با بحث و نتیجهگیری درباره تعاریف و اعمال مدون آنها، ضروری است. تعاریفی مانند هنر سنتی، هنر امروز، هنر معاصر، هنر صنعت، دستسازه و سایر مبانی در شاخه سوزندوزی و دوختهای سنتی ایران که به دلیل نبود منابع دانشپایه در سطوح مختلف دانشگاه و همینطور سازمان فنی و حرفهای، هنرجویان، دانشجویان و علاقهمندان را دچار سردرگمی و انحراف کرده است.
این وضعیت مانند حلقههای زنجیری است که پوسیده و قادر به اعتلا و پیشبرد این وزنه وزین فرهنگی نیست.
* پژوهشگر، مدرس و مولف حوزه سوزندوزیهای سنتی ایران