31 - 10 - 2019
نمینویسم پس هستم!
محمدرضا ستوده- سه روز پیش اومدم یه چیزی به مناسبت روز کوروش بنویسم ولی ترسیدم. این روزا خیلی ترسو شدم. پیش خودم گفتم: اون خدا بیامرز که ۲۵۰۰ سال پیش به رحمت خدا رفته، توی تقویم هم که خبری از تولد و وفاتش نیست، نسل بعدی هم که کلا فراموش میکنه که یه زمانی چیزی به نام کوروش وجود داشته. اصن نمیدونن خوراکی بوده، پوشیدنی بوده، تو جیب جا میشده… احتمالا تنها چیزی که از کوروش بدونن اینه که یه فروشگاه زنجیرهایه که یه عالمه چیزی که داره منقضی میشه با تخفیف فروخته میشه. منم که تنهایی نمیتونم با یه ستون یاد و خاطره و جایگاه کوروش رو در اذهان ۸۰ میلیون ایرانی زنده نگه دارم. پس وقتی گفتن در مورد کوروش چیزی ننویسین، بهتره مث یه آدم حرفگوشکن بگم چشم و چیزی نگم. بعد یه بزرگی توی روزنامه گفت: چند نفر که به مناسبت تولد کوروش اساماس منتشر کردن احضار کردن، بهشون گفتن: تعهد بدین که دیگه همچین کاری نکنین. گفتم: آره یه چیزایی شنیدم. ننویسیم بهتره. آدم باید شعور داشته باشه. وقتی با زبون خوش به آدم میگن یه کاری نکن، آدم باید بگه چشم. مخصوصا وقتی کاری که از آدم میخوان خیلی ساده و آسون باشه. بعدش واقعا به این فکر کردم که آدم اگه بخواد برای کوروش چیزی بنویسه باید اول کلی فکر کنه که چی بنویسه، بعد شروع کنه تایپ کنه بعد ویرایش کنه. واقعا ننوشتن خیلی سادهتره. اونایی که میگن ننویسین یه چیزی میدونن که میگن. خیر و صلاح آدمرو میخوان. حالا طرف یه منشور حقوق بشر نوشته، سی چهل تا قانون مترقیانه وضع کرده، یه خرده هم آداب مملکتداری و مردمداری بلد بوده، به کسی هم ظلم و ستم نمیکرده. اینا که دیگه نوشتن نداره. خلاصه اینجوری شد که از نوشتن در مورد این شخص منصرف شدم. گفتم دلیل ننوشتنم رو براتون توضیح بدم که پیش خودتون نگین فلانی حواسش نبود. حواسم بود از قصد ننوشتم!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد