30 - 11 - 2017
چه باید کرد؟
سمیرامیس بابایی- کشیشی که در یک روستای کوچک کارش رسیدگی به امور معمولی کلیسا و گوش دادن به اعترافات مردم است با چالش بزرگی روبهرو میشود و باید تصمیم بگیرد. کشیش از مدتها قبل در وجودش تردیدهایی نسبت به آمرزیدگی مردم، زندگی یکنواخت و عمل هر روزه خود پیدا کرده است. او در ناخودآگاهش از نسل خود بریده است اما اعتقاد دارد که هنوز میشود به نسل جوان امید بست و جهان بهتری را برای بشر رقم زد و همچنان سعی میکند با تمسک بر آموزههای دینی خود با مردم درست رفتار کند و به قول معروف آدم خوبی باشد. در نمایش سه گفتوگو شکل میگیرد. زنی (خاطره حاتمی) که به خاطر پول تن به ازدواج داده و حالا چیزی بیشتر از آن برای زندگیاش میخواهد. نویسندهای که در تقابل با اخلاقیات مذهبی با او جدال میکند و پسرکی معلول که از کشیش میخواهد به جایش تصمیم بگیرد. «قداست نامعتبر» یک نمایش چالشی اجتماعی و پرسشگر است. چیزی نمیگذرد که مخاطب را با خود شریک میکند تا در دیلما (دو راهی) داستان همگام شود.
آنجایی که قوانین مذهبی سفت و سخت، در مقابل چالشی که ابعاد گستردهتری به خود میگیرد از کار افتاده جلوه میکند؛ و انسان معاصر را با وجدان و اخلاقیات اجتماعیاش برای تصمیمگیری تنها میگذارد. چه باید کرد؟ مثلی هست که میگوید همه آنقدری دل و جرات دارند که به دردهای دیگران گوش کنند. از اینجا به بعد قضاوتها شروع میشود. نویسنده(علی باقری) وجدان شکاک و محکومکننده کشیش میشود و مخاطب نیز میتواند جای کشیش قرار گیرد و از خود سوال کند چه تصمیمی میتواند بهتر باشد؟
در «قداست» اما کشیش ناخواسته از جایگاه فردی نصیحتگر، انسانی که نماینده شخصیتی است که از او انتظار میرود خوب مطلق باشد عدول کرده به جایگاه فردی انقلابی میرسد. به این معنا که اخلاقیات از نصایح لفظی به عملگرایی تبدیل میشود و فرد از جایگاه واعظ پایین آمده و کنشگر میشود. انقلابی به معنایی شخصیتی که جسارت تصمیمگیری فردی دارد و فراسوی قضاوت افراد که او را گناهگار، خطاگر یا حتی بدتر از آن بخواند نفع شخصی خود را فدای هدفی میکند که ایمان دارد درست است. پس اخلاقیات نیز همراه با کشیش پوسته سفت خود را میشکافد و همپایه او بعدی انسانی و زمینی پیدا میکند. از ویژگیهای نمایش «قداست..» نمایشنامه آن است که پیرنگی ساده و در عین حال جلبکننده دارد. آرش واحدی که کارگردانی متن خود را برعهده دارد توانسته است به خوبی جدال بین کشیش (محمد نادری) و پسرمعلول را که بنمایه اثر را نیز تشکیل میدهد به نمایش درآورد. بازی آذین نظری نیز در نقش پسر معلول درخور توجه است. بدن در حوزه تعادل و بیان همگام با بازیهای بیانی و هیستریک او توانسته در انتقال حس به مخاطب موفقیت شایانی کسب کند. «قداست نامعتبر» حکایت اخلاقی مدرن است؛ نمایشی که آزادی قضاوت را از تماشاچی خود سلب نمیکند و در واقع این مخاطب است که نتیجهگیری را میسازد. در تصلیب مسیح دو روایت وجود دارد؛ میگویند مسیح بعد از ریاضتهای بسیار وقتی او را عاقبت به صلیب کشیدند و رها کردند، رو به آسمان کرد و گفت «خدایا آنها را ببخش آنها نمیفهمند» آلبرکامو اما روایت دیگری را بازگو میکند، مسیح رو به آسمان میکند و فریاد میکشد «چرا مرا تنها گذاشتی؟» وابسته به اینکه مخاطب کدام روایت را قبول داشته باشد یا با شنیدن کدام روایت تحت تاثیر واقع شود نمایش «شیوه به قداست رساندن یک اعترافکننده نامعتبر» میتواند تاثیرگذاری و نتیجهگیری خاص خود را در او ایجاد کند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد