23 - 12 - 2019
افول دیپلماتیک
یک نشریه آمریکایی در گزارشی تاکید کرد در دولت دونالد ترامپ، حضور نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا تغییر چندانی نیافته اما حضور غیرنظامی و دیپلماتیک این کشور دچار کاهش شده است.
نشریه آمریکایی فارینافرز نوشت: «اگر براساس تیترهای رسانهای قضاوت کنیم، در دو سال گذشته سیاست خاورمیانهای ایالات متحده با مجموعهای از تغییرات بعضا شدید شناخته میشود. دونالد ترامپ، رییسجمهور آمریکا با مخالفت با سیاست دخالت و ایجاد هرج و مرج در انتخابات شرکت کرد و پس از آن حملات هوایی آمریکا را از سومالی گرفته تا سوریه تشدید کرد. او در ماه دسامبر خروج کامل نیروهای آمریکایی را از شرق سوریه اعلام کرد و گفت آنها همگی اکنون برمیگردند اما با وجود گفته خود تنها شش ماه بعد نیروهای آمریکایی را در منطقه برای مقابله با تهدید ایران افزایش داد. او همزمان از رییسجمهور قبلی بهخاطر هزینه زیاد در خاورمیانه و همچنین ضعفش در آن منطقه انتقاد کرده است.»
تحت حاکمیت ترامپ، حضور نظامی ایالات متحده در خاورمیانه هیچ تغییری نداشته است. صدها نظامی آمریکایی در سوریه باقی ماندهاند و زمان پایان حضور آنها نیز مشخص نیست (که این امر به نوبه خود از فلسفه استقرار آنها که عمدتا بر جنگ با داعش تمرکز داشت فراتر میرود). نگرانی از تهدید ایران باعث تغییراتی در حضور نیروهای آمریکایی شده اما افزایش نیروها بسیار کمتر از آن چیزی بوده که در خصوص آن تبلیغ شده است. حتی قابلتوجهترین تغییر در این میان که بازگشت صدها نظامی آمریکایی به پایگاه هوایی شاهزاده سلطان در عربستان سعودی بوده نشان میدهد که تغییرات اخیر در منطقه کوچکتر و تدریجیتر از آن بودهاند که بحثهای عمومی پیرامون آنها دلالت دارند.
هژمونی غیرلیبرال
برای تمامی تندروهای آمریکایی حضور نظامی آمریکا در منطقه موجه است. برخلاف نیت دولت آمریکا که در «راهبرد دفاع ملی سال ۲۰۱۸» تدوین شد و حکایت از تمرکز مجدد توان نظامی آمریکا بر رقابت با قدرتهای بزرگ داشت، جای پای نیروهای آمریکایی در منطقه ثابت و ظاهرا دائمی است. در عوض، آنچه تغییر کرده میزان تلاشهای غیرنظامی است که در دولتهای سابق با این حضور نظامی همراه بود. دولت ترامپ بسیاری از پستهای مرتبط با این تلاشهای غیرنظامی را برای زمان طولانی خالی گذاشته، برنامههای کمکرسانی را کاهش داده و به جای روابط گستردهتر، بر روابط شخصی سطح بالا تمرکز کرده است. در مجموع، رویکرد دولت ترامپ نه با کاهش هزینه قابل توصیف است و نه با مداخلهجویی بلکه با چیزی میتواند توصیف شود که در این مقاله «هژمونی غیرلیبرال» خوانده شده بهمعنای برتری نظامی منهای مراقبت دیپلماتیک.
نویسندگان فارینافرز در بخش دیگری از نوشتار خود خاطرنشان کردهاند که اگرچه برخی شرکای قدیمی آمریکا در منطقه تلاش میکنند نشان دهند آمریکا در حال خروج از منطقه است و بدینوسیله بهدنبال کسب تضمینهای بیشتر هستند، این روایت با عناصر مربوط به عدم تغییر حضور نظامی آمریکا در تعارض قرار میگیرد. برخی داراییهای ارزشمند نظامی آمریکا از منطقه خارج شدهاند اما تنها به آن منظور که بازگردند. بهعنوان نمونه جای خالی هواپیماهای آمریکایی بر فراز آبهای خلیج فارس که برای چند ماه وجود داشت، با بازگشت یک ناوگروه تهاجمی به منطقه در ماه می پر شد.
براساس گزارش فوق، از زمان خروج نیروهای آمریکایی از عراق، روسای جمهور آمریکا خواستار بازنگری تعهد آمریکا به خاورمیانه شدهاند.
اوباما از لزوم موازنهسازی مجدد سخن گفت و ترامپ نشان میدهد که در حال بازتمرکز بر رقابت بین قدرتهای بزرگ است. با این حال بخش اعظم زیرساختهای دائمی لازم برای استقرار گسترده نیروهای آمریکایی در منطقه همچنان بر جای خود باقی است.
ایالات متحده دهها هزار نیرو در منطقه دارد که در پایگاههایی در ۱۴ کشور توزیع شدهاند از جمله ترکیه، اردن، امارات عربی متحده، قطر، بحرین و کویت. آمریکا همچنین برنامههای آموزش و ضدتروریسم در عراق و سوریه را اجرا میکند.
فارینافرز با اشاره به آنچه این نشریه رفتارهای ایران و افزایش خطرات برای کشتیرانی بینالمللی در خلیج فارس خوانده، مدعی شده که این موارد نشانههای بیشتری در خصوص حرکت بهسوی هژمونی غیرلیبرال بهدست میدهند. اگرچه ایالات متحده در حال حاضر بهدنبال تشکیل یک ائتلاف دریایی برای حفاظت از کشتیهای تجاری در تنگه هرمز است، انگیزههای اولیه دولت ترامپ منعکسکننده گرایش بهسوی یکجانبهگرایی آشکار و دوری از امنیت جمعی بود. مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا بدوا گفت مسوولیت کشتیهای تجاری انگلیسی بر عهده خود لندن است.
نزول دیپلماتیک واشنگتن در منطقه
در بخش دیگر این گزارش، به افول دیپلماتیک آمریکا در منطقه در دولت دونالد ترامپ پرداخته شده است: «در بخش دیپلماتیک، افول وزارت خارجه آمریکا به درستی محل تاسف بوده است. در برخی موارد دفتر امور خاورنزدیک کمتر از سایر دفاتر همنوعش دچار عدم موفقیت بوده، اما نزول آن هم سریع بوده است. بهطور مثال به این نکته باید توجه کرد که برخی پستهای سفارت مربوط به منطقه خالی هستند. تنها اخیرا دولت ترامپ برخی پستهای سفارت را در مصر، امارات عربی متحده، عربستان سعودی و ترکیه پر کرده است. اما این اتفاق پس از آن رخ داد که این پستها برای ۲۵ ماه، ۱۶ ماه، ۲۷ ماه و ۱۸ ماه خالی مانده بودند. سفارتها در اردن، قطر و مغرب همچنان خالی هستند. در مقایسه، در دور اول دولت اوباما تنها در مغرب بود که سفارت برای بیش از یکسال خالی ماند.» فارینافرز در ادامه این سوال را مطرح کرده که نقصهای دیپلماتیک فوق در عمل به چه معناست؟ وقتی که در ماه می سال ۲۰۱۷، ترامپ مهمان رهبران منطقهای و جهانی در ریاض بود، برای کشورهای مهمی چون عربستان سعودی، امارات عربی متحده و مصر سفیر تعیین نکرده بود! پس از گردهمایی در ریاض، عربستان سعودی شروع به یکسری سرکوبهای داخلی کرد و به همراه مصر، امارات و بحرین روابط خود را با قطر، میزبان سنتکام قطع و سفرهای زمینی، هوایی و دریایی به این کشور را قطع کرد.
براساس این گزارش، از بین بردن سایر ابزارهای قدرت غیرنظامی آمریکا در منطقه اگرچه کمتر از موقعیتهای شغلی خالی محل توجه بوده اما کمتر از آن مخرب نبوده است. در تابستان ۲۰۱۸، ترامپ بودجههای مربوط به ایجاد ثبات در سوریه، پول مربوط به شوراهای محلی و سایر اقداماتی که مانع بازگشت داعش به مناطق آزاد شده بود را قطع کرد. اکنون نیروهای آمریکایی برجای خود هستند اما ثباتسازی مدنی مسدود شده است.
نویسندگان فارینافرز در ادامه به عراق پرداخته و نوشتهاند که در این کشور، اگرچه نفوذ دیپلماتیک ایالات متحده باقی است اما کمکهای دولت ترامپ به اقلیتها در عراق کار چندانی از پیش نبرده است. تشدید تنش با ایران منجر به تهدیدات امنیتی و در نهایت بسته شدن کنسولگری آمریکا در جنوب عراق در سپتامبر ۲۰۱۸ شد؛ جایی که در قلب بحرانهای مدیریتی عراق قرار داشته و برای بقای دولت فعلی مهم است. سپس در ماه می مایک پمپئو دستور داد تمام پرسنل غیرضروری از تمام عراق خارج شوند و گفته شده تلاش کرده این کاهش نیروها را دائمی کند. نیروهای آمریکایی اما برجای خود باقی ماندند تا در خصوص نیات و تعهدات آمریکا سوال ایجاد شود.
رویکرد کوتهبینانه
نویسندگان در بخش پایانی گزارش خود آوردهاند که در مجموع، رویکرد خاورمیانهای دولت ترامپ ترکیبی است از حضور نظامی عمدتا ثابت به همراه روابط دیپلماتیک بهشدت شخصیسازی و نظامی شده. چنین رویکردی برای زمان فعلی میتواند دربردارنده برخی دستاوردهای تاکتیکی و روابط گرم باشد، اما رویکرد مزبور این خطر را دربر دارد که آمریکا سالانه دهها میلیارد دلار برای حضور نظامی در منطقه هزینه کند، اما از هزینههای بسیار کمتر دیپلماتیک که میتواند جلوی شرایطی را که نیازمند ورود نیروهای نظامی است بگیرد، چشمپوشی کند. در این دیدگاه، توافق آمریکا با زیرمجموعهای کوچک از حاکمان منطقه، خاندانهای حاکم و مقامات امنیتی مد نظر قرار گرفته در حالی که جوامع بهکلی به حاشیه رانده شدهاند. این بهمثابه نوعی رئالیسم سرسختانه است اما محتمل است که کوتهبینانه باشد.
این رویکرد همچنین تشدیدکننده مشکلی دیرپاست یعنی اتکای بیش از حد بر نیروی نظامی بهعنوان ابزار مرکزی در سیاست خاورمیانهای آمریکا. حتی در بهترین روزهای دیپلماتها، رهبران منطقهای نسبت به قیاس بین دیپلماتها و فرماندهان نظامی آمریکا آگاهی دارند؛ فرماندهانی با منابع بسیار در برابر دیپلماتهایی که در مقایسه فقیرند. به حاشیه راندن بیشتر دیپلماتها میتواند آنها را از نفوذ، دسترسی و قدرت چانهزنی محروم کند و در مقابل نیروهای نظامی و جوامع اطلاعاتی را در جایگاه تنها بازیگران موثر آمریکا در منطقه قرار دهد.
دولت آینده آمریکا باید جدا در خصوص هزینههای فرصت ادامه تمرکز فعلی بر خاورمیانه که بهطور نامتناسبی سنگین است، فکر کند. وضعیت جاری نقطه پایانی مسیری است که در دهه ۱۹۸۰ با دکترین کارتر آغاز شد که میگفت هرگونه تلاش از سوی هر نیروی خارجی برای به دست گرفتن کنترل خلیج فارس از سوی آمریکا بهعنوان تعرض به منافع حیاتی ایالات متحده تلقی شده و چنین تعرضی با هر وسیله لازم از جمله قوه نظامی دفع خواهد شد. پس از حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ و جنگ پیامد آن، ایالات متحده شروع به ریشه دواندن در منطقهای کرد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، میتوانست بدون رقیب بر آن تسلط یابد. این زیرساخت در آینده پایگاه و حمایت لازم را برای آنچه که به جنگ عراق و تصور نادرست جورج دابلیو بوش از جنگ علیه تروریسم انجامید، ایجاد کرد. این وضعیت نباید برای همیشه ادامه یابد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد