27 - 11 - 2022
متن بازجویی از آهن دزدها!
محمدرضا ستوده-وزیر اطلاعات: دستگیرشدگان در سایت هستهای خرابکار نبودند، دزد ضایعات آهن بودند!
رییس سازمان انرژی اتمی در پاسخ به اظهارات وزیر اطلاعات که دستگیرشدگان دریک سایت هستهای را دزد دانسته است، گفت: چه دزد جالبی که زیر دیوار بتونی را در آن شرایط حفر کرده و تلاش داشته که وارد سایت شود. محمود علوی، وزیر اطلاعات امروز با رد سخنان چندی قبل رییس سازمان انرژی اتمی، اعلام کرد: دستگیر شدگان در سایتهای هستهای، خرابکار نبودند بلکه به دلیل آنکه در محوطه سایت، ضایعات آهن و فولاد وجود داشته زیر دیوار یک متر و نیمی که دور محوطه است، رفته و فنس را سوراخ کرده بودند تا این ضایعات را در بازار بفروشند.
متن بازجویی از آهن دزدها؛
بازجو: قربونت برم رفته بودی سایت هستهای چی کار کنی؟
متهم: از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون خیلی گشنم بود. چند روز بود غذا نخورده بودم. ما مال همین روستای بغلی هستیم. یکی از اهالی گفت: اونجا کلی کیک زرد هست. منم از گاو همسایهمون یه کم شیر دوشیدم رفتم از اونجا یه کم کیک هم بردارم برم یه گوشه بخورم.
بازجو: چرا دروغ میگی عشقم؟ میخواستی کارخرابی کنی؟!
متهم: به خدا دروغ نمیگم. کارخرابی چیه؟!
بازجو: من میدونم که میخواستی کارخرابی کنی بهتره خودت اعتراف کنی.
متهم: به خدا من نمیخواستم کارخرابی کنم. اتفاقا میخواستم از خونه راه بیفتم دستشوییمو رفتم!
بازجو: خودتو به اون راه نزن فدات شم منظورم خرابکاریه!
متهم: آخه وقتی ندارم چه جوری خرابکاری کنم؟! من همیشه عادت دارم میخوام از خونه راه بیفتم کارمو میکنم!
بازجو: نوشابه میخوری؟
متهم: نه نه نه. ممنونم، ضرر داره!
بازجو: نترس عزیزم اینجا نوشابهها شیشهای نیست قوطیه!
متهم: پس دیگه اصلا نمیخورم!
بازجو: پس بگو چرا اونجا رفته بودی؟
متهم: راستش من توی آشپزخونه خونهمون به انرژی هستهای دست پیدا کردم.
رفتم اونجا خبر بدم و اگه بشه دوتا سانتریفوژ و یه کم آب سنگین قرض بگیرم. چون آب روستای ما سبکه! آقای احمدینژاد قول داده بود آب محل ما رو سنگین کنه ولی نکرد...
بازجو: الان آب نمیخوای بگم بیارن؟
متهم: سنگینه یا سبک؟
بازجو: معمولیه آب شیره.
متهم: آبو با شیرش میارن؟
بازجو: اگه راستشو بگی آب خالی میارن!
متهم: شیر هم دارین؟
بازجو: آره فدات شم موز هم داریم.
متهم: من یه دونه شیرموز میخوام!
بازجو: باشه عجقم! تا میارن بقیه شو بگو..
متهم: به خدا همینا بود.
بازجو: ولی من شنیدم میخواستی ضایعات آهن بدزدی؟
متهم: نه به خدا. آهن واسه چی؟ من خودم توی زیرزمین خونهمون نیروگاه هستهای دارم، ضایعات آهن تولید میکنم!
بازجو: ولی کلاغها خبر آوردن اینطوری بوده..
متهم: آهن دزدی، خدایی. به کارم نمیاد.
بازجو: بگم موز بیارن؟!
متهم: نه نه من از موز بدم میاد باشه! آره میخواستم آهن بدزدم.
بازجو: آفرین. دیدی میخواستی آهن بدزدی.
متهم: آره بابا از اولشم میخواستم آهن بدزدم!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد