چرخهای ناکام در تولید آگاهی!

پرهام نورافزا– اعتیاد یکی از مهمترین معضلات هر جامعه محسوب میشود. آثار زیانبار آن تا حدی است که باعث شده این معضل به یکی از دغدغههای فیلمسازان بدل شود تا از این ظرفیت در جهت آگاهیبخشی به جامعه استفاده کنند. در سینمای ایران نیز مانند کشورهای دیگر، آثاری ساخته شده است که اعتیاد و سختیهایی که برای فرد معتاد، خانواده و نزدیکان او به وجود میآورد را به تصویر میکشند. سینما به عنوان یک رسانه از قدرت اقناعی و پیامرسانی قابلتوجهی برخوردار است. این رسانه با توجه به ابزارهایی که در دست دارد، میتواند نقش بسزایی را در فرهنگسازی داشته باشد. در سینمای ایران اجرای نقش معتاد همیشه برای بازیگران مهم بوده است. بسیاری از مردم عیار بازیگری را با چگونگی حضور بازیگران در نقش معتاد محک میزنند. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی موفقیت بزرگ تجاری فیلم «گوزنها» به کارگردانی مسعود کیمیایی از ۱۳۵۴ تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت. رکورد فروش بالای ۲میلیون و ۵۰۰هزار تومانی گوزنها آن هم چهل و اندی سال پیش باعث شد که تمایل به ساخت فیلمهای مبتنیبر زندگی معتادان به مواد مخدر بهعنوان داستان اصلی فیلمهای ایرانی در دفاتر فیلمسازی بیشتر شود. نتیجه این تمایل به ساخت فیلمهایی چون گل خشخاش (داریوش کوشان ۱۳۵۵) و فیلم پشت وخنجر(ایرج قادری ۱۳۵۶) منجر شد. فیلم اول به نمایش در نیامد اما فیلم دوم با اقبال عمومی قابلتوجهی روبهرو شد. چرخه فیلمهایی با مضمون اعتیاد اما چندان پرشمار نبود. بحران افزایش واردات فیلم در سال ۵۵ و گرانی تولید نسبت به عرضه فیلم خارجی، میزان تولید فیلم در صنعت سینمای ایران را کاهش داد. در نیمه تابستان ۵۷ تولید و اکران فیلم ایرانی به دلیل اوج گرفتن تحرکات انقلابی تعطیل شد و فیلمهایی که داستانشان پیرامون موادمخدر میچرخید در تداوم موفقیت فیلم اول این چرخه چندان پرشمار نشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی این دست از فیلمها زمینههای سیاسی قویتری به خود گرفت. اولین فیلم در تداوم این چرخه را سعید مطلبی ساخت. «پنجمین سوار سرنوشت» در سال ۱۳۵۹ به شکل آشکارا اعتیاد را نتیجه سیاستهای استعماری میدانست. اگر این فیلم در زمان ساخت خود به نمایش درمیآمد، شاید سرنوشت متفاوتی برای چرخه اینگونه آثار رقم میخورد. یک سال بعد خسرو ملکان که مترصد حضور جدی در سینما بود با الهام از شخصیت «سید» با بازی بهروز وثوقی در فیلم «گوزنها» فیلمی درباره یک معتاد در لالهزار به نام «زخمه» در سال۱۳۶۰ با بازی مهدی فخیمزاده در نقش حسن سنتوری ساخت که در شهرستانها اکران بسیار خوبی داشت. در سال۱۳۶۴ نمایش فیلم «تیغ و ابریشم» ساخته مسعود کیمیایی فیلم «تاراج» به کارگردانی ایرج قادری که در آن به موضوع اعتیاد پرداخته شده بود و مانند فیلم مطلبی گرایشهای تند سیاسی در آن جاری بود، آنچنان که باید با اقبال چندانی روبهرو نشد. نتیجه چنین اتفاقی سازندگان این فیلمها را راغب کرد که از سیاسی کردن فیلمها درباره اعتیاد صرفنظر کنند و باعث شد آنان محور داستان اینگونه فیلمها را به سمت شخصیت و خانواده فرد معتاد بچرخاندند. در سال۱۳۶۵ سه فیلم که در آن افراد گرفتار در دام اعتیاد، قهرمان فیلم بودند به نمایش درآمد. «شبشکن» خسرو ملکان، «خانه ابری» اکبر خواجوی و «بیپناه» علیرضا داودنژاد هر سه فیلم در گیشه شکست سختی خوردند چرا که مردم از تماشای این فیلمهای ملودرام تلخ استقبال چندانی نکردند. مهمترین الگوی اجرایی در این فیلمها همانطور که در فیلم گوزنها بود، اجرای نقش معتاد است علت اهمیت بازی در نقش معتاد، کلیشههایی است که برای این نقش در سینمای ایران بنا شده و هر بازیگری با ایفای نقش معتاد نیازمند چالش با آنان است. در صورت تکرار آنها بازیگر، متهم به تداوم مسیر و تقلید خواهد شد و در صورت ارائه اجرای جدیدی از نقش معتاد، بازیگر باید منتظر پذیرش یا رد توسط مخاطبان سختگیر در این زمینه باشد.در برخی فیلمهای خارج از چرخه میتوان داستانهای فرعی و تلفیقهایی با خط روایی داستان اصلی را مشاهده کرد که نمونههایی مانند فیلم از فریاد تا ترور(منصور تهرانی ۱۳۵۹) از چرخه فیلمهای چریکی و تاراج (ایرج قادری ۱۳۶۳) از چرخه فیلمهای قاچاق موادمخدری ازجمله آنهاست. حتی این زمینه در صداوسیما هم نمایان شد. در دهه۶۰ بیشتر سریالهای تلویزیونی محوری بر مسائل اجتماعی از این دست مانند اعتیاد و موادمخدر در بستر جامعه و خانواده، خرابکاری و منافقین و… میچرخید که همگان باید سریال تلویزیونی «آینه عبرت» را به خاطر بیاورند که در آن برهه زمانی که صداوسیما و سازندگان فیلم و سریال در تلویزیون به دلیل نوپا بودن انقلاب اسلامی طرح و فیلمنامهای در دست ساخت نداشتن، پرداختن به چنین موضوعی با اضافه کردن کمی چاشنی کمدی به آن که جواد گلپایگانی با بازی خوب و تاثیرگذارش در نقش «آ تقی» با آن تکه کلام معروفش با لحن گفتار انسانهای گرفتار در دام اعتیاد آن را ایفا میکرد باعث شد که این سریال بر خاطرهها نقش ببندد و هنوز هم پس از گذشت سالها از ساخت این سریال خواهان و طالبان زیادی برای نمایش مجدد آن وجود دارد. لازم به ذکر است که نباید نقش رسانه را در کاهش یا حتی افزایش این نوع مشکلات نادیده بگیریم. رسانهها تصورات ما را درباره مسائل بنیادین اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بازنمایی میکنند و به شیوههایی که ما درباره این مسائل میاندیشیم، شکل میدهند. پژوهشگران کوشیدهاند ابعاد بازنماییهای رسانهای درباره جرم و آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد به مواد را مورد تحلیل قرار دهند.
بازنمایی علل گرایش به مصرف موادمخدر در فیلمها
در این پژوهش نوع آسیبهای اجتماعی خود معتادان در فیلمها نیز مورد بررسی قرار گرفت. در فیلمهای دهه۸۰ علل اعتیاد بیشتر علل جامعه شناختی بودند. لازم به ذکر است که فیلمهای ایرانی آگاهیهایی درباره فضای مصرف و شیوههای تهیه مواد در خلال روایتهای خود به دست میدهند و از این نظر منبع خوبی برای فرضیههای علمی فراهم میکنند اما متاسفانه با وجود چنین فضا و ضرورتهایی تعداد آثار موفقی که در سینمای کشور ما در مورد پدیده اعتیاد و به ویژه اعتیاد زنان ساخته شدهاند، انگشت شمارند. بررسیها نشان داد که در فیلمهای مورد بررسی دلایل متعددی برای اعتیاد به موادمخدر مطرح شده است: جدایی از والدین به علت طلاق یا ترک یکی از آنها از بالاترین فراوانی برخوردار بوده و پس از آن فقدان کنترل و حضور والدین، تنهایی و بیکسی در مرحله دوم و عشقهای نافرجام و جدایی از همسر و وجود وابستگان معتاد در مرحله سوم قرار دارد. دلایل دیگری که برای اعتیاد زنان در فیلمها نیز مطرح است اعم از: گروه همسالان، بزهکاری دوری از وطن، برخورد تحقیرآمیز در خارج از کشور، مرگ والدین، فقر، بیخانمانی، افسردگی، بزهکاری والدین و محیط کجرو.
فیلمهایی با محوریت اعتیاد
فیلمها با محوریت موضوع اعتیاد مثل «ابد و یک روز»، «دارکوب»، «مغزهای کوچک زنگزده»، «متری شیشونیم» و… یک تلنگر است. تلنگری به مسوولان و جامعه جهت یادآوری طبقهای فراموش شده. در تمام این فیلمها اعتیاد ملازم با فقر است. همچنین تقابل و کشمکش این گروه از جامعه با طبقات مرفه در فیلمهای دوره اعتدال به صورت فزایندهای بازنمایی میشود. محققان در یک نتیجهگیری کلی توضیح دادهاند: فیلمهای ایرانی معتاد را نه به مثابه انسان صاحب حق بلکه بهمثابه موجودی شبه انسان به تصویر کشیدهاند. موجوداتی که باید با بهکارگیری خشونت و طرد کردن آنها را رام کرد. یافتهها نشان میدهند که بازنمایی تغییرات نوع موادمخدر مصرفی تا حدودی متاثر از واقعیت بوده است. موضوع اعتیاد چه به لحاظ اجتماعی و چه به لحاظ جغرافیایی یک موضوع فراسرزمینی است که کل دنیا را درگیر میکند. جامعهای که هنوز بسیاری از انواع موادمخدر را خانوادهها نمیشناسند، جوانان درگیر اعتیادهایی میشوند که بسیار خطرناک است و هر روز پیچیدهتر و ترسناکتر میشود. سینمای ایران در نشان دادن شخصیت معتاد همواره درگیر یکسری کلیشههاست. با توجه به اینکه موادمخدر صنعتی حالات و رفتارهای متفاوت از معتاد سنتی دارند. معمولا در سینما نقش معتاد را به بازیگرانی با استاندارد بالا میسپارند. هر بازیگری نمیتواند به خوبی نقش یک معتاد را بازی کند برای اینکه شخص معتاد یکسری اختلالات رفتاری دارد که اگر بازیگر این واکنشها را به یکسری رفتارهای اغراقآمیز تبدیل کند، مضحک و خندهدار میشود. سینما ابزاری است که میتواند کارکرد اجتماعی هم داشته باشد چون مخاطبش مردم و جامعه است. شاید بسیاری از حوادثی که در فیلمها مطرح میشود مردم طی روز به راحتی از کنارش رد میشوند ولی وقتی روی پرده سینما میآید برای مخاطب تمرکز ایجاد میکند و توجهها به آن جلب میشود. وقتی اوضاع پیرامون را رصد میکنیم، میفهمیم که یکی از مسائلی که در جامعه ما به شدت ملتهب شده است بحث اعتیاد است؛ معضلی که جامعه ما با آن دستبهگریبان است. سعید روستایی با ساخت «ابد و یک روز» توقعات و انتظارات زیادی ایجاد کرد، در حالی که کنجکاویها برای کار بعدی این فیلمساز بیش از دیگر آثار سینمایی بود. این کارگردان جوان در تصمیمی درست و منطقی، بدون شتابزدگی سه سال برای شروع ساخت فیلم دومش«متری شیشو نیم» وقت گذاشت و با ساخت آن به وضوح نشان داد که در انتخاب سوژه و ساخت آن به پختگی رسیده است. بنابر آمارهای پژوهشی وضعیت موجود اعتیاد در ایران نگرانکننده است. افراد در طبقات متنوع اجتماعی در معرض آسیب موادمخدر این بلای خانمانسوز قرار دارند. اقدامات گذشته نیز ثابت کرده است که نیروی قهریه و قضایی به اندازه آگاهی و اندیشه کارآمد نیستند. سوال اینجاست که با این همه فیلمهایی که درباره اعتیاد، افراد معتاد و موادمخدر ساخته شده است و همه این فیلمها با پیامهایی که جهت تنور افکار عمومی و خانوادهها و مهمتر از همه برای خود افراد درگیر اعتیاد دارد پس چرا هنوز آمار معتادان، قاچاقچیان و بزهکاران موادمخدر روزبهروز در جامعه بیشتر میشود و زندانهای ما مملو از اینگونه افراد جامعه است یعنی سینما آنطور که باید و شاید نتوانسته در ارائه رسالت خود که همانا اطلاعرسانی و آگاهی بخشی از مضرات و پیامدهای مخربی که این بلای این بلای خانمانسوز برای دیگر افراد جامعه دارد، موفق باشد.