18 - 09 - 2022
مدیریت نادرست بر شرایط اقلیمی چیرگی دارد
زایندهرود اصفهان میمیرد و دیگر اصفهان نصف جهان نیست! مهمترین رودی که در مرکز فلات ایران جاری است، زایندهرود اصفهان میباشد که از بلندای زردکوه بختیاری و از قلهای ۱۲ هزار و ۵۰۰ پایی کوهرنگ سرچشمه میگیرد و از غرب به شرق تا ورزنه وبالاخره تالاب گاوخونی جریان دارد. پلهای زیبا و تاریخی در بستر زایندهرود به ویژه سی و سه پل، پل خواجو و پل شهرستان پابرجاست. آیا این پلها دوباره آب زایندهرود را در زیر پای خود جاری خواهند دید؟
همانگونه که دریاچه ارومیه در بحران بیسابقه قرار دارد و درحال خشک شدن است، بخش بزرگی از زایندهرود نیز طی یک دوره کم آب شد و هماکنون به خاموشی گراییده است. این پرسش پیش میآید که این وضعیت ناگوار چرا اتفاق افتاد؟ آیا این امر ناشی از شرایط جوی و اقلیمی و گسترش خشکسالی در جهان است یا رابطه تنگاتنگی با نحوه مدیریت نادرست و بیخردی مدیران و مسوولان امر دارد؟ امروز این رودخانه تاریخی در یک بحران حیاتی قرار گرفته است. آب زایندهرود به لحاظ شرایط اقلیمی و فصل گرما و تبخیر پیوسته دچار کاهش آب میشده، ولی در سالهای اخیر علاوه بر این پدیده فصلی، زایندهرود دچار بحران فاجعهآمیزی شده است.
سالهاست که در غرب یعنی بالادست آبخیز، پالایشگاه، صنایع فولاد، ذوب آهن و صنایع نظامی آب زیادی را مصرف میکنند. ساخت سدها و سامانههای انتقال، روند لجامگسیخته ساختوساز آن هم بیهیچ دغدغه درباره شرایط زیستمحیطی و از بین بردن حقابههای کشاورزان همه و همه شرایط بحران کنونی را مهیا ساختند. در چنین شرایط نابسامانی هرگز هیچ ارزیابی از اثرات این سیاست یکجانبه ویرانگر و هجوم و تجاوز به حقوق روستاییان و جوامع بومی و نیز تخریب زیستمحیطی و خسارت نسبت به طبیعت انجام نشد.
سد زایندهرود در فاصله ۱۱۰ کیلومتری در غرب اصفهان در سال ۱۳۴۹ به وجود آمد و هدف آن، تولید برق و تنظیم آب کشاورزی مورد نیاز صد هزار هکتار از اراضی دشت اصفهان و تامین آب مورد نیاز صنایع مستقر در اصفهان اعلام شد. این سد که دارای مساحت ۵۴ کیلومترمربع در تراز بالاست، با بلعیدن کل دبی آب به بحران افزوده است. بنا بر گفته دولت، حجم آب سد زایندهرود در سال ۱۳۹۰، ۳۰ درصد کاهش یافته و دولت در منطق مدیریتی خود، بیتوجه به مجموعه نیازها، ذخیره کردن کل آب را در دستور گذاشته است. زایندهرود از سال ۱۳۸۳ به این سو با دو مدیریت در دو استان اداره میشود؛ چهارمحال و بختیاری و اصفهان. اینگونه مدیریت خود بحرانزا بوده است. فقدان یک مدیریت یکپارچه و همهجانبه در دو سوی غرب و شرق زایندهرود منجر به آن شد تا بخش غربی تنها استفادهکننده آبهای سد و رودخانه شود. اکنون فقط حدود ۱۵۰ کیلومتر غربی زایندهرود تا سد نکوآباد آب دارد در نتیجه مجموعه مصرف ناهنجار و فقدان آب وسیاست نادرست، شهر اصفهان و مسیر زایندهرود تا تالاب گاوخونی را به وضع اسفناک کشانده است.
زایندهرود پیش از اینکه به گاوخونی برسد ما را به «ورزنه» با کبوترخانههای بزرگ و ساختمانهای حامل معماری درخشان و پایدار بومی منطقه میرساند. مردم ورزنه میگویند که برای بخش بزرگی از اراضی آنها پس از ذخیره و انحراف آب در بالادستها، دیگر هیچ آبی دریافت نمیکنند. کشاورزان دسترسی بسیار کمی به آب دارند که این در حقیقت پساب کارخانههای بالادست است که تصفیه نشده در بستر خشکیده زایندهرود رها شده و وارد شهر ورزنه میشود. این پساب آلوده و سمی، زمینهایی را که حقابهشان در سد زایندهرود به ناحق ضبط شده شور و تخریب میکند. ورود آنچه از این آب آلوده میماند به تالاب گاوخونی، آخرین بازماندههای گونههای جانوری را به مرگ دستهجمعی محکوم کرده است. شهر ورزنه اگر حقابهاش از بین نرفته بود میتوانست گذشته از قطب فعال کشاورزی، یکی از مهمترین مراکز گردشگری ایران باشد بهویژه که این شهراز توان اکوسیستمی و از یادگارهای تاریخی و یادگارهای طبیعی برخوردار بود. این شهر که کمی بیش از ۱۴ هزار نفر جمعیت دارد میتوانست شاید دهها برابر جمعیت کنونی شهروند داشته باشد. فعالیت اقتصاد بومی و به ویژه ماهیگیری پررونق تالاب، بخشی از معیشت اهالی روستاهای منطقه و نیز ورزنه را تشکیل میداد. حال آنکه خشکاندن زایندهرود و تالاب گاو خونی، ماهیگیری، شکار، فرآوردههایی همانند گزانگبین وکتیراو گردآوری گیاهان شفابخش خودرو و دیگر مبانی معیشتی و زیستمحیطی متکی به آن را از میان برد. به دنبال این ویرانگری، بیابانزایی کاملا چشمگیر شد و خشکیدن تالاب گرد و غبارهای دایمی را افزایش داده و خشکی گسترده اقلیمی منطقه را سرعت بخشیده است.
فاجعه تالاب گاوخونی
بعداز ورزنه به تالاب گاوخونی میرسیم، تالابی که کم کم به افسانه میپیوندد. گاوخونی تالاب ارزشمندی است که در فاصله ۱۷۶ کیلومتری جنوب شرقی شهر اصفهان و ۱۲ کیلومتری ورزنه قرار دارد و به دلیل ارزشهای زیستگاهیاش ومحل برجسته تجمع پرندگان مهاجر در ۲۳ ژوئن سال ۱۹۷۵ در کنوانسیون جهانی رامسر به ثبت رسیده و یکی از ۲۲ تالاب بینالمللی ایران به شمار میرود. نقش تالاب در تعادل زیستمحیطی واکولوژی بومی بسیار پراهمیت است. تالاب گاوخونی در ارتفاع ۱۴۷۵ متری از سطح دریا قرار دارد و با مساحت ۴۷۰ کیلومترمربع دارای پوشش گیاهی شامل بیشههای پردرخت و گونههای گیاهان متفاوت نمک دوست از جمله اشنو، چوبک، گز، نی، لویی، بارهنگهای آبی، اسپند، شیرین بیان، علف بوریا و انواع جلبک و در فصل مهاجرت، میزبان پرندگان مهاجر همچون فلامینگو و حواصیل رنگارنگ بود.
در دورهای نه چندان دور، این تالاب به عنوان تنها دریاچه آب شور دایمی در فلات مرکزی کشور عمل میکرده که با استوار کردن پوشش گیاهی وبیشههایش مانع از حرکت شنهای روان به بخشهای دیگر استان اصفهان از جمله شهر ورزنه میگردید و نقش موثری در مهار بیابانزایی و همچنین تغذیه آبهای زیرزمینی ایفا میکرد. علاوه بر این در بهبود و بهسازی کیفیت آب و خاک و جلوگیری از فرسودگی و جابهجایی خاک و کنترل سیلاب نیز نقش داشته است. از دیگر کارکردهای این تالاب وحشی، میتوان به چرای دام از سبزهزارهای اطراف، بهرهبرداری از نمک آن، امکان شکار پرندگان و صید ماهیان نام برد. برداشت گیاهان پزشکی اطراف تالاب، رسوبگیری، حفظ پایداری آبادبومهای انسانی محدوده خویش، تقویت صنعت طبیعتگردی و حفظ تنوع زیستی و ذخایر ژنتیکی وتا حدودی معتدل کردن هوای اقلیمی، ویژگیهای دیگراین تالاب بودند. تالاب تا پیش از مرگ خود همه ساله میزبان شمار زیادی پرندگان مهاجر بود که از راه دور آمده و تالاب را برای زمستان گذرانی و جوجهآوری برمیگزیدند. امروز تنها ۱۰ درصد از مساحت این تالاب اکوسیستمی مانده است. اینک تالاب نه دیگر آنگونه که از نامش برمیآید بزرگ است و نه دیگررنگ و آبی دارد. تا دوردستها نه نیزاری، نه مرغزاری، نه آبشاری، نه راه آبی، نه زیستگاهی، نه ماهی و جانور آبزی، نه دوزیست و جانور کنارآبزی و نه پرنده مهاجری. هرچه هست کویری است خشن و برهوت که زمینش زیر فشار خورشید از خشکی میترکد و قاچهای ژرف دارد؛ تالاب زیبا به کویری سخت تبدیل میشود، کویری که با هروزش باد، گردوخاک و غبار پراز مواد خطرناک شیمیایی بجا مانده از پساب رها شده کارخانههای بالادست را به کام مردم از پیر و جوان، و دردل این جوامع بومی پیرامون میریزد. این تالاب زیبا وبا طراوت با بادهای گرم کویری به افسانه روی میآورد.
خشک شدن گاوخونی از برآمدن یک کانون جدید فرسایش بادی در منطقه و پدید آمدن ریزگردها و توفان شن خبر میدهد. هماکنون فرسایش بادی در این منطقه و اصفهان شش برابر بیشتر از حد استاندارد میانگین جهانی است و با از دست رفتن گاوخونی فرسایشها روندی تصاعدی به خود میگیرد. این آشوب اقلیمی به ناگزیر به سایر مناطق دیگر ایران گذر میکند و به احتمال بسیار قوی گرد و غبار در تهران در ضمن نتیجه نابودی چنین روندهای طبیعی در کل ایران است. گرد و غبار زیاد بر زندگی تمام جانداران منطقه و از جمله ساکنان اصفهان تاثیر بسیار بدی خواهد گذاشت، و بیماریهای ریوی، عصبی و ام اس رو به فزونی خواهند نهاد.
برخی برآنند که ممکن است غبار به حدی افزایش یابد که دید افراد به صد متر کاهش یابد و این امر به فلج کردن فعالیت اقصادی منجر شود. گاوخونی هماکنون چشمه تولید بیابانزایی و گرد و غبار و نمک شده است، بیشههایش سوختهاند. سوگمندانه با خشک شدن این تالاب زیبا، خسارتهای جبرانناپذیری از نظر گردشگری به اصفهان و اطراف آن و در واقع ایران وارد میآید، زیرا میراث طبیعی و فرهنگی و زندگی اقتصادی و اجتماعی از این واقعه، زیان جبرانناپذیر دیده و خسارات آتی سنگینتر خواهد بود.
عوامل بحرانزا کدامند؟
یکم: عدم مدیریت درست منابع آبی و توزیع و برداشت آب در مناطق گوناگون و افزایش بحران در منابع زیرزمینی از طریق ایجاد سد و برداشتهای بیرویه و غیراصولی در بخش غربی زایندهرود، عدم برنامه مدون تقسیم آب منطبق با اصول اکولوژیکی و نیاز کشاورزى معتدل و نبود مدیریت واحد برای کل بستر آبی زایندهرود، توسعه رقابتجویانه بخشهاى صنعت و کشاورزى و بهرهبردارى بیرویه آب از این رودخانه و صدور مجوز پمپاژ آب در استانهاى چهارمحال و بختیارى و در بالادست رودخانه زایندهرود، تغییر خط مرزى استانهاى اصفهان و چهارمحال و بختیارى و ایجاد محدودیت در منابع آبى رودخانه زایندهرود با ایجاد شهرکهاى تفریحى در این منطقه و حذف حقابه کشاورزان بخش شرقی زایندهرود.
دوم: عدم توجه به مباحث علمى و عدم بهرهگیری از کارشناسان و متخصصان ایرانی و بینالمللی جهت مقابله با خشکسالی و عدم برگزارى همایش و نشستهاى تخصصى در این زمینه به فواصل کوتاه با پشتوانه مطالعاتى و علمی و آماری. عدم استفاده از تجربههای زیستمحیطی و متناسب با اصول توسعه پایدار که در اروپا بسیار رشد یافته و پایه آموزشی جالبی برای کشور ماست. در ایران افراد دلسوز و طرفدار محیطزیست و متخصص در زمینه مسایل خاک و آب و شهرسازی و… بسیارند ولی این منابع انسانی با تخصص مورد بهرهبرداری قرار نمیگیرند و تلاشهای پراکنده به یک برنامه تحقیقی گسترده در چارچوب نهادهای پژوهشی تبدیل نمیشوند و در خدمت سیاستهای عملی قرار نمیگیرند.
سوم: عدم توجه به نهادهای مدنی و غیردولتی زیستمحیطی و جلوگیری از فعالیت آزادانه این نهادها در طرح مشکلات وانتقادات. این نهادها تلاشهای بسیار فراوانی انجام دادهاند و با وجدان و آگاهی تلاش کردهاند جلوی عدم مدیریت صحیح بخش دولتی و خصوصی را بگیرند، ولی بیتفاوتی و خونسردی دولتی و تکنوکراتها پیوسته مانع اثربخشی بوده است. این ویرانگریها در مواردی منجر به اعتراضات کشاورزان و سایر شهروندان در منطقه شرق زایندهرود و روستاهای اطراف تالاب گاوخونی شده ولی متاسفانه توجه جدی و موثری به مشکلات آنها نشده است.
چهارم: وجود یک سیستم دیوانسالاری فرتوت که با دانش و مدیریت مدرن خوانایی ندارد و فاقد یک درک عمیق و همهجانبه در زمینه امور زیستمحیطی واقتصادی و اجتماعی است. بحران زایندهرود یک پدیده تازه نیست. سالیان سال است که این واقعه دلخراش ادامه دارد و جای بسی تعحب است که چگونه دولتها متوجه خاموشی زایندهرود نشدهاند و درد انسانها و طبیعت زایندهرود را نفهمیدهاند؟
پنجم: عامل دیگری که میتوان از آن یاد کرد دستگاه فکری ناکارآمد در زمینه رشد اقتصادی و صنعتی است. بینش مسوولان و مجریان متکی بر اقتصاد پایدار نیست و آنچه در دستور کار است اقتصاد متکی بر بیتوجهی نسبت به رابطه اقتصاد و اکولوژی و مشارکت فعالانه مردم در پیشبرد امور است. وقتی سد ساخته میشود توجه به اثرات آن روی زمینهای مجاور و سرنوشت کشاورزان و آینده آنها ملاحظه نمیشود، وقتی اجازه بهرهبرداری صنعتی داده میشود، جنبههای زیستمحیطی و آلودگیهای صنعتی و شهری مورد بررسی قرار نمیگیرد. وقتی که افزایش فعالیت صنعتی در غرب زایندهرود در دستور قرار میگیرد، سرنوشت زایندهرود و فعالیت اجتماعی و امور زیستمحیطی در غرب زایندهرود به کلی فراموش میشود. هنگامی که حمایت از تولید صنعتی در دستور است، توسعه و زندگی در مناطق دیگر ازیاد میرود. دستگاه تصمیمگیری بر پایه طرحهای بریده و جدا از هم عمل میکند و به مشکلات حاد و متعدد منجر میشود.
به گفتههای زیر توجه کنید که سرشار از حقایقند:
روزنامه همشهری مینویسد: «نخوت و بیبصیرتی ما تکنوکراتهای دانش نیاموخته فارغالتحصیل از دانشگاههای کشور چنان سرنوشتی برای رودها و آبخیزها و شهرها و دشتهای کشور رقم زده است که هجوم مغولان را به یاد میآورد. با این تفاوت که مغولان پس از تصرف تمدنهای کهن بیدرنگ دانستند که نمیدانند و یادگیری دانش بومیژرف ایران زمین را پیشه کردند اما تکنوکراتها حتی نمیدانند که نمیدانند و بیش از پنج دهه است که در جهل مرکب به تخریب ادامه میدهند. زهی شوربختی که این تخریب را توسعه نیز مینامیم.» (۹ تیر ۱۳۹۰)
خبرگزاری مهر به نقل از رییس انجمن حمایت از کشاورزان اصفهان مینویسد: «خشک شدن زایندهرود ناشی از مدیریت غلط مسوولان است. محمد رضایی خشک شدن زایندهرود را حاصل مدیریت غلط مسوولان دانست و گفت: مسوولان استانی و کشوری بدون اینکه حقابه حقابهداران زایندهرود را در نظر بگیرند اقدام به فروش آب زایندهرود به صنایع کوچک و بزرگ، خدمات، شرب شهرهای مختلف استان و استان یزد و فروش سهم حقابههای جدید به مناطق مختلفی که حقابه نداشتهاند و برداشتهای بیرویه و بدون حساب در بالادست رودخانه زایندهرود در استان چهارمحال و بختیاری کردهاند که در نهایت این اقدام آنها این فاجعه را به وجود آورده است. رییس انجمن حمایت از کشاورزان شهرستان اصفهان اظهار داشت: در صورتی که مسوولان استان توجه لازم را در خصوص رسیدگی به وضعیت زایندهرود نداشته باشند به زودی شاهد روستاهای خالی از سکنه و از بین رفتن سرسبزی و کشاورزی در استان خواهیم بود و کلانشهر اصفهان وضع بهتری از این روستاها نخواهد داشت. وی خاطرنشان کرد: تخلفات موجود در قانون توزیع عادلانه آب و رعایت نکردن حقوق حقابه دار، اصلاح الگوی کشت، اصلاح الگوی مصرف آب توسط صنایع و شرب و خدمات و تکمیل تونل سوم و اجرایی شدن تونل بهشت آباد از جمله مواردی است که باید مورد توجه ویژه قرار گیرد و در صورتی که به آنها توجه نشود در سالهای پرآب و ترسالی هم زایندهرود همچنان خشک خواهد بود. محمدرضایی خاطرنشان کرد: با بستن بندها در سطح شهر، پر آب بودن زایندهرود تضمین نمیشود بلکه حق کشاورزان پاییندست ضایع خواهد شد و مسوولان، شهرداری اصفهان، کشاورزان، صنایع وابسته به آب، استانهایی که به نوعی از زایندهرود بهره میبرند، خدمات و محیطزیست باید دست به دست هم بدهند و در مصرف آب صرفهجویی و پیگیر افتتاح تونل سوم کوهرنگ و تکمیل تونل چشمه لنگان و اجرایی شدن طرح تونل بهشت آباد باشند چراکه تنها تحت این شرایط زایندهرود زنده خواهد ماند». (مهر ۱۲/۱۰/۱۳۸۸).
آیا زایندهرود و تالاب گاوخونی را میتوان زنده کرد؟
برای پاسخ به این پرسش باید ببینیم که وضعیت اسفبار زایندهرود و گاوخونی محصول عملکرد چه پدیدهای است. این وضع قبل از آنکه نتیجه وخامت شرایط اقلیمی جهانی باشد محصول مستقیم عوامل مدیریتی در ایران است. نبود یک دیدگاه همهجانبه توسعه و بیتوجهی به کیفیت زندگی انسانی و زیستگاهی منجر به چنین فاجعهای میشود. خسارات زیستمحیطی در ایران کنونی بالاترین میزان در تاریخ ایران بوده است. یکی از این موارد، بیآب گشتن زایندهرود و دریاچه ارومیه است. هنگامی که طبیعت و آب از سرزمینی گرفته شود زندگی انسانی و میراث فرهنگی نیز از بین خواهد رفت. در طول تاریخ، طبیعت و منابع آبی، گیاهی و حیوانی برای انسان کشش تولید کرده و انسان را به خلاقیت در فرهنگ و اقتصاد واجتماع تشویق کرده است. درست است که امروز در سطح جهان یک بحران اکولوژیکی عظیم وجودارد وجامعه انسانی و تعادل زیستمحیطی را به طور جدی تهدید میکند، ولی از نظر دورنباید داشت که این پدیده جهانی به ویژه نتیجه خرابکاری انسانها، سیستم اقتصادی وصنعتی حاضر در کشورها و سیاستهایی است که دولتها در پیش گرفتهاند. به هیچوجه مسوولیت تمامی این بازیگران را نباید نادیده گرفت. پاسخ من به پرسش بالا بطور مسلم مثبت است. در دنیای امروز نمونههای ویرانگری بسیارند و نمونههای حفاظت اکولوژیکی و سیاست مبتنی بر توسعه پایدار نیز فراوانند.
پیشنهاد برای خروج از بحران
با وجود شرایط نامناسب و جانکاه زیستمحیطی موجود در ایران، درمورد زایندهرود، راههای بیرونرفت از بحران را میتوان در چند زمینه طراحی کرد:
پیشنهاد یک: یک سلسله اقدامات اساسی وفوری در زمینه سرمایهگذاری و بودجه لازم و کافی برای طرحهای اکولوژیکی مربوط به کل بستر زایندهرود. این امر مستلزم یک کارشناسی بینالمللی بوده و پژوهشگران و متخصصان ایرانی و خارجی میتوانند با ارایه تحلیل همه جانبه از علتها، راهحلهایی طرح کنند.
پیشنهاد دوم: اقدامات فوری برای جلوگیری از سوءاستفاده صنعتی و دولتی ازمنابع آبی زایندهرود قبل از وارد شدن آب به سد. آزاد سازی مقداری از آبهای ذخیره سد در مسیر رودخانه جهت اجتناب از خشکی کامل رود، هرچند این امر با پایین رفتن آب سد همراه باشد. این اقدام چند سال پیش در مورد رودخانه «زرد» که در شمال چین است، تجربه شده است.
پیشنهاد سوم: مهندسی مصرف و توزیع آب به منظور کم کردن استفاده بیرویه آب. در سراسر مسیرآب و در کل موارد مصرف، استفاده منطقی وجود ندارد و منابع آبی به شدت به هدر میرود. به نمونه زیر توجه کنید:
همانگونه که از آمار مشخص است، سهم بخش کشاورزی از مجموع آب مصرفی استان اصفهان، بیش از ۸۰ درصد است. میزان کل تولید کشاورزی اصفهان در سال ۱۳۸۴مبلغ ۵۳۱۸۶۳۱ تن بوده است، با یک حساب ساده میتوان نتیجه گرفت که بابت ۸۰۰ گرم محصول کشاورزی یک مترمکعب آب مصرف شده است. حال آنکه بر اساس استاندارد بینالمللی برای سه کیلو محصول، میزان یک مترمکعب آب باید مصرف شود. بنابراین روشن است که که به لحاظ فقدان دانش و روشهای علمی و تکنیکی لازم، میزان استفاده آب به طور غیر منطقی بالاست و این منبع حیاتی بیهوده به هدر میرود.
پیشنهاد چهارم: اجرای یک سیاست زیستمحیطی در زمینه اقتصاد کشاورزی از طریق تجدید نظر در قیمت آب فروخته به صاحبان صنایع و تولید بزرگ به منظور کاهش مصرف آب، شناسایی شرکتهایی که پسابها را در رودخانه رها میکنند و تنظیم جریمه سنگین وبا شعار «آلودهکننده، باید جریمه بپردازد.» در دستور قراردادن تدابیر لازم را براى کشت محصولات کم آب، حفظ و توسعه فضاهاى سبز براى از بین بردن آلایندههاى زیستمحیطى، استفاده بهتر از آب و اعمال روشهاى علمى براى آبیارى اراضى زیر کشت.
پیشنهاد پنجم: تنظیم یک سلسله سیاستهای میان مدت ودراز مدت درزمینه کنترل جمعیت، سرمایه گذاری در زمینه انرژیهای پاک در این منطقه، بازسازی کانال کشیها ولوله کشیهای شهری، آموزش شهروندان در مصرف اصولی آب، کمک به کشاورزان برای ساماندهی جدید فعالیت تولیدی و اکولوژیکی، ایجاد و گسترش آموزشهای حرفهای برای مجموعه فعالیتهای زیستمحیطی وگردشگری وفعالیت کشاورزی وصنعتی متناسب با معیارهای توسعه پایدار.
پیشنهاد ششم: فراهم کردن شرایط واقعی شرکت شهروندان در مدیریت اکولوژیکی و تصمیمگیری سیاسی. سیاست بورکراتها واعمال سلطه ماموران مذهبی ایدئولوژیک در روند بحث و تصمیمگیری بر خلاف روح واصول توسعه پایدار است. مداخله در امور زیستمحیطی مستلزم آزادی نظر و دموکراسی است. یک طرح و پروژه اساسی مانند مبارزه برای احیای زایندهرود تنها و تنها با مدیریت سالم متکی بر دیدگاه دموکراتیک اکولوژیکی میسر است.
* استاد دانشگاه در فرانسه
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد