۱۹۸۷ و دوشنبه سیاه

جهان صنعت – ۱۹ اکتبر ۱۹۸۷، معاملهگران والاستریت با احساس دلشورهای مبهم پای تابلوهای معاملاتی ایستادند. همهچیز از همان دقایق ابتدایی بازگشایی بازار رنگ اضطراب گرفت.
شاخص داوجونز که در ماههای گذشته به رشدهای خیرهکننده عادت کرده بود، ناگهان سراشیبی سقوط را پیش گرفت اما اینبار ماجرا چیزی فراتر از یک اصلاح عادی بود؛ این سقوط بوی فاجعه میداد.
دقایق به سرعت گذشتند و سفارشهای فروش یکی پس از دیگری سرازیر شدند. صفهای فروش طولانیتر شدند و خریداری برای جمعکردن بازار دیده نمیشد.
رسانهها گیج بودند، تحلیلگران در سکوت و خردهسهامداران در حال فرار. آن روز شاخص داوجونز بیش از ۵۰۸ واحد، معادل حدود ۶/۲۲درصد سقوط کرد؛ بیشترین ریزش یکروزه در تاریخ بورس آمریکا. هیچ بحران قبلی -حتی سقوط سال ۱۹۲۹- در یک روز چنین افتی را ثبت نکرده بود.
جالب آنکه بازار بدون هشدار مشخصی وارد این سقوط شد. اقتصاد کلان آمریکا در آن مقطع با رشد مناسبی همراه بود، تورم تحت کنترل قرار داشت و نرخ بهره در سطحی قابلقبول بود. با این حال بازار سهام که در ماههای قبل با جهشهای پرشتاب رشد کرده بود، بهیکباره با ماشهای ناشناس منفجر شد.
در بین تحلیلگران بازار، این روز به عنوان آغاز «ریزش از ترسِ ریزش» ثبت شد. آنچه سقوط را تشدید کرد نهفقط عوامل بنیادی بلکه وحشت عمومی، فشار فروش ناشی از ترس و گسترش شایعات درباره رکود قریبالوقوع بود. بحران بهسرعت از نیویورک به بورسهای لندن، توکیو و هنگکنگ سرایت کرد و بازارها در سراسر دنیا یکبهیک قرمز شدند.
ساعت ۴ بعدازظهر آن روز، بازار بسته شد؛ در سکوتی عجیب و بیسابقه. آنچه باقی ماند هزارانمیلیارد دلار ارزش بازار بود که دود شده و به هوا رفته بود. برای بسیاری «دوشنبه سیاه» نه فقط یادآور یک سقوط تاریخی بلکه نمایانگر شکنندگی عجیب اعتماد در بازارهای مالی بود؛ اعتمادی که در عرض چند ساعت فرو ریخت.
معاملات ماشینی در نقش قاتل
یکی از رازهای مهم پشت پرده سقوط بیسابقه بازار سهام در دوشنبه سیاه ۱۹۸۷، نه در فاکتورهای اقتصادی که در دل اتاقهای سرور شرکتهای مالی نهفته بود. در آن سالها والاستریت بهتازگی وارد عصر جدیدی از فناوری شده بود؛ عصری که الگوریتمها و معاملات برنامهریزیشده، بخشی از تصمیمگیریهای روزانه معاملهگران را برعهده گرفته بودند. این ابزارها، اگرچه در ظاهر نوید سرعت و دقت میدادند اما در لحظه بحران به تیغی دو لبه بدل شدند.
معاملات برنامهریزیشده یا همان Program Trading، شیوهای بود که در آن رایانهها با استفاده از دستورهای از پیش تعریفشده، براساس تغییرات قیمت یا شاخصها اقدام به خرید و فروش خودکار میکردند. یکی از رایجترین استراتژیها در آن زمان، فروش خودکار سهام در صورت افت شاخص داوجونز از یک حد معین بود؛ مکانیسمی که قرار بود ریسک پرتفویها را کاهش دهد.
وقتی بازار در صبح روز ۱۹ اکتبر شروع به ریزش کرد، الگوریتمها یکی پس از دیگری فعال شدند. فروشهای ماشینی در مقیاس بالا آغاز شد، بدون آنکه کسی واقعا بتواند تصمیمی انسانی یا تحلیلی بگیرد. فشار فروش مصنوعی ایجادشده توسط سیستمها، خود به افت شدیدتر شاخصها دامن زد. این اتفاق یک حلقه بازخورد منفی ساخت؛ افت قیمت منجر به فروش ماشینی بیشتر شد و فروش بیشتر باعث افت بیشتر قیمت.
در آن زمان، سازوکارهایی برای متوقف کردن معاملات خودکار در شرایط اضطراری وجود نداشت. هیچ ایست اضطراری برای توقف بازار طراحی نشده بود. نتیجه آن شد که ماشینها بهطور کورکورانه، تا پایان روز، بازار را به قعر بردند. دوشنبه سیاه اولین هشداری بود که بازارهای مالی به سیاستگذاران و معاملهگران درباره خطرات فناوری بدون کنترل داد. بسیاری از ناظران مالی و اقتصاددانان، بحران ۱۹۸۷ را نه سقوطی از سر ضعف اقتصادی بلکه اولین بحران دیجیتال تاریخ بازار سهام میدانند؛ بحرانی که نشان داد الگوریتمها، اگر افسار نداشته باشند، میتوانند قاتل بازار باشند.
فدرالرزرو وارد میشود
وقتی خورشید در ۱۹ اکتبر۱۹۸۷ غروب کرد، والاستریت در خاموشی کمسابقهای فرو رفت. بازارها در شوک، معاملهگران در بیم و رسانهها در حیرت بودند. سقوطی ۲۲درصدی در یک روز، بدون هیچ بحران ژئوپلیتیکی، رکود اقتصادی یا انفجار تورمی. آنچه در والاستریت رخ داد بیسابقه بود و واکنش سیاستگذاران مالی را میطلبید.
دولت رونالد ریگان در ابتدا با احتیاط به بحران نگریست اما همه نگاهها به سوی نهاد دیگری دوخته شده بود: فدرالرزرو. رییس وقت بانک مرکزی آمریکا، آلن گرینسپن که تنها دو ماه پیش به این سمت منصوب شده بود، حالا باید نخستین آزمون بزرگ خود را پشت سر میگذاشت؛ آزمونی که نهتنها سرنوشت بازار مالی آمریکا بلکه اعتبار فدرالرزرو را نیز تعیین میکرد.
در روز پس از سقوط، گرینسپن در بیانیهای تاریخی اعلام کرد:
فدرالرزرو آماده است نقدینگی لازم را برای حمایت از سیستم اقتصادی و مالی فراهم کند.
این جمله، بهظاهر ساده، پیامی شفاف برای بازارها داشت: بانک مرکزی در میدان است و اجازه نخواهد داد بحران نقدینگی به ورشکستگیهای زنجیرهای منتهی شود.
بلافاصله خطوط تامین اعتبار کوتاهمدت برای بانکها و شرکتهای سرمایهگذاری تقویت شد. فدرالرزرو با استفاده از ابزارهای بازار باز، به تداوم نقدینگی کمک کرد و با هماهنگی بانکهای تجاری، جریان تسویهحسابها را تضمین کرد. از سوی دیگر مقامهای نظارتی با بورس نیویورک وارد مذاکره شدند تا اطمینان یابند بازار میتواند بدون وقفه معاملات روز بعد را آغاز کند.
اعتماد آرامآرام به بازار بازگشت. در روزهای پس از دوشنبه سیاه، شاخص داوجونز بخشی از افت خود را جبران کرد نهتنها از ورشکستگی سیستماتیک خبری نشد بلکه بحران به یک بحران اعتماد کنترلشده تبدیل شد.
دخالت فدرالرزرو، برخلاف سال۱۹۲۹ که فدرال در برابر سقوط بازار بیعمل باقی مانده بود، نقطه عطفی در تاریخ مدیریت بحرانهای مالی بهشمار میرود. این دخالت سریع و هدفمند مدلی شد برای مواجهه با بحرانهای بعدی. از آن روز به بعد، بازارها آموختند که در شرایط بحرانی، یک نهاد پولی قاطع میتواند مهمترین نقش را ایفا کند.