گزارشی از رونق اقتصاد هنر در شبکه‌های اجتماعی در ایران:

گذار از گالری به الگوریتم

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 540136
تحولات اخیر در هنر ایران، به ویژه رشد فروش آثار هنری در شبکه‌های اجتماعی، موجب جدایی اقتصاد هنر از نهادهای سنتی و ایجاد نظام اقتصادی جدیدی شده است که در آن معیارهای حرفه‌ای و اعتبارسنجی آثار به چالش کشیده می‌شود.
گذار از گالری به الگوریتم

گروه فرهنگ و هنر– در سال‌های اخیر، تحولات عمیقی در عرصه هنر ایران رخ داده که کمتر کسی توانسته از کنار آن بی‌تفاوت عبور کند. یکی از پدیده‌های مهم و در عین حال پنهان، رشد بی‌سابقه فروش آثار هنری در بستر شبکه‌های اجتماعی غیررسمی مانند اینستاگرام، واتساپ و تلگرام است؛ جریانی که در سکوت، اقتصاد هنر را از نهادهای سنتی جدا کرده و به‌سمتی جدید و غیرقابل پیش‌بینی سوق داده است. این پدیده که شاید در ابتدا نوعی واکنش به محدودیت‌های رسمی، گرانی گالری‌ها، یا نبود فضای نمایش حرفه‌ای بود، حالا به یک نظام اقتصادی موازی در هنر ایران تبدیل شده است؛ نظامی که در آن مرزهای حرفه‌ای بودن، مشروعیت، ارزشگذاری و نقد آثار به چالش کشیده شده‌اند.

تولد یک بازار در سکوت

تا حدود یک دهه پیش، هنرمندان ایرانی برای ارائه آثارشان به فضای گالری نیاز داشتند؛ فضایی که نه‌تنها محدود بود بلکه در آن حضور، تابع روابط، بوروکراسی، سانسور و البته هزینه‌های سنگین بود. با فراگیر شدن شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه اینستاگرام، هنرمندان به‌تدریج متوجه شدند که بدون واسطه می‌توانند با مخاطب ارتباط بگیرند، اثر را نمایش دهند و حتی بفروشند. به همین ترتیب، مجموعه‌داران و خریداران هم که تا پیش از این در محافل خاص یا مزایده‌های محدود به آثار دست می‌یافتند، حالا از طریق صفحات شخصی یا کانال‌های خصوصی، به بانک عظیمی از آثار نو و متنوع دسترسی پیدا کردند. واتساپ و تلگرام هم به ابزارهایی برای مذاکره، ارسال آثار، پیش‌نمایش و توافق‌های مالی تبدیل شدند؛ روندی که در سال‌های پس از همه‌گیری کرونا به‌شدت تسریع شد. آنچه اتفاق افتاده، بیش از آنکه صرفا تغییری در ابزار باشد، نوعی تغییر پارادایم در روابط هنری و ارزشگذاری آثار است. پیش از این، گالری‌ها نقشی حیاتی در تعیین اعتبار هنرمند، گزینش آثار کیفی، نقد و بازخورد تخصصی و قیمت‌گذاری داشتند. حالا اما بسیاری از این نقش‌ها یا حذف شده یا به شکلی غیررسمی و بدون چارچوب مشخص در فضای مجازی انجام می‌شود. حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا این روند به دموکراتیزه شدن بازار هنر منجر شده؟ پاسخ بله است. حالا هنرمندی از شهری کوچک می‌تواند به خریدارانی در تهران، اروپا یا کانادا دست یابد اما در عین حال، این مسیر باعث شده تا معیارهای حرفه‌ای بودن، کیوریتوریال بودن (گزینش هنری) و حتی اصالت اثر زیر سوال برود. در نبود ناظر تخصصی، هرکسی می‌تواند خود را هنرمند بداند، اثری تولید کند، آن را بفروشد و در فضای شبکه‌های اجتماعی مورد تحسین دنبال‌کنندگانش قرار گیرد.

زیبایی به سبک الگوریتم

در فضای شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه اینستاگرام، آنچه بیشتر دیده می‌شود، الزاما کیفی‌ترین اثر نیست بلکه اثر خوش‌رنگ‌تر، شادتر و «اینستاگرامی‌تر» است. الگوریتم‌ها هنر را براساس لایک، بازدید و مشارکت ارزشیابی می‌کنند. در نتیجه، آثار پیچیده، مفهومی، تیره‌ یا دارای لایه‌های سیاسی و اجتماعی عمیق، کمتر شانس دیده‌شدن دارند. به‌جای آن، تصویرسازی‌های فانتزی، دکوراتیو، یا هنری‌های مینیمال که با زیبایی‌شناسی بصری سریع‌الدرک همخوانی دارند، بیشتر در مرکز توجه قرار می‌گیرند. در این میان، برخی هنرمندان برای جذب بیشتر، به تولید «آثار سفارشی» برای فالوئرهایشان روی آورده‌اند. آثاری که در آن، پیام اجتماعی یا زیبایی‌شناسی شخصی جای خود را به سلیقه‌سازی بازار می‌دهد. به بیان دیگر، مخاطب تبدیل به کارفرما شده است و این رابطه، پویایی اصیل هنر را تهدید می‌کند.
یکی از معضلات اصلی در این روند، فقدان نظام اعتبارسنجی برای آثار و هنرمندان است. در فضای گالری، معمولا سوابق هنرمند، حضور در نمایشگاه‌های مهم، نقدهای تخصصی و مشارکت کیوریتورها، معیاری برای سنجش اعتبار فرد و آثارش بودند اما در فضای مجازی، چنین سازوکاری وجود ندارد. یک فرد با چند هزار دنبال‌کننده می‌تواند آثار خود را به قیمت‌های گزاف بفروشد، بی‌آنکه مشخص باشد آثار او چقدر اصالت یا کیفیت حرفه‌ای دارد. در غیاب مجلات نقد هنری معتبر، نشست‌های تخصصی و شبکه‌سازی میان هنرمندان و منتقدان، بازار هنر ایران در این فضا در معرض پوپولیسم زیبایی‌شناختی قرار گرفته است یعنی زیبا بودن به جای تفکربرانگیز بودن و جذابیت بصری به‌جای مفهوم.

خرید بدون شناسنامه

از دیگر آسیب‌های جدی این روند، مساله نبود اسناد رسمی و شناسنامه‌دار برای خرید و فروش آثار هنری است. بسیاری از آثار بدون فاکتور رسمی، گواهی اصالت یا حتی قرارداد ساده خرید و فروش رد و بدل می‌شوند. این مساله نه‌تنها مسیر کلاه‌برداری را هموار می‌کند بلکه از نظر حقوقی نیز آثار را در معرض خطر قرار می‌دهد. خریدار نمی‌داند آیا این اثر اصل است؟ آیا نسخه دیگری از آن وجود دارد و آیا می‌تواند در آینده آن را به‌طور رسمی به مزایده بگذارد یا نه از سویی دیگر، هنرمند نیز از حقوق مادی و معنوی خود مطمئن نیست، چون در بسیاری موارد، اثری که به فروش می‌رود، ممکن است بدون رضایتش بازنشر، چاپ یا حتی جعل شود.
در برابر این روند، بسیاری از گالری‌های حرفه‌ای احساس تهدید می‌کنند. بعضی‌ها تلاش کرده‌اند تا به‌روزرسانی شوند؛ صفحاتی فعال در اینستاگرام ساخته و فروش آنلاین راه‌اندازی کرده‌اند اما ساختار سنتی آنها هنوز با انعطاف شبکه‌های اجتماعی فاصله دارد. برخی دیگر سعی کرده‌اند با برگزاری نمایشگاه‌های کیوریت‌شده و دعوت از هنرمندان فعال در فضای مجازی، نوعی همزیستی استراتژیک با این روند برقرار کنند. آنها متوجه شده‌اند که نمی‌توان جلوی این موج را گرفت بلکه باید با آن همراه شد و کیفیت را به درون آن تزریق کرد.

فرصت یا تهدید؟

پرسش اصلی این است که آیا این روند برای هنر ایران فرصت است یا تهدید؟ پاسخ پیچیده‌تر از یک بله یا خیر است. از یک سو، این روند باعث شکستن انحصار گالری‌ها، دیده شدن استعدادهای شهرستانی، تسهیل ارتباط بین‌المللی و افزایش درآمد برخی هنرمندان شده است. از سوی دیگر، حرفه‌ای‌گری، اصالت، نقد و نظام رسمی هنر را به حاشیه رانده و به‌نوعی «بازار سیاهِ سفید» ایجاد کرده که در آن همه‌چیز فروشی است اما خیلی چیزها سنجش‌پذیر نیستند. شاید بهتر باشد به‌جای تقابل، به‌دنبال تعریف قواعد تازه‌ای برای این دنیای جدید باشیم. ضرورت ایجاد پلتفرم‌هایی برای اعتبارسنجی آثار هنری دیجیتال، صدور گواهی‌نامه‌های هوشمند برای خرید و فروش، برگزاری نمایشگاه‌های آنلاین با استانداردهای حرفه‌ای و حضور فعال منتقدان و کیوریتورها در شبکه‌های اجتماعی، بخشی از راهکارهای ممکن است. اقتصاد هنر ایران وارد فاز جدیدی شده؛ فازی که در آن، مرز بین رسمی و غیررسمی، سنتی و دیجیتال، مبهم است. اگر این روند رها شود، می‌تواند به فروپاشی معیارها منجر شود اما اگر درست هدایت شود، شاید آینده‌ای متفاوت، خلاق‌تر ایران رقم بزند.

وب گردی