17 - 04 - 2024
گرداب مشکلات
گروه جامعه- موضوع کودکان کار و خیابان در کشور در سالهای اخیر مانند گره کور یک کلاف، بین سازمانهای مختلف، سردرگم مانده است؛ مسالهای که همواره از زاویه نقض حقوق کودک، ربوده شدن دنیای معصومانه کودکی، سوءاستفاده جنسی، اعتیاد، بازماندن از تحصیل و استثمار از سوی منفعتطلبان به آن پرداخته شده است. براساس آخرین آمار اعلام شده از سوی سازمان بهزیستی کشور، بیش از ۴۴ یا ۴۵درصد از کودکان کار با بُعد خانوار بین ۴ تا ۶نفر هستند. مسوولان بارها اعلام کردهاند که هر یک ریال کمک به کودکان کار، منجر به فرو رفتن این کودکان در گرداب مشکلات و سلب امکان توانمندسازی آنها خواهد شد. برخی کارشناسان درآمد خوب را از دیگر علل افزایش کار اتباع ذکر کردهاند. براساس برخی بررسیهای میدانی، خانواده دارای چهار فرزند، ماهانه ۶۰میلیون تومان درآمد از طریق کودک کار و خیابان کسب میکند. در حالی که کشور پیشرفتهای مانند ژاپن با وجود سالمندی جمعیت و رشد منفی جمعیت حاضر به پذیرش و ادغام مهاجران نیست. ایران به عنوان کشور در حال توسعه به دلیل حس نوعدوستی و مهماننوازی، پذیرای شمار زیادی از اتباع افغانستان شده که فرزندان زیادی دارند و عدهای از آنها از این تعداد فرزندان پرشمار، برای کار در خیابان استفاده میکنند. بررسی دادههای منتشرشده در مرکز آمار ایران نشان میدهد تعداد تولدها از مادران غیرایرانی در سال ۱۴۰۰ نسبت به سال ۱۳۹۶ بیش از ۷۰درصد افزایش یافته است. حال این روزها باز هم قرار است طرح جمعآوری کودکان کار و خیابان اجرایی شود؛ طرحی که هرازگاهی به مرحله اجرا گذاشته میشود و در نهایت آن چیزی که جامعه میبیند افزایش تعداد این کودکان در سطح شهر است. زمانی تنها در فصلهای تعطیلی مدارس بود که این کودکان برای اینکه بتوانند کمکخرج خانواده خود باشند راهی خیابانها و کوچهپسکوچههای شهر میشدند اما حالا دیگر چند سالی است که به مدد وضعیت اقتصادی و مشکلات معیشتی بسیاری از این بچهها قید درس و مدرسه را زدهاند و تمام روزهای سال در خیابانها به دنبال لقمه نانی میگردند.
دبیر مرجع ملی حقوق کودک در اظهارنظری عنوان کرده است گسترش آموزش و برگرداندن کودکان کار به مدرسه میتواند نیمی از مشکلات جامعه دراینباره را حلوفصل کند اما سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا میتوان بدون در نظر گرفتن شرایط اقتصادی و معیشتی خانوادههای این کودکان، آنها را سر کلاسهای درس برگرداند؟! طی دو سال گذشته آمار ترک تحصیل دانشآموزان به طرز چشمگیری افزایش پیدا کردهاست. وقتی براساس آمارهای رسمی در دوران کرونا نزدیک به۳میلیون دانشآموز بازمانده از تحصیل داشتهایم و اکنون هم بهدلیل مشکلات اقتصادی این رقم طبق آمارهای رسمی به ۹۳۰هزار نفر رسیده در حالی که آمارهای غیررسمی حداقل سه برابر این تعداد را نشان میدهد، چطور میتوان انتظار داشت با طرح جمعآوری کودکان کار و فرستادن دوباره آنها به مدرسه در کاهش آمار بازماندگان از تحصیل موفق عمل کرد؟!
فقر علت بسیاری از معلولهای اجتماعی است
مصطفی اقلیما پدر علم مددکاری ایران دراینباره گفت: ما وقتی از فقر صحبت میکنیم از علتی حرف میزنیم که معلولهای بسیاری را سبب شده است؛ از جمله آسیبهای اجتماعی، بزههای اجتماعی و… ما نمیتوانیم کودکانی را که به دلیل فقر خانوادگی یا حتی فقر فرهنگی مجبور به ترک تحصیل شدهاند با اجرای طرحهایی مثل جمعآوری کودکان کار و… به کلاسهای درس برگردانیم. وقتی والدین توان پرداخت هزینههای تحصیلی دانشآموزان خود را ندارند، وقتی تورم به قدری افزایش پیدا میکند که والدین حتی توان خرید نوشتافزار و کتابهای موردنیاز فرزندانشان را ندارند، یعنی باید مشکلات را ریشهای حل کنیم. ابتدا باید فکری به حال فقر فراگیر جامعه کرد و بعد از آن به فکر این باشیم که آموزش را گسترش دهیم و دانشآموزان ترک تحصیل کرده یا بازمانده از تحصیل را به کلاسهای درس برگردانیم.
وی افزود: از قدیم گفتهاند «به عمل کار برآید به سخندانی نیست» یعنی ما نمیتوانیم با شعار به نتیجه برسیم. باید راهکارهای عملی در اینباره به کار گرفته شود. باید تورم کنترل شود، باید میزان فقر در جامعه کاهش پیدا کند، باید درآمد افراد با هزینههای معیشتی آنها همخوانی داشته باشد در این صورت است که میتوانیم امیدوار باشیم معضلی مانند کودکان کار و خیابان بهمرور حلوفصل شود.
ارتباط تورم و فقر خانوادهها بر بازماندگی از آموزش
ابراهیم سحرخیز معاون پیشین وزارت آموزشوپرورش در تشریح علل ترک تحصیل دانشآموزان بخشی از قصور را متوجه تورم میداند؛ موضوعی که میتواند باعث بیانگیزگی در دانشآموزان شود و پای کودکان را به آشفتهبازار کار باز کند. به گفته سحرخیز، این مهم، جو روانی حاکم بر خانواده را نیز آسیبپذیر میکند: «چراکه بسیاری از خانوادهها، با توجه به گرانیهای چند سال اخیر، بسیار بیانگیزه شدهاند و نمیتوانند برای فرزند دانشآموزشان، امکانات لازم ازجمله سرویس ایاب و ذهاب، پوشاک و لوازمالتحریر را تهیه و تامین کنند.»
از این منظر سحرخیز تاکید میکند که «حتی اگر شده دولت باید شیر نفت را باز کند و پول آن را در حوزه آموزشوپرورش سرمایهگذاری کند. سرمایهگذاری برای تربیت نسل آینده ذخیره اصلی کشور است اما متاسفانه در این حوزه سرمایهگذاری نمیشود و بهجز دو سال اول بعد از انقلاب، سهم آموزشوپرورش از بودجه عمومی دولت از ۱۰درصد بیشتر نشده است و همه این موارد، بازتابها و پیامدهای سیاسی و اجتماعی دارد. مردمی که با این تورم، مجبور هستند مسکن و مواد خوراکی و خودروی گران تهیه کنند، با همه گرفتاریها، در آموزشوپرورش هم باید نابرابری را به جان بخرند.»
علیاصغر سعیدی جامعهشناس اقتصادی نیز دراینباره عنوان میکند: «فقر خانوادهها بر آموزش و بازماندگی از تحصیل و همزمان آموزش بر فقر تاثیر دارد. به نظر میرسد خانوادهها بهترین راه برای کسب درآمد را استفاده از نیروی کار فرزندان خود میدانند چون فکر میکنند در سالهای بعد میتوانند آموزش را جبران کنند اما نمیتوانند زندگی را با تورم بالا بچرخانند. بنابراین یکی از راههای ترمیم معیشت این است که فرزندان را به بازار کار بفرستند تا کمکخرج آنها باشند.»
این جامعهشناس اقتصادی راهکار کاهش جاماندگان تحصیلی را پرداخت یارانههای متعددی (از پرداخت هزینه لباس، رفتوآمد و غذا به دانشآموزان و دانشجویان تا کمکهزینه زندگی به والدین) به این نوع خانوادهها دانسته و تصریح میکند: «با توجه به تجارب کشورهای دیگر این سریعترین راهی است که میتوان برای کاهش جاماندگان از تحصیل انجام داد. اما اینکه خانوادهها را دچار تله فقر میکند یا نه بستگی به ادامه وضعیت اقتصادی این خانوادهها و وضعیت نظام آموزش دارد. به نظر میرسد که انصراف از تحصیل در کوتاهمدت وضعیت اقتصادی خانوادهها را بهتر میکند اما در بلندمدت یا حتی در میانمدت به ضرر جامعه است. به همین دلیل است که میگوییم دولت باید در مقاطع آموزشی پایین و حتی آموزش عالی یارانه بپردازد چون بازده سرمایهگذاری اجتماعی در آموزش بسیار بیشتر است. البته ممکن است موارد (خانوادهها) فرق کنند.»
تبعات بازماندن از تحصیل
ترک تحصیل زودهنگام یک اتفاق «زودرس» است که نوجوان را زودتر از موعد درگیر دنیای بزرگسالی میکند و استعدادهای انسان و جامعه را تلف و آثار سوئی بر جای میگذارد و در بُعد روانشناختی، «دانشآموزی که ناگزیر به ترک دوستان و مدرسه است، با یک احساس خشم یا نفرت به جامعه خواهد نگریست؛ جامعهای که او و خانوادهاش را همراهی نکرد و در یک بیعدالتی آشکار، فرصت شیرین محصل بودن را از او گرفت؛ این وجه از پیامدهای ترک تحصیل در برخی از مجرمان عادی یا خطرناک مشترک است که همواره در دورانی از زندگی خود با بیعدالتی یا فقر یا بیسرپرستی یا بدسرپرستی مواجه بودهاند و انتقام آن را (بهزعم خود) بعدها از جامعه گرفتهاند.»
مطابق دیدگاه علیاصغر سعیدی، این موضوع ایجاد نابرابری میکند و میتواند تبعات سختی داشته باشد. «چون وقتی فرد تحصیل نمیکند سرمایه فرهنگی هم به دست نمیآورد، بنابراین از داشتن برخی از مشاغل جا میماند. بازماندن از تحصیل در مقاطع مختلف تبعات متفاوتی دارد. در مقطع ابتدایی، بیسوادی برخی مانع توسعه اجتماعی میشود. نظام آموزشی فقط یادگیری برخی دروس نیست. هر نظام آموزشی یک برنامه پنهان دارد که همان اجتماعی کردن فرد و آشنایی او با قواعد اجتماعی است بنابراین بازماندگی طولانیمدت نوعی محرومیت اجتماعی به دنبال دارد. اگر افزایش جرایم را هم بررسی کنید، یکی از دلایل آن، بازماندن از تحصیل است. بنابراین نهتنها اجباری کردن آموزش بلکه ضمانت آموزش در مقطع ابتدایی وظیفه دولت است. عمدتا خانوادههایی که مجبورند فرزند خود را از مدرسه بیرون بیاورند و به بازار کار بفرستند، بازار کار غیررسمی در انتظار آنهاست. اگرچه در بازار کار غیررسمی، درآمدی دارند اما عوارض اجتماعی سختی هم ممکن است به دنبال داشته باشد.»
کیفیت آموزش هم به میزان دارایی افراد بستگی دارد
مساله اما در مورد گسترش آموزش در کشور به یک اصل دیگر هم احتیاج دارد: «عدالت آموزشی» نصصریح قانون که سالهاست در کشور ما نادیده گرفته میشود. از زمانی که پای مدارس غیرانتفاعی و نمونه دولتی و… به حوزه آموزش باز شد دیگر خبری از عدالت آموزشی که در قانون اساسی به آن توجه بسیار شده است نبود.
حالا دیگر کیفیت آموزش هم به میزان دارایی افراد بستگی دارد. قطعا بچههایی که در مدارس غیرانتفاعی و… درس میخوانند از کیفیت آموزشی بهمراتب بالاتری برخوردار هستند و دانشآموزان حاضر در مدارس دولتی ممکن است حتی با گذشت چند ماه از سال تحصیلی هیچ معلمی برای حضور در کلاسهای درس نداشته باشند. از سوی دیگر دانشآموزانی که در شهرهای کوچک و مناطق دورافتاده مشغول تحصیل هستند علاوه بر اینکه از کیفیت آموزشی مناسبی بهره نمیبرند، حتی در مدارس فرسوده و کانکسها امنیت جانی هم ندارند. برگرداندن دوباره اصل ۳۱ قانون اساسی به حوزه آموزش به نظر کاری سخت و طاقتفرسا میآید اما قطعا غیرممکن نخواهد بود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد