19 - 09 - 2016
کلاس درس یا محل نگهداری حیوانات
مهدی بهلولی*- برخی خبرها هستند که وقتی به گوش آدمی میرسند یک جورهایی مغز آدمی را از کار میاندازند و آه از نهادمان درمیآورند و تنها واکنشی که برای آدم میگذارند این است که خود به خود دهانمان بسته شود و سرمان از سر تاسف، شرم و اندوه، شروع کند به تکان خوردن. مثلا وقتی از زبان نماینده مجلسی میشنویم که پس از ۳۷ سال که از انقلاب میگذرد هنوز بچههایی هستند که در محل نگهداری حیوانات دارند درس میخوانند و محل خواب آموزگار آنان نیز چیزی در همین مایههاست به راستی چه میتوان گفت؟ بیایید بخشهایی از سخنان چند روز پیش هدایتالله خادمی، نماینده ایذه و باغملک در مجلس شورای اسلامی را با همدیگر بخوانیم: «وقتی به سراغ مدرسه این روستا[سید خدر] رفتم، مشاهده کردم دو فضا که در کنار هم قرار گرفتند و محل نگهداری حیوانات بودند یکی از این مکانها را به کلاس درس اختصاص دادند و این جای نگرانی دارد که پس از گذشت بیش از ۳۰ سال از پیروزی انقلاب چنین فضاهایی برای تعلیم دانشآموزان در کشور وجود داشته باشد. معلمها از زحمتکشان در جامعه ما هستند اما شما نگاه کنید فضای خواب معلم همین روستا را که این خود برای مسوولان وزارت آموزشوپرورش باید شرمآور باشد. گذاشتن یک کانکس برای تحصیل دانشآموزان چه هزینهای برای وزارتخانه در پی دارد؟ اگر یک میلیونیوم این فیشهای حقوقی و اختلاسهایی که در کشور رخ میدهد را به ایذه و باغملک تخصیص دهند قطعا این شهرها آباد میشوند.
سخن این نماینده محترم مجلس، سخن حقی است که سالهاست از زبان فرهنگیان و شهروندان این مرز و بوم بیان میشود و شوربختانه چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. برابری آموزشی یکی از هستههای بنیادین عدالت اجتماعی است و در کشوری که ۳۷ سال از انقلاب آن میگذرد- انقلابی که یکی از شعارهای اصلی آن عدالت اجتماعی بود- به هیچرو توجیهپذیر نیست که از یکسو شاهد برخی از مجهزترین مدرسههای مناطق بالای برخی از شهرهای بزرگ کشور باشیم و از سوی دیگر شاهد اینکه برخی از دانشآموزان روستایی در محل نگهداری حیوانات درس میخوانند. ناگفته پیداست در روستایی که دانشآموزان دبستانی آن در چنین مکانهایی «مشغول به تحصیل» هستند تقریبا امکان ادامه تحصیل دانشآموزان آن به ویژه دانشآموزان دختر آن در مقاطع بالاتر منتفی است و همین موضوع یکی از دلایل آمار بالای کودکان بازمانده از آموزش و تحصیل در کشور و برخی از کاستیهای فرهنگی همچون ازدواج کودکان است. در چنین روستاهایی، بیشتر کودکان تا همان دبستان درس میخوانند. دختران در سنین پایین تن به ازدواج میدهند و از وسط دوران کودکی به یکباره به بزرگسالی جست میزنند و پسران هم یا رو به کار کردن میآورند و میشوند کودک- کشاورز یا کمک راننده یا شاگرد مغازه یا ناگزیر میشوند که برای ادامه تحصیل به شهرها یا مراکز بخشها بروند. نکته جالب این است که به جای رشد مدرسههای شبانهروزی در کشور با رشد مدرسههای پولی در شهرهای بزرگ روبهرو هستیم. مدرسههای شبانهروزی برای آموزشوپرورش به ویژه در مناطق محروم و روستایی، هزینه برند و توسعه آنان برای دولت چندان به صرفه نیست. متاسفانه در ایران،هنوز هم مدرسههای کپری، مدرسههایی با کلاسهای خشت و گلی، مدرسههای بدون سقف و مدرسههای ناایمن بسیاری وجود دارد. گویا به نزد برخی از فرادستان کشور همین که مکانی فراهم و معلمی به آنجا فرستاده شود، شرایط تحصیل رایگان دانشآموزان آماده شده و دولت وظیفه قانونی خود را به انجام رسانده است! در پایتخت کشور حدود ۳۰ درصد از مدرسهها تخریبیاند و باید از نو ساخته شوند و حدود ۳۰ درصد هم نیازمند مقاومسازی هستند. اگر روزی روزگاری در تهران، یک زمینلرزه پنج و شش ریشتری بیاید دستکم ۳۰ درصد از دانشآموزان و آموزگاران این شهر در زیر آوار مدفون خواهند شد و اینها با وجود این است که بخش بزرگی از کار مدرسهسازی در ایران برعهده خیران مدرسه ساز است. چندی پیش خبری منتشر شد که گویا سفارتخانه یکی از کشورها در ایران پذیرفته است که در یکی از مناطق محروم کشور، چند مدرسه کانکسی راهاندازی کند. برای کشوری که یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است و خود را یکی از قدرتهای مهم منطقه میداند به راستی که باید این آموزشوپرورش فقیر و ضعیف و خیرساز و محتاج کمک دیگران، مایه شرمساری باشد. در واقع میتوان گفت آموزشوپرورشی که هماکنون سالهاست با کسری بزرگ بودجهای روبهرو است مایه افتخار کشور نیست.
شوربختانه این شرایط گویا برای آموزشوپرورش ایران به شرایطی عادی و همیشگی بدل شده است و چندان ربطی به این ندارد که تولید ناخالص داخلی کشور مثلا یکصد میلیارد دلار باشد یا ۶۰۰ میلیارد دلار- ۶۰۰ میلیارد دلار تقریبا تولید ناخالص داخلی ایران بود در سالهای دولت دهم که شرایط مالی آموزشوپرورش در آن سالها، نه بهتر که بدتر شد. بجاست یادآوری کنیم که با شاخص سهم آموزشوپرورش از تولید ناخالص داخلی، ایران با چیزی حدود یک درصد در ردیف یکی از فقیرترین کشورهای جهان قرار میگیرد و این در حالی است که این عدد در سطح کشورهایOECD (سازمان همکاری اقتصادی و توسعه) پیرامون پنج درصد و در کشوری همانند ترکیه و عربستان حدود سه تا چهار درصد است. باری،روی هم رفته میتوان گفت ضعف آموزشوپرورش در مناطق محروم کشور، بیگمان به بازتولید فقر مادی و فرهنگی برخی از مردم این منطقهها میانجامد که پیامدهای منفی آن بر هیچکسی پوشیده نیست.
اما این نگارنده به نمایندگان مجلس دهم و از آن میان هدایتالله خادمی، نماینده ایذه و باغملک پیشنهاد میکنم که ماده ۷۸ مالیاتی را پیگیری کنند تا هر چه زودتر به اجرا درآید. درخور یادآوری اینکه از تصویب و ابلاغ این ماده مالیاتی به دولت، چیزی نزدیک به یک سال و نیم میگذرد و شوربختانه دولت یازدهم، گویا تصمیمی برای اجرایی کردن این ماده مهم مالیاتی ندارد. در ماده «۷۸» آمده است: «به منظور برقراری عدالت آموزشی و اجرای اصل سیام(۳۰) قانون اساسی و تجهیز تمام آموزشگاههای آموزشوپرورش با اولویت مناطق محروم و روستاها، آستان قدس رضوی و آن دسته از موسسات و بنگاههای اقتصادی زیرمجموعه نیروهای مسلح و ستاد اجرایی فرمان امام و سایر دستگاههای اجرایی که تا زمان تصویب این قانون مالیات پرداخت نکردهاند به استثنای مواردی که اذن ولیفقیه وجود دارد،موظف به پرداخت مالیات مستقیم و مالیات بر ارزشافزوده هستند. منابع حاصله صرفاً جهت توسعه عدالت آموزشی در اختیار وزارت آموزشوپرورش قرار میگیرد تا براساس آییننامهای که به این منظور تهیه و به تصویب هیات وزیران میرسد، هزینه کند.»
شاید مهمترین نکته این ماده قانونی تاکید آن بر پرداخت این مالیات به آموزشوپرورش و صرف آن در راستای توسعه عدالت آموزشی باشد. قرار است که این هزینهها صرف تامین هزینههای غذایی مدارس شبانهروزی، تامین سرویس رفتوآمد مناطق محروم و روستایی، توسعه و تقویت فعالیتهای آموزشی و پرورشی، تعمیر و تجهیز مدارس و بهسازی فضای آموزشی، آموزش ضمن خدمت فرهنگیان و… شود.
* آموزگار و کنشگر صنفی
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد