چرا باید از حاملان زنده میراث فرهنگی حمایت کنیم؟

حجت‌اله مرادخانی
کدخبر: 544326

حجت‌اله-مرادخانی

حجت‌اله مرادخانی، پژوهشگر صنایع‌دستی و مدرس دانشگاه

در دوران وقوع بحران‌های جدی و فراگیر مانند جنگ‌ها، جامعه جهانی همواره بر حفاظت از میراث ملموس فرهنگی در خطر مانند بناهای تاریخی، موزه‌ها و آثار هنری تاکید دارد و این چالش‌ها با واکنش‌های انتقادی مختلفی در سطوح گوناگون همراه می‌شود. در این میان اما خالقان این میراث‌های باشکوه یعنی استادان و افراد متخصص کمتر مورد توجه و حفاظت قرار می‌گیرند.

انسان‌هایی که حامل مهارت‌ها، سنت‌ها، هنر و دانش‌های سنتی هر سرزمین هستند و به مثابه گنجینه زنده هر فرهنگی پل انتقال این مضامین به نسل‌های جدید به شمار می‌روند و نقش حیاتی و غیرقابل انکاری در استمرار سنت‌های فرهنگی دارند. این افراد گنجینه‌های زنده بشری هستند که آسیب دیدن آنها نه‌فقط یک اثر هنری یا یک مهارت بلکه بخشی از حافظه تاریخی و فرهنگی بشر برای همیشه از میان می‌رود و به نظر می‌رسد که از نظر حقوق بین‌المللی هم باید تمهیدات حمایتگرانه‌ای برای حفاظت از آنها در زمان وقوع بحران‌های مخرب مانند جنگ‌ها اندیشیده شود.  همانگونه که در اسناد بین‌المللی مانند کنوانسیون۱۹۵۴ لاهه، بر ضرورت حفاظت از اموال فرهنگی در زمان جنگ تاکید دارند، امروز باید به صراحت اعلام کرد که حفاظت از حاملان زنده میراث فرهنگی نیز باید در زمره تعهدات فوری دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی قرار گیرد چراکه نباید از نظر دور داشت در فردای پس از جنگ، بازسازی ابنیه تاریخی شاید ممکن باشد اما احیای مهارتی که با مرگ استادش خاموش شده تقریبا امری محال است.

حمایت از حاملان زنده میراث هنری و فرهنگی در زمان جنگ نه‌فقط یک وظیفه اخلاقی بلکه ضرورتی حقوقی و تمدنی است. در کشور ما متولی رسمی این حوزه یعنی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی باید در راستای وظایف حاکمیتی خود و در بزنگاه بحران‌های فراگیر به صورت عملیاتی و اجرایی سازوکارهایی برای این مهم داشته باشد؛ وزارتخانه‌ای که متاسفانه در عمل چندان چالاکی لازم را برای اقدام عملیاتی در مواقعی حساس ندارد. با این اوصاف این حمایت‌ها در صورت انجام می‌تواند در اشکال و ابعاد مختلفی صورت گیرد. مواردی نظیر شناسایی رسمی حاملان زنده میراث فرهنگی و صنایع‌دستی، ایجاد سازوکارهای اضطراری برای انتقال آنان به مناطق امن و ثبت فوری مهارت‌هایشان در شرایط بحران و مواردی از این دست را می‌توان برشمرد. از سوی دیگر ایران می‌تواند پیشنهاددهنده سازوکارهای حمایتی نوینی به نهادهای بین‌المللی مانند یونسکو هم باشد. اگر جامعه جهانی توانسته است «اموال فرهنگی» را مشمول حفاظت در کنوانسیون لاهه ۱۹۵۴ کند، چرا نتوان برای «انسان‌هایی که خود حامل آن فرهنگ هستند» نیز سازوکاری مشابه اندیشید؟

اگر بخواهم موقعیت کشورمان را از این نظر مورد بررسی قرار دهیم باید گفت ایران به عنوان کشوری با تنوع قومی- فرهنگی گسترده و میراث فرهنگی ناملموس تحسین‌برانگیز حاملان زنده زیادی در اقصی نقاط جغرافیای خود دارد و این مزیت هرگز آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفته و از فرصت‌های موجود برای صیانت و حفاظت از این ذخایر زنده دانش بشری استفاده نکرده است. این مساله در گذر زمان می‌تواند فراموشی تدریجی این افراد را به‌همراه داشته باشد و فقدان سازوکار قانونی پایدار نیز این روند را تسریع خواهد کرد. بدیهی است که شرایط پیش آمده اخیر نشان داد سیاستگذاری‌های موجود به بازاندیشی جدی نیاز دارند و ضرورت تدوین فرآیندهای لازم‌الاجرا در زمینه شناسایی حاملان زنده میراث فرهنگی و صنایع‌دستی و مستند‌سازی و نیز زمینه‌سازی برای انتقال بین نسلی موثر حائزاهمیت بالایی است چراکه در دنیای امروز مزیت راهبردی ایران برای درخشش در عرصه بین‌المللی بی‌تردید فرهنگ و هنر غنی ایران و حاملان زنده این میراث‌ها و دانش‌های سنتی ایران است که شوربختانه در بزنگاه فعلی به دلیل حضور برخی مدیران فاقد تخصص بسیاری از برنامه‌های مهمی از این دست در گرداب بی‌توجهی گرفتار مانده‌اند.

وب گردی