11 - 01 - 2022
لاشخور و عقاب
امیرحسین کاوه*
لاشخوری که تکه لاشهای را به منقار داشت چشماش به عقابی افتاد.
لاشخور که همیشه از سعی و تلاش و بلندپروازیهای عقاب حیرتزده و منتقد بود، در جایگاه خودبزرگبینی از بهر نصیحت به عقاب آسمانها رو کرد که:
ای عقاب بنشین و اینقدر حرص نزن و درندهخو نباش و برای یک لقمه نان چشم و بال خود را خسته نکن؛ با ادب باش و خوب نگاه کن و فرصتها را غنیمت شمار!
وقتی سلطان جنگل یا ببر، شکاری کردند و شکارچی سیر شد و رفت، مثل من و دوستانم با سیاست و قانع و صلحطلب باش و قسط روزی خود را از تهمانده شکار بردار و بیدردسر و بیدغدغه برو!…
و ادامه داد: ای تیز چنگال! من از سر دوست داشتن تو را نصیحت میکنم و از منزوی و تنها بودن تو ناراحتم؛ به من اصلا ربطی ندارد که تو چگونه امرارمعاش و زندگی میکنی ولی بدان برای یک شکم کوچک اینقدر در کوه و قله و آسمان و زمین نباید خودت را اسیر کنی؛ از جوانی خود و لحظاتت استفاده کن که وقتِ پیری، افسوس این همه بیگاری را خواهی خورد…
من که با سیاست زندگی کردم، خوب که به طرز زندگی تو نگاه میکنم، فکر میکنم تو فقط دنبال صید و شکم هم نیستی و بیشتر دنبال رویارویی و ماجراجویی هستی؛ اصلا شاید تو فقط یک جنگطلب باشی! وگرنه برای یک لقمه نان نیازی به استفاده از چشم تیزبین و بال بلند و چنگال قوی و شکار و تلاش و کار زیاد و جنگجویی نیست؛ خود بهتر میدانی من هم همه اینها را دارم؛ بال و چنگال قوی دارم؛ ولی فهمیدهام هیچ چیزی لذیذتر از آمادهخوری نیست…
پس پنبه از گوشت درآور و به جمع ما لاشخوران که با هم لابی کردهایم بیا و مثل من لاشخوری قوی ولی مهربان باش و فقط در تعقیب بزرگان و کدخدای جنگل در پی سهم خود برو! و از شکار بزرگان بخور تا بزرگ شوی و لاشخوروار زندگی کن و لاشخور بمیر…
عقاب نگاهی به لاشخور کرد و گفت: مُردار نوشجان تو!
و تنها پرید و رفت!
برگرفته از کتاب «ناگفتههای چشم سوم»
*دبیر سابق سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی ایران
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد