کاندیدای اجارهای یا رییسجمهور غیرتشکیلاتی؟!
علیرضا کیانپور- یک سال و چند ماه بیشتر از پیروزی مسعود پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری نیمهتیرماه ۱۴۰۳ نگذشته است. سیاستمداری که بهعنوان کاندیدای اختصاصی جبهه اصلاحات ایران وارد کارزار انتخابات شد و در رقابتی نفسگیر با سعید جلیلی که «کاندیدای اصلح» پایداریها بود، به ریاستجمهوری رسید. با این همه اما ماههاست که اصلاحطلبان طوری از دولت چهاردهم حرف میزنند که انگار، آنها نه هیچ نقشی در تشکیل آن داشتهاند و نه اساسا ارتباطی با اعضایش دارند.
اصلاحطلبان البته در گذشته هم چنین رفتاری داشتهاند؛ احتمالا ناظران سیاست ایرانی از یاد نبردهاند که هنوز چندماهی بیشتر از عمر دولت دوم حسن روحانی نگذشته بود که اصلاحطلبان ژست ندامت گرفتند و شروع کردند به شکوه و شکایت از دولتمردان نمکنشناسی که جوابِ صداقتِ اصلاحطلبانهشان را با بدعهدیِ محافظهکارانه دادند! دولتی که اصلاحطلبان اصرار داشتند داروندارش را از پایگاه رای اصلاحات و طنین تَکرارِ خاتمی داشت اما بهجز در یکی، دو حوزه خاص همچون سیاست خارجی و پرونده هستهای، هیچ گرایش و تمایلی به اصلاحات و اصلاحطلبی نداشت؛ دولتی که به این بهانه که مبادا از مشی میانهروی و «اعتدال» خارج شود، کلامی از «اصلاحات» نمیگفت و با این ادعا که اهل رواداری و اتکا به خرد جمعی است، بدون تایید رقیبِ اصولگرا، قدم از قدم برنمیداشت!
آنچه اما در ماههای آغازین دولت دوم حسن روحانی در فضای سیاسی-رسانهای کشور رقم خورد و در حالی که با کلید واژههایی همچون «گردش به راست روحانی» به تیتر مطبوعات راه یافت، از طریق کارزارهایی مجازی همچون «من پشیمانم»، بحث کاربران توئیتر و دیگر شبکههای اجتماعی فارسیزبان را داغ کرد، با آنچه از چند ماه پیش درمورد دولت پزشکیان شاهدیم، متفاوت بود.
به بیان دیگر فارغ از اینکه در ادامه روشن شد دستکم بخشی از قیل و قال کارزار «من پشیمانم» را رقبای پایداریچی روحانی در مشهد کلید زده بودند، مساله این بود که اولا نارضایتی نسبی اصلاحطلبان نسبتبه عملکرد محافظهکارانه روحانی، تنها وقتی علنی شد که او در کابینه دومش، بهسراغ گزینههایی بهمراتب محافظهکارتر از وزیران دولت نخست خود رفت و با این اقدام، رسما به دولت دوازدهم فرمان «گردش به راست» داد. ثانیا روحانی تنها در آغاز پنجمین سال ریاستجمهوری خود چنین فرمانی صادر کرد؛ حال آنکه امروز در حالی شاهد فاصلهگیری اصلاحطلبان از دولت چهاردهم هستیم که پزشکیان، نهتنها علنا فرمان «گردش به راست» یا چیزی شبیه به آن صادر نکرده بلکه هنوز به نیمه نخست دولت نخستش هم نرسیده است.
به هر تفسیر اما عمق فاجعه آن شکست سخت انتخاباتی، هنوز در چهار سال نخست ریاستجمهوری حسن روحانی -یعنی زمانی که اصلاحطلبان زمینهساز ریاستجمهوری چهرهای میانهرو با پیشینه امنیتی شدند که بیش از آنکه موتلفِ اصلاحطلبان باشد، به جناح راست قرابت داشت- بهتمامی آشکار نشده بود؛ در واقع آنها تنها آنگاه به عمق فاجعهای که گرفتارش شدند، پی بردند که روحانی برای یک دوره چهار ساله دیگر هم با حمایت دوچندان اصلاحطلبان و متعاقبا آرایی بیش از دوره نخست به پیروزی رسید اما بلافاصله با گردشی شدید به راست، هم عیار اصولگرایی کابینهاش را بهنسبت کابینه نخست افزایش داد و هم مشی و مرامی بهمراتب محافظهکارتر از قبل اتخاذ کرد؛ تا جایی که در ادامه، عملا دست به هر کاری زد تا مگر خود و یاران به اصطلاح اعتدالگرایش را در قلوب اصولگرایان جا کند.
با این همه اما حال که چند سالی از سالهای پایانی دهه۹۰ خورشیدی گذشته و وارد سده نوی خورشیدی شدهایم، روشن شده که بازی انتخاباتی روحانی هم همچون کارزار سیاسی حامیانش در دو انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ و ۹۶ معاملهای دوسر باخت بوده است. اصلاحطلبان اما پس از آن تجربه تلخ سالهای پایانی
دهه ۹۰ خورشیدی، به دفعات از این گفتند که آن تجربه تلخ، اگرچه بسیار پُرهزینه بوده و تجربهای که سخت بتوان از آن با عنوانی بهجز «شکست» سخن گفت اما هرچه باشد این «شکست» است که «پُل پیروزی» است و دستکم آنان بار دیگر از همان سوراخ گزیده نخواهند شد!
آنان حتی پیش از آنکه عمر دولت دوم روحانی به پایان برسد، با پذیرش شکست اعلام کردند که به راهبردی تازه دست یافتهاند؛ سیاستی که برپایه آن، تصمیم گرفتند یک بار برای همیشه، تکلیف خود را به آنچه «کاندیدای نیابتی» میخواندند، روشن کنند و این کار را هم کردند؛ کما اینکه آنها نهتنها در آن مقطع زمانی تا پایان دوران ریاستجمهوری روحانی بر سر حرفشان ماندند بلکه حتی در سالهای بعد هم پا پس نکشیدند و برای اثبات صداقتشان، حتی در یکی، دو انتخابات بعد هم شرکت نکردند.
اصلاحطلبان به این باور رسیده بودند که «کاندیدای نیابتی» برایشان آمد ندارد چراکه حتی اگر همچون تجربه انتخابات ۹۲ و ۹۶ در رقابت انتخاباتی پیروز شوند، در عمل قافیه را خواهند باخت؛ شکستی بهمراتب سنگینتر از هر شکست انتخاباتی، بهویژه به این دلیل که این گرانبهاترین سرمایه سیاسی آنان بود که درپی آن پیروزی ظاهری و شکست واقعی، چوب حراج خورده بود.
با این همه اما حال که اصلاحطلبان پس از یکی، دو دوره کنارهگیری از شرکت در انتخابات مجلس یازدهم و ریاستجمهوری سیزدهم و تن ندادن به حمایت از کاندیداهای غیراصلاحطلب، در بهار سالی که گذشت، پشت پزشکیان ایستادند تا وزیر بهداشتِ دولت اصلاحات را به کاخ ریاستجمهوری برسانند، انگار دوباره خود را در همان شرایطی میبینند که در دوران هشت ساله ریاستجمهوری روحانی بودند. آنان البته اصرار دارند که میشود مسعود پزشکیان را با متر و معیاری خاص و نهچندان دقیق، اصلاحطلب دانست؛ حتی اگر خودش هم چنین برچسبی را نپذیرد.
چه آن که به هر حال روحانی بیش از اصلاحطلبان به اصولگرایانِ سنتی قرابت داشت اما پزشکیان بیش از آن که در حیات سیاسی خود با دستراستیها و اصولگرایان نشست و برخاست داشته باشد، با اصلاحطلبان همنشین بوده است. اما در عمل به نظر میرسد اصلاحطلبان بهویژه در بعضی موارد خاص و البته اغلب حساس، حتی به آن میزان که قادر به اعتماد به روحانی بودند هم نمیتوانند روی پزشکیان حساب کنند؛ مشکلی که وقتی بیشتر به اهمیتش پی میبریم که میبینیم اغلبِ این موارد خاص و عمدتا حساس در شمول موضوعاتی و مسائلی هستند که بهاصطلاح دُز سیاسی بیشتری دارند و مشخصا به حقوق و آزادیهای اساسی شهروندان و فصل هفتم قانون اساسی، یعنی همان مسائلی که با هویت اصلاحطلبی ارتباطی عمیقتر دارند، گره خورده است.
به بیان دیگر درست است که اگر بر فرض از منتهیالیه جناح چپ تا منتهیالیه جناح راست را دوسر طیفها و جناحهای سیاسی فعال در سپهر سیاسی این مملکت درنظر بگیریم و دو نقطه را برای روحانی و پزشکیان در این گستره مشخص کنیم، معقول است که جایگاه پزشکیان را اندکی در راستای سمتِ چپ روحانی درنظر بگیریم و حتی شاید بتوان از این هم فراتر رفت و مدعی شد در این گستره، جایگاه روحانی جایی در همان نقاط میانی این خط خواهد بود و جایگاه پزشکیان، اندکی بیش از آنکه در محدوده میانی این گستره باشد، بهسمت چپ متمایل است. اما مساله اینها نیست و مشکل جای دیگری است؛ درواقع پزشکیان، چه باورهایی مصلحانه داشته باشد و چه ایدههایی محافظهکارانه، از آنرو که سیاستمداری است بهشدت غیرتشکیلاتی، دستکم در چنین مناسباتی، به هیچ عنوان قابلاعتماد نیست.
کافی است رفتار عجیب او را در جریان مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری به یاد بیاوریم؛ مناظرههایی که پزشکیان تقریبا در تمامی لحظات و دقایق آن آرام بود و همین که سعید جلیلی از او بهعنوان یک کاندیدای اصلاحطلب سخن گفت، ناگهان ورق برگشت. پزشکیانی که تا پیش از آن، تقریبا به تمامی سخنان جلیلی با آرامش و متانت پاسخ داده بود، این بار از کوره در رفت و حتی اجازه نداد مهلت صحبت کردن جلیلی به پایان برسد.
«اصلاحطلبی» و «گرایش حزبی و تشکیلاتی» ظاهرا تنها خط قرمز پزشکیان بود. واکنش پزشکیان طوری بود که انگار علنا هدف توهین و اهانتی صریح و نابخشودنی قرار گرفته است؛ او گفت: «این دروغ است؛ آقای جلیلی تهمت زده و من باید پاسخ بدهم. ایشان میگوید من حزبی هستم. من حزبی نیستم؛ من نه عضو حزبی هستم، نه عضو هیچ جناح و دستهای!»
جبهه اصلاحات ایران در انتخابات ۱۴۰۳ اساسا به این دلیل مشی و روشی متفاوت از یکی، دو انتخابات سالهای ۹۸ و ۱۴۰۰ اتخاذ کرد که مسعود پزشکیان موفق به عبور از سد نظارت استصوابی شورای نگهبان شده بود و درنتیجه آنها میتوانستند به جای حمایت از یک کاندیدای «نیابتی» و «اجارهای»، از مردم بخواهند با اطمینان و اعتماد تمام به «کاندیدای اختصاصی» آنان رای بدهند. حال آنکه پزشکیان اصرار داشت که اگر کسی حتی این را که او به جریان اصلاحات گرایش دارد، به زبان بیاورد، به او تهمت زده و دروغگو است!
