برخورد با افغانستانیها ؛ دل و عقل چه میگویند
درباره اینکه شهروندان افغانستانی سرسام گرفته از خشونتها و نیز آشوبهای سیاسی حق دارند جای امنتری برای زندگی دست و پا کنند و همانند هر شهروند جهانی در کشورهای امنتر بهویژه در کشورهای همسایه آرام بگیرند هیچ محل تردیدی وجود ندارد. همه ایرانیان با هر دیدگاه سیاسی و در هر قشر و طبقه اجتماعی و فرهنگی تا پیش از اینکه دولت سیزدهم بر سر کار آید و ورود افغانستانیها به ایران از حالت عادی ورود تدریجی بیرون شود با این دیدگاه سازگار بودند. در سالهای تازه سپریشده ورود شهروندان افغانستانیها به هردلیل که شاید از حاکمیت طالبان سرچشمه میگیرد یا به دلیل آسانگیرتر شدن شرایط به ایران شتاب گرفته است. به طوری که آمار دقیقی از شمار افغانستانیها در ایران که دارای مجوز ورود هستند و نیز کسانی که بدون مجوز به ایران آمدهاند ارائه نشده و نیز توزیع پراکندگی در استانها و شهرهای کشور در اختیار نیست. این وضعیت البته برای مدیران و شهروندان هیچ کشوری قابل قبول نیست که شهروندان یک کشور دیگر بدون حساب و کتاب به سرزمین دیگری بیایند و علاوه بر اینکه بازار کار کشور پناهدهنده را از تعادل خارج سازند، از امکانات یارانهای آن کشور نیز استفاده کنند. از سوی دیگر گمانهزنیها درباره نقش و سهم شهروندان پناهگرفته افغانستانی در ایران در رشد برخی بزههای اجتماعی و نیز به تازگی گمانهزنیهای دور از انتظار قرار گرفتن شماری بسیار اندک از این شهروندان در کنار نیروهای رژیم صهیونیستی کفه را به سود افکار و عقایدی که باور دارند باید شهروندان افغانستانی را به کشورشان برگرداند سنگین کرده است. جز اینکه خروج شهروندان افغانستانی از ایران بازار کار غیرماهر در ایران را از تعادل خارج کرده و بر نرخ رشد مزد اضافه میکند و نیز جدای از اینکه خروج آنها دولت را از پرداخت کالاهای یارانهای بیش از توان خارج میکند اما حالا مجادله میان عقل و دل است.
عقل میگوید باید شمار پناهجویان افغانستانی در ایران قاعدهمند بوده و نهادهای امنیتی- اطلاعاتی و نیز دیگر نهادهای نظارتی بر ورود و خروج هر افغانستانی اشراف کامل و در لحظه داشته باشند.
عقل و منطق همچنین میگویند باید در توزیع جمعیت در پهنه کشور تعادل برقرار شده و جوری نباشد که در یک استان یا شهر نسبت آنها بر ایرانیان بچربد. عقل و منطق میگوید باید برای پذیرایی از این مهمانان از سازمانهای بینالمللی به میزان کافی کمکهای قانونی و عرفی گرفته شود. این فهرست را میتوان ادامه داد اما در برابر این استدلالهای عقلی و منطقی دلهای انسانی نیز باور دارند برخورد با این جمعیت بیپناه و ستمکش که استبداد داخلی و نیز فلاکت اقتصادی آنها را بیچاره کرده باید برپایه انصاف و داد و مروت باشد. نمیتوان و نباید یکسره به حرف عقل گوش داد و نیز البته باید دل را آرام کرد.