سربلند بحرانها
معراج مبرانیا
تاریخ ایران تاریخی است پر از خاکریزها، سنگرها، سقوطها و خیزشها. سرزمینی که نهتنها در موقعیت ژئوپلیتیکی حساسی قرار داشته بلکه همواره در معرض تهاجم نیروهایی بوده که سودای سیطره بر شرق و غرب را در سر داشتند.
از قرون وسطی تا دوران معاصر، ایران هرگز از آتش جنگ، تجاوز و دخالت بیگانه در امان نبوده است. مغولان در قرن هفتم هجری قمری، ساختار سیاسی و اقتصادی ایران را درهم کوبیدند. پس از آن تیموریان، ازبکان و عثمانیها همگی میداندار نبردهایی شدند که گاه بیشتر از دشمنان خارجی، از درون سرزمین زبانه میکشیدند.
در قرن نوزدهم ایران با دو تهاجم سهمگین روسیه تزاری و جدایی بخشهایی از قفقاز روبهرو شد. معاهدات ننگین گلستان و ترکمانچای نهتنها خاک که غرور ملی را نشانه گرفت. بریتانیا نیز از جنوب و شرق با نقشه نفوذ و تجزیه قدم نهاد. در قرن بیستم کشور با پدیدهای نوین مواجه شد و آن چیزی نبود جز دخالت قدرتهای بزرگ و مدرن. از قحطی و اشغال ایران در جنگ جهانی اول تا حضور نظامی متفقین و قحطی مرگبار جنگ جهانی دوم که میلیونها نفر را به کام مرگ برد.
با کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲، مسیر توسعه سیاسی قطع شد و وابستگیهای امنیتی و اقتصادی شدت یافت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران بهسرعت وارد جنگی تحمیلی و نابرابر شد؛ جنگی که بیش از هشت سال منابع، جانها، شهرها و امیدها را فرسود اما این نبرد پایان فشارها بر ایران نبود. در دهههای پس از جنگ، تحریمهای فلجکننده، ترور دانشمندان هستهای، خرابکاریهای صنعتی و حملات سایبری پیچیده شکل تازهای از جنگ را رقم زدند. در ادامه همین راهبرد تهاجمی، حمله مستقیم و آشکار
رژیم صهیونیستی به خاک ایران نه صرفا یک تجاوز نظامی که نقض عریان قوانین بینالمللی و تلاشی دیگر برای ضربه زدن به استقلال علمی و دفاعی کشور بود؛ تجاوزی که در عمق جغرافیای ایران رخ داد.
در کنار تهدیدات بیرونی، ملت ایران با زخمهای درونی نیز روبهرو بوده است: تورمهای مزمن ناشی از تصمیمگیریهای ناپخته و مقطعی، سیاستهای اقتصادی فرساینده، تبعیضهای ساختاری، ناترازی انرژی و شکافهای عمیق اجتماعی. با اینهمه، مردمی که در همه این بحرانها زیستهاند، هنوز خاک وطن را چون تن خویش پاس میدارند. در طول سدههای پرحادثه، این مردم ایران بودهاند که چونان دژهای زنده در برابر تهاجم، قحطی، تحریم و بیعدالتی ایستادگی کردهاند. نه در سایه تاج و تخت که در متن میدان، در دل سنگرها و در سطرهای فراموششده تاریخ، نام ایران را زنده نگه داشتهاند. اگر عزتی هست، در قامتی است که از دماوند الهام گرفته و اگر آیندهای میدرخشد، از پایداری نسلی است که با وجود همه رنجها، وطن را رها نکرده است.
سربلند بحرانها، اگر مفهومی دارد، از دل همین مقاومت بیرون میآید؛ از رنج مادرانی که فرزندانشان را به جنگ بدرقه کردند، از امید کارگرانی که با سفرههای خالی هم ساختند و از نسلی که با وجود خستگی، هنوز به بلندای وطن میاندیشد. عزت این مردم نه در وعدهها که در ایستادگیشان معنا میگیرد.
امروز اگر آرزویی برای این خاک میتوان داشت، آن است که تصمیمسازان و تصمیمگیران کرامت این مردم را حفظ کنند. آنان که سربلند بحرانها بودهاند، سزاوار عزتی درخور و زیستی در آرامش هستند. باشد که ایران در سایه صلح، عدالت و عقلانیت به آرامشی بایسته برسد و ملتش طعم سربلندی در زندگی امروز را نیز بچشند.