22 - 05 - 2022
از روزنامهنگاری میدانی تا گلخانهای
فاطه بیکپور- خبرنگاری بحران شاید عنوان نه چندان آشنایی برای ذهن مخاطب ایرانی باشد. کسی که تجربه سالها خبرنگاری بحران از سیل و زلزله و سونامی و جنگ و سقوط هواپیما تا تظاهرات را از سر گذرانده باشد کمی فراتر از خبرنگار اجتماعی فعالیت کرده و صرفا اجتماعینویس نیست. بر این اساس شاید خبرنگاری بحران را بتوان یک سبک نامید. یک سبک پرخطرتر و پراسترستر که توان ظرفیت بالایی برای مقابله و دوام در آن میخواهد. سبکی پیچیدهتر و دشوارتر از خبرنگار صرف اجتماعی. «افشین والینژاد» ۵۰ ساله که سابقه کار ۲۴ ساله دارد، یکی از معدود خبرنگاران ایرانی است (عمدتا با رسانه آسوشیتدپرس همکاری داشته) که در بحرانهای مختلف ایران و سایر کشورهای دنیا حضور داشته و به معنای واقعی خبرنگار بحران بودن را تجربه کرده است. «جهانصنعت» به مناسبت روز خبرنگار با یکی از بهترین اجتماعی نویسهای کشور در سطح بینالمللی گفتوگو کرده است. والینژاد علاوه بر بیان تجربههای گرانبهای خود در این حوزه، معتقد است ایران در زمینه اطلاعرسانی بحرانهای طبیعی اعم از سیل و زلزله و... ضعیف عمل میکند و متاسفانه ظرف همه سالهای گذشته دولتهای مختلف و بسیاری از روزنامهنگاران در ارایه خدمات مناسب به هنگام بروز بحران و اطلاعرسانی صحیح به درستی عمل نکردهاند. کما اینکه مدیریت ضعیف بحران در بسیاری از کشورهای دنیا نیز میتواند خود را نشان دهد اما ضعف اطلاعرسانی یکی از مهمترین عوامل جاماندگی در خبرنگاری بحران است.
از چه زمانی فعالیت حرفهای رسانهای خود را آغاز کردهاید و شروع فعالیت خبرنگاری بحران چطور بود؟
از سال ۱۹۹۵میلادی از سوی وزارت ارشاد مجوز فعالیت در خبرگزاری آسوشیتدپرس(Ap) را دریافت کردم پس از ۱۵ سال نخستین خبرنگار ایرانی بودم که بعد از اشغال سفارت آمریکا،می توانستم با این مجموعه کار کنم. آن دوره خبرنگار حرفهای نبودم و این موضوع را مدیون رییسم هستم که به من اعتماد کرد در آن دوران خبرگزاری اهمیت ویژه و مفهوم خاص خود را داشت اما به نظرم در دنیای امروز خبرگزاری اهمیت دوران قبل از شبکههای اجتماعی و وبلاگ را از دست داده است. امروزه وبسایتها به لحظه آنلاین و به روز میشوند. با وجود سایتهای مختلف و خود شهروندان خبرگزاری اهمیت سابق خود را ندارد. شاید بتوانم بگویم تجربههایی را در این خبرگزاری از سر گذراندهام که کمتر خبرنگار ایرانی آن را گذرانده باشند نه اینکه نتوانسته باشند. نخواستهاند.
از تجربههای خبرنگاریتان در بحرانهای داخلی کدام حوادث بود؟
زلزله قائن سال ۷۶ دو سه هفته پیش از انتخابات ریاستجمهوری رخ داد که نخستین تجربه جدی من بود. تعداد کشتهها بسیار زیاد بود. خبر این زلزله در کل جهان خبر نخست بود. نمیدانم بگویم این اتفاق خوب است یا بد اما متاسفانه به دلیل انتخابات ریاستجمهوری در کشور خبر نخست اخبار سیاسی کاندیداها بود. نه خبر زلزله. من بهجز عکاس روزنامه همشهری خبرنگار دیگری در این حادثه ندیدم. در آن زلزله گزارشهای زیادی داشتم حتی خبرگزاری سیانان هم خبر مرا کار کرد. آن موقع انبوه سایتها نبود. فقط خبرگزاری به معنای واقعی برای خبررسانی به تمام دنیا فعالیت میکرد. صحنههای آن زلزله بسیار تلخ بود. ظهر اتفاق افتاده بود. مادران و پدران سرزمین کشاورزی بودند اما کودکان زیادی در مدارس بودند و زیر آوار سقفها ماندند. در آن دوران دخترم یک ساله بود وقتی پدرانی را میدیدم که چطور دختران کوچکشان را برای شسته شدن و دفن کردن میبردند، حال بسیار بدی پیدا میکردم اما باید خود را کنترل میکردم تا وضعیت کاریم با مشکل مواجه نشود در دلم شعر میخواندم باید روحیهام را حفظ میکردم. آن حجم از ویرانی و تلخی و سختی نیاز به پالایش روحی دارد. یکی از خاطرات شیرین آن حادثه وحشتناک این بود که در یکی از روستاهای اطراف قائن که تلفات بالایی داشت پس از سه روز یک خروس زنده از زیر آوار بیرون آمد که از قبل پیدا کردن آن توانستند یک انسان را زنده بیرون بکشند و ناگهان شور و هیجانی وسط آن بحران و غم ایجاد شد و فضا تغییر کرد. تجربیات من میگوید همیشه در دل تلخی حادثه، شادی ایجاد میشود.
حادثه بعدی پس از زلزله قائن که شما در آن حضور داشتید چه بود؟
سیل عظیم گلستان و نکا ۱۴ سال پیش بود که آن هم تلفات بسیار بالایی داشت و صدها کشته بر جای گذاشت. رییس من در خبرگزاری بسیار سختگیر بود اما وقتی این حوادث پیش میآمد به من میگفت فقط خودت را به حادثه برسان. مهم نیست که تلفات چقدر باشد، بالاخره سیل و زلزله کشته دارد باید خود را برای اطلاعرسانی به منطقه برسانیم. این قبیل فجایع تلخ با هیچ خبر سیاسی دیگری قابل مقایسه نبود. به عنوان کسی که بیش از ۲۰ سال است کار خبرنگاری بحران میکنم، میگویم وقوع بحرانهایی مثل سیل و زلزله و جنگ و… که مستقیما با جان انسانها سر و کار دارد، باید خبر نخست دنیا شود. باید این اخبار همهجانبه به خصوص در روزهای ابتدایی پوشش داده شود. صحنههای وحشتناکی از این سیل دیدم. در این سیل من از یک رسانه خارجی رفته بودم. متاسفانه حتی یک خبرنگار ایرانی هم ندیدم. جسدهای زیادی در سردخانههای انبارهای میوه بود و اطلاعرسانی بسیار محدود، به همین دلیل خبرگزاری AP میشود مرجع خبر در دنیا. به عنوان مثال در روستایی حوالی کرمان زلزله آمد و فقط شش کشته داشت. حادثه مهیبی نبود اما من میرفتم و در منطقه حضور پیدا میکردم چون مهم بود.
پس از آن بزرگترین حادثه زلزله بم بود اگر اشتباه نکنم. آیا در زلزله بم حضور داشتید؟
۱۰ سال پس از این بحران با زلزله عظیم بم مواجه شدم، زلزلهای که یک سوم مردم بم به روایتی در آن کشته شدند با تلفات حدود ۳۰ هزار نفری. هنگام این زلزله در ژاپن زندگی میکردم و به صورت اتفاقی در دوران مرخصی در تهران بودم. قرار شد گروهی ژاپنی از تلویزیون برای پوشش اخبار و تصویربرداری به بم بیایند. مسوولان خبرگزاری از من خواستند مرخصیام را لغو کرده و به آنها کمک کنم. یکی از مسایل مهم برای حضور چند روزه در منطقه بحرانزدهای همچون بم با شرایط آب و هوایی سخت کویر این است که فرد خبرنگار شرایط منطقهای مکانی را که پس از بحران قرار است در آنجا بماند، به لحاظ وضعیت آب و هوایی، نحوه پوشش، خوراک و مسایلی که باید مراعات کند تا در نبود بهداشت بیمار نشود را بداند. باید بداند شبها کویر بسیار سرد است به خصوص در فصل زمستان که زلزله بم رخ داده بود. بر همین اساس از قبل به فکر پتو و کیسه خواب بودم که همراهمان باشد. یک تن حجم دیش ماهواره و ابزار صوتی و تصویری گروه خبری ژاپنی بود و من نمیتوانستم چهار نفر ژاپنی را همین طور به بم بفرستم و برای کار خبری رهایشان کنم بر این اساس از تهران یک اتوبوس کرایه کردم. ۱۱ شب در بم بودیم و همه شب را در اتوبوس خوابیدیم. چیزی به اسم هتل و مهمانسرا باقی نمانده بود. این بهترین تصمیمی بود که برای ماندن طولانیمدت در بم باید میگرفتم.
در بم چهها دیدید؟ از تجربیات کار در این زلزله عظیم بگویید.
تعداد کشتهها و حجم ویرانی وحشتناک و فقر بسیار زیاد بود. پس از زلزله ناگهان جمعیت بم دو برابر قبل از زلزله شد. به دلیل فقر بالا بسیاری از روستاییان اطراف برای دریافت کمک خود را به بم رسانده بودند. نمیتوانم حرفهایی که در خصوص دزدی و غارت از بم مطرح میشد را تایید کنم، به هر حال نیاز بالا بود. کمکها را به همه اهالی اهدا میکردند. کمی بعد شایعه آزمایش اتمی مطرح شد که به دلیل انجام آن این زلزله رخ داده اما همان دوران کارشناسی در این زمینه عنوان کرد که زلزله جایی اتفاق میافتد که زمینش سست باشد. بم به لحاظ وجود آب در آن شهر آبادی بود و منطقی است که در دل شهر چنین زلزلهای رخ دهد. بلافاصله پس از زلزله گروه امدادگران دانمارکی با سگهای زندهیاب نخستین گروهی بودند که برای کمک خود را به بم رساندند حتی آمریکاییها از کویت آمدند. امدادگران خارجی بسیار کمک کردند اما نکته قابل توجه در حوادثی مثل زلزله و سیل در ایران بسیج بالای مردمی و اتحاد و کمکی است که در این مواقع از خود بروز میدهند ایرانیان در این زمینه از همه جای دنیا سطح بسیار بالاتری دارند نیروهای آموزش دیده امدادگر مردم را راهنمایی میکردند که در بم کمک کنند اما من به شخصه اعتبار را نه به هلالاحمر و وزارت کشور و ستاد بحران بلکه به مردم شریف ایران میدهم که بیدریغ در این مواقع کمک میکنند. در بم مردم بیل به دست با کمترین امکاناتشان از روستاهای اطراف برای کمک و آواربرداری میآمدند. این صحنهها برای ما بسیار شگفتانگیز و آرامش بخش بود. مثلا در زلزله هاییتی که زلزله مشابه با حجم عظیمی از تلفات و ویرانی بود، نیروهای امداد فقط آمده بودند جلوی تجاوز و غارت بالا را بگیرند. در ایران وضعیت بسیار متفاوت بود. صحنههای خوب بسیار بیشتر از اتفاقات تلخ بود. در جایی که نمیتوانستم به زیر آوارماندهها کمک کنم یا جسدی را خارج کنم دستانی را بیرون مانده از زیر آوار دیدم. هنوز هم احساس شرم میکنم که دستانم بسته بود و نمیتوانستم به آن فرد کمک کنم. مثلا یکی از اقدامات بشردوستانه ایرانیها زمانی بود که از شرکتی یک تریلی آب معدنی برای کمک بدون هیچ اسم و نشانی به بم آمد. کمکهای بیدریغ مردم بسیار بینظیر بود. صحنههای این چنینی را من در سونامی ژاپن ندیدم. مردم ایران در زمینه کمکرسانی شخصی قابل ستایش هستند در کنار صحنههای تلخی که از بم میدیدم دایم این شعر را با خودم مرور میکردم. چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون / دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون.
در کدام حوادث بینالمللی حضور داشتید و تجربههایتان چطور بود؟
در جنگ افغانستان در سال ۲۰۰۱ که پس از حوادث ۱۱ سپتامبر به وقوع پیوست نیز حضور داشتم. برای پوشش خبری از وضعیت آوارگان جنگ از همان ابتدای جنگ وارد هرات شدم. ۵ بار در طول این جنگ به افغانستان سفر کردم. دو هفته ابتدایی جنگ وضعیت وحشتناکی بود. غذا و آب و حمامی نبود برای اینکه سالم بمانم و بتوانم کار کنم باید غذای کمی میخوردم غذای گوشتی به هیچ عنوان. همه چیز وحشتناک بود. ترس از طالبان هم از سوی دیگر وجود داشت. هواپیماها و موشکهایی که نیروهای ناتو از خلیجفارس به سمت افغانستان شلیک کرده بودند، وسط فقر و خشکسالی و هجوم آوارگان اصابت کرده بود. پناهجویان آواره جنگی وارد ایران نشدند و با همکاری سازمان ملل در مرز ایران برای آنها پناهگاه احداث شده بود. در طول هفته تعداد زیادی از آوارگان از گرسنگی و بیماری میمردند. فقر چهره بیرحم و گزندهای دارد. مرگ از گرسنگی در این منطقه بیش از تلفات جنگی بود. شاهد سل و نبود دارو بودم. وضعیت بسیار تلخ و غمگینکننده بود. وضعیت آب طوری بود که مثلا در آبگرمکنهای برقیشان برق ۳۰۰ ولت جریان داشت که آدم را از بین میبرد. وضعیت به شدت دشوار بود. حجم جنگ گسترده بود. هرات جنگ تن به تن نداشت. اما در کابل و قندهار اوج جنگ تن به تن بود. در اوج بحران من در هرات و اطراف آن بودم. طالبان که سقوط کرد وضعیت امدادرسانی بهبود پیدا نمود.
افغانستان همیشه محزون بوده و عمدتا در جنگ. چه شد حاضر شدید در این جنگ عظیم حضور داشته باشید؟
بله افغانستان کشوری است که همیشه جنگ زده بوده. جنگ برایشان عجیب و غیرقابل پیشبینی نیست. همیشه یا جنگ داخلی داشتهاند یا جنگ خارجی. من جنبههای انسانی و وضعیت زندگی آوارگان افغان را بیشتر گزارش میکردم تا وضعیت خود نبرد را.
پس از جنگ افغانستان در کدام حادثه بینالمللی حضور داشتید؟
در سونامی ژاپن در سال ۲۰۱۱ خبرنگار آزاد در ژاپن بودم و دیگر در خبرگزاری AP کار نمیکردم. هنگام سونامی در خانه بودم که احساس کردم خانه بالا و پایین میشود. در ژاپن زلزله زیاد رخ میدهد اما این بار مثل بمب بود. زمانش طولانیتر از زلزله عادی بود. روز چهارم پس از سونامی که خود تلفات و ویرانی عظیمی داشت، اعلام شد که همه باید از فوکوشیما خارج شوند و آلودگی اتمی همه منطقه را تهدید میکند. آلودگی اتمی در بلندمدت سرطان و حتی در نسل بعد هم مشکلات خود را ایجاد میکند. بسیار بد است زیرا هیچ نشانهای ندارد. نه بو، نه صدا، نه دود نه هیچ چیزی دیگری که شما بفهمید دچار این آلودگی شدهاید یا نه. خبررسانی بسیار بد بود. حقیقت را اعلام نمیکردند. دولت ژاپن که اینقدر در همه مسایل هماهنگ و منظم عمل میکند اما در این سونامی وضعیت امدادرسانیاش مناسب نبود. کمبود غذا به شدت بالا بود و مردم در سونامی به هیچ عنوان اتحاد و بسیج ایرانیان برای کمک را نداشتند و فقط منتظر کمک دولت بودند. راهها بسته بود. کمکها دیر میرسید. هوا بسیار سرد بود و برف هم همزمان میبارید. پیرمردی را در سونامی دیدم که یک روزکامل غذایی برای خوردن نیافته بود. همان روز چهارم رسانههای فرانسه و آلمان به محض مطلع شدن از ابعاد آلودگی اتمی وحشت کرده و تیم خبری خود را از منطقه خارج کردند. بعد از روز چهارم هم خبرنگاران انگلیسی منطقه را ترک کردند. همه رفتند هیچ رسانهای نمانده بود. دوستان ایرانیم تماس میگرفتند، میگفتند برگرد ایران. هواپیما از ایران چارتر کرده بودند که ایرانیان آن منطقه برای مدتی دور شوند. اما من ماندم. برای نخستینبار در عمرم در بحرانی قرار گرفته بودم که مسوولیت کاری نداشتم، میخواستم خود را محک بزنم ببینم انسان باقی بمانم یا خبرنگار موفق. تنها اقدام رسانه ایم این بود که به یکی از رادیو تلویزیونهای اروپا مصاحبه میدادم از هر لحظه حادثه. اما من ماندم در منطقه به مردم آسیبدیده از حوادث کمک کردم. میدانستم بعدها دچار مشکل خواهم شد. ابعاد حادثه خارج از تصور بود. ۵ بار از دست پلیس در این منطقه فرار کردم اما در دل آلوددگی ماندم و کار کردم. سپس تصمیم گرفتم برای کمک فراخوان بدهم. به مردم گفتم پول نقد و جنس دست دوم نمیپذیرم. اگر عشق در سر دارید برای کمک به انسانیت بیایید کمک کنید. کمی بعد خانه ام پر از وسیله و لباس و لوازم التحریر شد. پر از کمکهای مردمی. میزان کمک آنقدر زیاد شد که تبدیل به یک عملیات شد تا یک سال بعد من ۱۵ بار به منطقه سفر کردم تا کمکهای مردمی را به مردم آسیب دیده فوکوشیما برسانم. یک ایرانی خیر پنج تن آب معدنی از تایوان به منطقه آلوده اتمی که آبی برای خوردن نداشت ارسال کرد زیرا هیچ کس به آن منطقه نمیرفت که آب برای مردم ببرد. پلیس در آنجا تصور میکند حتما باید ان جی او یا سازمانی باشی تا بتوانی کمکهای اینچنینی را به مردم منطقه آسیبدیده برسانی. این نوع کمکهای خودخواسته مردمی برایشان عجیب بود.
هنوز هم بعد از چند سال هر بار که به آنجا میروم متوجه میشوم دامنه فاجعه عظیم تر از آن بود که اعلام شد و دیدم. تلفات این سونامی زیر ۲۰ هزار نفر اعلام شد. ارتفاع امواج آب ۳۰ متر بود. به دلیل آنکه بسیاری از مردم متوجه خبر شدند تا زمانی که امواج به همه جای منطقه برسد ۲۰ دقیقهای طول کشید و بسیاری در این حین توانستند فرار کنند و زنده بمانند. وضعیت به حدی وحشتناک بود که شما وسط خیابان کشتی و قایقهای بزرگ ماهیگیری را میدیدید و ماشین و خانه و وسایل خانه وسط دریا بود. خانههای بسیاری را آب کلا برد. چندین شهر کاملا صاف و یکدست شده بود حتی یک درخت هم روی زمین نمانده بود. پیش از ژاپن سونامی وحشتناک تایلند و مالزی بود که آن هم ابعاد بسیار گستردهای داشت و عمدتا گردشگران خارجی از بین رفتند. من به اسم ایران به انسانیتم عمل کردم. چیزی به اسم شخص من ثبت نشد. تمام حادثه هولناک سونامی ژاپن برای من تست انسانیت بود. در حال نوشتن کتاب این حادثه که فقط ۶۰ هزار عکس از آن دارم، هستم.
این ریسک وحشتناکی بود . همین حالا به احتمال زیاد شما دچار این آلودگی شدهاید. این از خودگذشتگی...
دنبال مطرح کردن و ثبت خودم نیستم. سوژه من نیستم. چندین برنامه ژاپنی با من گفتوگو کردند و از روی فعالیتهای من در منطقه برنامه ساختند اما اینجا افشین والینژاد نبود که مطرح میشد. اسم ایران بود که در تنها کمکها مطرح شد. پشیمان نیستم. اگر این کار را نمیکردم حتما تا همین حالا عذاب وجدان رهایم نمیکرد. اما حالا خیال انسانیتم راحت است.
در بحران اخیر سیل تهران و کرج و مازندران نیز که حجم ویرانی بزرگی داشت، حادثه چندان بزرگ جلوه داده نشد و بر اساس گزارشهای میدانی و مشاهدات مردم محلی و خانوادههایی که فرزندانشان کشته شدند، تعداد کشتهها و مفقودان رقم بالایی داشت و عدد واقعی آن اعلام نشد. دلیل این پنهانکاری و این نوع اطلاعرسانی محدود در حوادث و بحرانهای اینچنینی را چه میدانید؟
سالها قبل وزارت کشور ستاد حوادث غیرمترقبه داشت که حالا تبدیل به سازمان مدیریت بحران شده است. متاسفانه مقامات ایرانی حتی هنگام وقوع حوادث به همه چیز نگاه امنیتی دارند با این تصور که خبرنگار با اعلام آمار صحیح و اخبار درست قصد ایجاد بلوایی دارد، باعث میشود تصور غلطی از رسانهنگاران ایجاد شود. یکی از دلایل آن، این است که وقتی بحرانی عظیم میشود و خودشان هم درگیر امداد و جمع و جور کردن بحران هستند، برای آنکه در سیبل انتقادات قرار میگیرند، ترجیح میدهند حرف نزنند و آمار صحیح ارایه ندهند. به همین علت از اطلاعرسانی درست اکراه دارند. بر اساس فشار رسانهها و فشار افکار عمومی اخبار واقعی اصولا اعلام نمیشود مثلا در سونامی ژاپن مطبوعات هدایتشده اطلاعرسانی و کار خبری میکردند. برای اینکه مردم از انتشار آلودگی هستهای نترسند و رعب و وحشت ایجاد نشود، اخبار واقعی میزان آلایندگی را اعلام نمیکردند. در این مواقع این سوال پیش میآید که اگر حفظ آرامش مردم مهم است، پس آزادی رسانه و وظیفه آگاهیرسانیاش چه میشود؟ در حالی که آلودگی اتمی منطقه فوکوشیما را در برگرفته بود، اما کسی نمیدانست گستره آن چقدر است. مطمئنا آن چیزی که از رسانهها اعلام میشد، نیست. نمیخواهم بگویم این امر طبیعی است. بخشی از آن قابل درک است اما پنهانکاری بیمورد است. در حادثه زلزله و سیل به هر حال کمی بعد کشتهشدگان پیدا میشوند و مشخص میشود تعدادشان چقدر است. همین پنهانکاریها و نبود خبر رسمی باعث میشود میزان شایعات افزایش پیدا کند.
نقش مردم به عنوان شاهدان و امدادگران به همنوعان خود در اطلاعرسانی صحیح این قبیل حوادث آن هم هنگامی که آمار رسمی مشخصا صحیح نیست و پنهان میشود، چه میزان تاثیرگذار است؟
نقش مردم در ارایه اطلاعات صحیح از آنچه دیدهاند و کمکهایی که به مردم شده، بسیار تاثیرگذار است. من تعیینکننده سیاستهای خبری هر رسانه نیستم اما به صورت طبیعی ثبت مشاهدات مردم به عنوان یکی از اطلاعات اصلی بحرانها امر بسیار مهمی در رسیدن به نحوه کشتهشدن مردم و مشاهدات از نحوه امداد و گزارشنویسی بحران است. مردم هم میتوانند اغراق کنند اما زمانی که خبرنگاری با تعداد بیشتری از مشاهدان در اقشار و صنفهای مختلف صحبت میکند، با برآورد حرفها و اشتراکاتی که از گفتهها به دست میآورد، اطلاعات مردمی را در گزارشش به عنوان فکتی مستند ثبت میکند. زمانی که اقدام غیرکارشناسی و پنهانکاری انجام میشود، باعث کشته شدن تعداد بیشتری از مردم و به خصوص مفقودان میشود.
خبرنگار بحران بودن به خودی خود ظرفیت بالایی میطلبد. تحمل و تاب و توان زیادی میخواهد اینکه بتوان بر خشم و احساسات و رنج و غم به اندازه کافی فائق آمد و اما آن حسها را برای گزارش از مردم و وضعیتی که مشاهده میکند تا اندازهای هم حفظ کند. افشین والینژاد برای پرورش روحیه خود و کم نیاوردن چی میکرد؟
هر انسانی ظرفیتی دارد. چند بار کم آوردم اما در کل با کمک معنویات و شعرخوانی سعی میکردم روحیه خودم را حفظ کنم. شیوههای ابداعی خودم را هم برای حفظ آرامش داشتم. به هر ترتیب باید خودم را آرام میکردم تا بتوانم از فاجعه عبور کنم و کارم را به درستی انجام دهم.
افشین والینژاد با کوله باری از تجربه خبرنگار بحران بودن از خودش بگوید.
می خواهم بگویم در سالهای کار در AP از بحرانهای اجتماعی تا تظاهرات خیابانی، درگیری قومی، سیل، زلزله، جنگ و خیلی موارد دیگر سعی کردم حضور داشته باشم و بودم. بسیار کم دیدم خبرنگاران ایرانی در این بحرانها حتی بحرانهای داخلی حضور داشته باشند. متاسفانه تحمل سختیهای بالا را ندارند. تحمل سختیها و دشواریهای کار خبری در حوادث و مناطق پرخطر،خطر جانی، ریسک دستگیری، بیماری، حضور طولانیمدت در دل کویر با سرما و گرمای طاقتفرسا و نبود امکانات اولیه مناسب در حد آب و غذا، همه اینها را اگر تاب بیاوری میشوی خبرنگار بحران درجه یک در سطح دنیا. خبرنگار بحران راحتطلبی ندارد. اصلا اسم بحران با راحتی در تناقض کامل است. این مهمترین مسالهای است که ظرف همه این سالها به کار گرفتم.
۱۷ مرداد در ایران روز خبرنگار است. فکر میکنید چقدر این روز برای خبرنگار و رسانهنگاران مفید است. آیا اساسا
مزیتی دارد؟
ضرورتا لازم است یک روز به نام روز خبرنگار داشته باشیم هر چند مناسبت تلخی دارد اما میتوان از آن به عنوان روزی نام برد که کمی به ضعفهای خبرنگاری در ایران در موارد متعدد پرداخته شود. از آنهایی که تلاش واقعی در طول سال میکنند تقدیر شود. بزرگان خاطرات و تجربیات کاری خود را بگویند اما تبدیل به نصیحت نشود و جنبه آموزشی پیدا کند. بیان مواجهه با تجربیات بسیار برای آموزش خبرنگاران داخل ضروری است، با این وجود به شخصه با همه ضعفها و مشکلات و محدودیتهای خبرنگاری در ایران کار رسانه در داخل را قابل ستایشتر میدانم بهخصوص اینکه ظرف سالهای گذشته تعداد خبرنگاران زن در کشور افزایش یافته و آنها در بحرانها بیشتر حضور دارند، خبرنگارانی که با همه فشارها هنوز هم خوب هستند و این کارشان را مهمتر جلوه میدهد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد