پژوهش، شاهکلید توسعه متوازن صنایعدستی
حجتاله مرادخانی*-در دهه اخیر صنایعدستی ایران درقالب شعارهای انتخاباتی، سخنرانیهای رسمی، مواضع رسانهای و رویدادهای تشریفاتی قرار گرفته و این حوزه بهعنوان نماد هویت فرهنگی، ابزار اشتغالزایی، راهکار توسعه روستایی و حتی ابزار دیپلماسی فرهنگی معرفی شده است. با اینحال تناقض عمیقی میان این تصویر پررنگ نهادی و واقعیتهای عینی وجود دارد. صنایعدستی ایران باوجود تولید نسبتا گسترده و مهارت انسانی بالا از بازاری پایدار و قابل پیشبینی برخوردار نیست و بسیاری از چالشهای و مشکلات این حوزه به سبب عدم بررسی و مطالعه دقیق و ارائه راهکار موثر باقی هستند و تبدیل به یک انباشت خطرناک شدند. چالشها و موانعی که برای رفع آنها پژوهش و مطالعات منسجمی صورت نگرفته و ریسک فاکتورهای مولد آنها همچنان ناشناخته باقی ماندند. این چالشها و ناپایداری را نمیتوان صرفا به تحریم، کمبود سرمایه و اعتبارات یا ضعف بازاریابی نسبت داد چراکه این مساله ریشهدارتر از این موارد است. صنایعدستی ایران سالهاست از یک عنصر بنیادین یعنی پژوهش بهعنوان زیرساخت تصمیمگیری و توسعه محروم مانده است. فقدان پژوهش نهفقط به خطای برنامهریزی بلکه بهشکلگیری نوعی «توهم توسعه» منجر شده است؛ وضعیتی که در آن تولید ادامه داشته اما بازار شکل نمیگیرد و نمایش بیحاصل جایگزین ساختار کارآمد میشود.
افسانه خودبسندگی صنایعدستی
یکی از رایجترین و در عین حال آسیبزاترین تصورات در حوزه صنایعدستی این باور است که «هنر اصیل» ذاتا راه خود را در بازار پیدا میکند و نیازی به مداخله آگاهانه ندارد. این دیدگاه ناخواسته یک دوگانه کاذب میان کیفیت هنری و منطق بازار میسازد و هرگونه توجه به پژوهش، تحلیل داده و شناخت مخاطب را به سطحی از تجمل نظری فرو میکاهد. پیامد این رویکرد آن است که هنرمند یا تولیدکننده بدون درک دقیق از نیازها، سلیقهها و تحولات سبک زندگی مخاطب محصولی را عرضه میکند که هرچند از نظر فنی و زیباییشناختی ارزشمند بوده اما در فرآیند عرضه و گردش اقتصادی به حاشیه رانده میشود. درحالیکه تجربه جهانی بهروشنی نشان میدهد محصولات فرهنگی ازجمله صنایعدستی تنها زمانی میتوانند به بازارهای پایدار و قابل تداوم وارد شوند که بر پایه شناخت نظاممند و پژوهشمحور از الگوهای مصرف، رفتار مشتری، قدرت خرید، زمینههای فرهنگی و حتی تغییرات ذائقه نسلی طراحی و عرضه شوند. در این چارچوب پژوهش نه عنصری تزئینی بلکه حلقه واسط میان خلاقیت هنری و بقا در بازار است؛ حلقهای که میتواند اصالت را نه حذف بلکه بهدرستی ترجمه و قابلفهم برای جهان معاصر کند. در رویکردهای نهادهای بینالمللی مهمی مانند یونسکو درباره اقتصاد فرهنگ بهصراحت تاکید شده که صنایعفرهنگی و خلاق از جمله صنایعدستی برای پایداری نیازمند پیوند میان خلاقیت و دانش هستند. خلاقیت بدون داده به تولید پراکنده میانجامد و داده بدون خلاقیت به کالایی بیروح منجر خواهد شد و پیوند این دو تنها از مسیر و رهیافتهای پژوهشی میسر است.
پژوهش؛ از ابزار دانشگاهی تا زیرساخت بازار
در بسیاری از کشورهایی که صنایعدستی آنها توانسته از سطح تولید پراکنده و معیشتی عبور کند و به یک بخش اقتصادی پایدار تبدیل شود پژوهش نه یکفعالیت حاشیهای بلکه بهمثابه زیرساخت نرم بازار تلقی میشود؛ زیرساختی که بدون آن هیچ سیاست حمایتی یا برنامه توسعهای به نتیجه قابل اتکا نخواهد رسید. در این تجربیات موفق پژوهش هرگز بهمعنای انباشت متون دانشگاهی یا تولید مقاله برای نظام رشد علمی فهم نشده بلکه دانشی کاربردی و پیوسته بوده که مستقیما به تصمیمسازی بازار گرهخورده است. اینپژوهشها از مطالعات میدانی منظم درباره زیستجهان تولیدکنندگان، هزینههای واقعی تولید و محدودیتهای مواد اولیه آغاز میشود و تا تحلیل دادههای فروش، مسیرهای توزیع، رفتار مصرفکنندگان در مقیاسهای محلی و جهانی امتداد مییابد. در ایران گسست محسوس میان عرصه دانشگاهی صنایعدستی و عرصه فعالیتهای میدانی صنایعدستی موجب شده تا این فرصت بزرگ از دست برود.
نادیدهگرفتن این لایه پژوهشی معمولا به سیاستگذاریهای نمادین و پروژهمحور مانند سندنویسیهای رایج میانجامد؛ سیاستهایی که بیش از آنکه به حل مسائل ساختاری بیندیشند به نمایش حمایت از صنایعدستی یا هویت ایرانی بسنده میکنند. درحالیکه در الگوهای موفق دنیا فهم زنجیره تامین یعنی از دسترسی پایدار به مواد اولیه تا لجستیک، بستهبندی و قیمتگذاری محصولات عضوی جداییناپذیر از پژوهش محسوب شده و به تولیدکننده کمک میکند جایگاه واقعی خود را در بازار بشناسد. تحلیل علمی رفتار مصرفکننده و روندهای سبک زندگی معاصر نیز امکان پیشبینی تقاضا و کاهش ریسک تولید را فراهم میکند و جلوی اتلاف منابع انسانی و مادی را میگیرد. از این منظر پژوهش نهتنها ابزار شناخت بازار بوده بلکه نوعی سازوکار عقلانیت جمعی بهشمار میآید که صنایعدستی را از وضعیت هیجانی و سلیقهای خارج کرده و آن را به حوزهای مبتنی بر تصمیمگیری آگاهانه، پایدار و قابل پاسخگویی تبدیل میکند. برای مثال مدل توسعه صنایعدستی در هند نشان میدهد که پیشاز هر مداخله حمایتی ازسوی دولت بانکهای دادهای درسطح ملی و منطقهای شکل گرفتند که اطلاعاتی مانند: تعداد و پراکندگی هنرمندان، ظرفیت تولید واقعی، وضعیت مواد اولیه دردسترس، قیمت تمامشده و میزان تقاضای داخلی و خارجی را بهصورت مستمر رصد میکنند. تصمیمگیری بدون این دادهها درمنطق جهانی توسعه اساسا غیرقابل دفاع تلقی میشود یعنی آنچه که شوربختانه در کشور ما بدون هیچ واهمهای اتفاق میافتد و خسرانهای زیادی بر این هنر صنعت کهن تحمیل کرده است.
بازار بدون داده مبهم و خطرناک است
نبود پژوهش مبتنی بر دادههای واقعی در صنایعدستی عملا به تولیدی میانجامد که از همان ابتدا بیمقصد است؛ تولیدی که نمیداند برای چه کسی، در چه بازاری و با چه منطق اقتصادی خلق شده است. درچنینوضعیتی بسیاری از کارگاههای صنایعدستی ایران بهجای حرکت بر پایه شناخت دادهمحور از بازار هدف به بازتولید الگوهایی متکی میشوند که متعلق به تجربههای شخصی گذشته هستند یا برخاسته از سلیقه فردی و حدس و گمانهای بیپایهای که ازسوی نهادهای متولی مطرح میشوند. این نوع تولید هرچند ممکن است بهطور مقطعی و اتفاقی با تقاضای بازار همپوشانی پیدا کرده و فروشهایی محدود ایجاد کند اما فاقد هرگونه قابلیت پیشبینی و تداوم است. در اینجا مساله صرفا ضعف در فروش نبوده بلکه شکلگیری یک چرخه فرساینده است که هم سرمایه مادی و هم سرمایه انسانی را مستهلک میکند. انباشت کالای فروشنرفته، خواب سرمایه، کاهش نقدینگی و ناتوانی در نوسازی ابزار و مهارتها به تدریج کارگاه را وارد وضعیت تدافعی خواهد کرد؛ وضعیتی که در آن تولیدکننده بهجای نوآوری صرفا برای بقا تلاش میکند(شبیه وضعیتی که بسیاری از کارگاههای صنایعدستی در اقصی نقاط ایران دارند). در سطح روانی و اجتماعی نیز تکرار این شکستهای ساختاری به بیاعتمادی عمیق نسبت به «بازار» و حتی نفی منطق آن میانجامد و این تصور را تقویت میکند که بازار ذاتا با صنایعدستی ناسازگار است. درحالیکه مساله اصلی نه بازار بلکه بیتوجهی به پژوهش بهعنوان ابزار جهتدهنده تولید است؛ پژوهشی که میتوانست با شناسایی دقیق بازار هدف، ظرفیت واقعی تقاضا و تناسب محصول با سبک زندگی معاصر مسیر تولید را از یک کنش کور و پرریسک به تصمیمی آگاهانه، قابل ارزیابی و پایدار تبدیل کند. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) در گزارشهای خود درباره صنایع خلاق تاکید میکند که دادههای تقاضا مهمترین عامل کاهش ریسک بازار در صنایع کوچک و محلی هستند. در غیاب این دادهها حتی باکیفیتترین محصولات نیز در رقابت جهانی ناگزیر حذف میشوند.
کیفیت بدون استاندارد؛ اعتماد بدون دوام
یکی دیگر از پیامدهای جدی فقدان پژوهش در صنایعدستی ایران ناپایداری کیفیت در تولید است؛ مسالهای که اغلب در نگاههای سنتی پنهان مانده یا اشتباهی به سلیقه بازار نسبت داده میشود. در بازار جهانی کیفیت صرفا به زیبایی بصری، ظرافت اجرا یا مهارت فردی هنرمند محدود نشده بلکه بیش از هرچیز به ثبات، قابلیت تکرار و قابلپیشبینیبودن محصول وابسته است. خریدار خارجی بهویژه در تعاملات حرفهای و قراردادی انتظار دارد محصولی که امروز دریافت میکند در ماهها یا فصلهای بعد نیز از نظر مواد اولیه، رنگ، ابعاد، تکنیک اجرا و سطح کیفی تفاوت معناداری نداشته باشد. این انتظار نه یکخواسته تجملی بلکه پیششرط شکلگیری اعتماد و تداوم رابطه تجاری است. در غیاب پژوهش و مستندسازی فرآیند تولید یعنی از شناخت مواد اولیه و محدودیتهای آنها گرفته تا ظرفیت واقعی کارگاه و نوسانات نیروی انسانی کیفیت به امری اتفاقی و فردمحور تبدیل میشود. محصول خوب حاصل شرایط مناسب و حضور استادکار است و نه نتیجه یک نظام پایدار تولید و همین امر باعث میشود بازتولید موفق یکمحصول عملا غیرقابل تضمین باشد. این وضعیت صنایعدستی ایران را در بازار جهانی در موقعیتی آسیبپذیر قرار میدهد زیرا ناتوانی در حفظ ثبات کیفیت نهتنها به ازدسترفتن سفارشها میانجامد بلکه اعتبار کلی یک تولیدکننده یا حتی تولیدات یک منطقه یا کشور را زیر سوال میبرد. درحالیکه پژوهش میتواند با ایجاد استانداردهای حداقلی، ثبت دانش بومی و تبدیل تجربه فردی به دانش قابل انتقال کیفیت را از امری تصادفی به مزیتی رقابتی پایدار بدل کند. این انتظار بدون پژوهش در فرآیند تولید، کنترل کیفیت و استانداردسازی نسبی محقق نمیشود. نمیتوان انکار کرد که بخشی از همکاریهای بینالمللی صنایعدستی ایران نه بهدلیل قیمت یا تحریم بلکه بهدلیل ناهماهنگی در تولید و کیفیت آن از دست رفته است. این مساله در اسناد سازمان جهانی مالکیت فکری (WIPO) نیز منعکس شده است؛ جایی که ثبات کیفیت بهعنوان پیششرط حفاظت از نشانهای جغرافیایی و برندهای محلی معرفی میشود.
طراحی صادراتمحور؛ گمشده بزرگ
در توسعه صنایعدستی بین طراحی مبتنی بر سنت و طراحی مبتنی بر بازار تمایزی بنیادین و درعینحال تکمیلکننده وجود دارد. طراحی مبتنی بر سنت بر حفاظت از الگوها، نمادها، تکنیکها و روایتهای فرهنگی تکیه داشته و نقش اصلی آن صیانت از هویت تاریخی و انتقال حافظه جمعی از نسلی به نسل دیگر است. درمقابل طراحی مبتنی بر بازار معطوف به کارکرد، سلیقه مخاطب، قیمتپذیری، کاربردپذیری و امکان حضور محصول در نظام توزیع معاصر است و وظیفه آن تضمین فروش و تداوم اقتصادی تولید محسوب میشود. در تجربههای موفق جهانی این دورویکرد نه درتقابل با یکدیگر بلکه در پیوندی آگاهانه و پژوهشمحور با یکدیگر قرار میگیرند. سنتها و میراث بومی منبع الهام است و بازار بستر تحقق آن محسوب میشود. در غیاب پژوهش اما این رابطه همافزا به یکتقابل فرساینده تبدیل میشود. فقدان داده و شناخت علمی از بازار باعث میشود طراحی مبتنی بر سنت و میراث بومی به بازتولید ایستا و گاه موزهایِ صرف محدود شده و طراحی
مبتنی بر بازار نیز به تقلید سطحی و هویتزداییشده از روندهای زودگذر منجر شود. درچنینوضعیتی هریک از این دو رویکرد دیگری را مقصر ناکامی میداند: میراثمحوران بازار را عامل ابتذال میبینند و بازارمحوران میراث را مانع فروش میدانند. درحالیکه این شکاف کاذب ناشی از نبود پژوهشی است که بتواند بهصورت نظاممند نشان دهد کدام عناصر هویتی قابلیت ترجمه به زبان معاصر را دارند و چگونه میتوان بدون حذف معنا، کارکرد و بازارپذیری محصول را افزایش داد. کشورهایی مانند ژاپن که در طراحی صادراتمحور موفق بودند پژوهشهای گستردهای درباره سبک زندگی، ابعاد فضاهای مسکونی، الگوهای مصرف و ترجیحات زیباییشناختی انجام دادند و نتیجه محصولاتی است که هم ریشه در سنت دارد و هم با زندگی معاصر سازگار هستند.
اهمیت پژوهش و پایداری؛ فراتر از بازار
صنایعدستی تنها زمانی واجد ارزش توسعهای واقعی و پایدار است که بهطور همزمان سهبُعد اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی را دربرگیرد و میان آنها نوعی توازن پویا برقرار کند. تحقق چنین همزمانی بههیچوجه محصول تصادف یا اتکای صرف به نیتهای خیرخواهانه یا شعارهای انتزاعی مدیران دولتی نبوده بلکه نیازمند شناختی نظاممند از پیامدهای هر تصمیم در این سه حوزه است؛ شناختی که بدون پژوهش قابل دستیابی نیست. در غیاب پژوهش هریک از این ابعاد بهصورت جزیرهای تقویت شده و همین امر توسعه را به فرآیندی ناپایدار و حتی مخرب تبدیل میکند. ازمنظر اقتصادی پژوهش امکان میدهد ظرفیت واقعی تولید، هزینههای پنهان، بهرهوری نیروی کار و کشش بازار بهدقت سنجیده شده و صنایعدستی به منبعی برای درآمد پایدار و قابل تداوم بدل شود. در بُعد اجتماعی پژوهشهای میدانی و جامعهمحور نشان میدهد که صنایعدستی چگونه بر توسعه جوامع محلی، انتقال دانش میاننسلی، جایگاه زنان و جوانان و انسجام اجتماعی اثر میگذارد. بدون این شناخت حتی طرحهای بهظاهر حمایتی و تسهیلگرانه ممکن است به حذف گروههای محلی یا فرسایش سرمایه اجتماعی بینجامد؛ مقوله خطرناکی که نمونههای متعددی از آن را در ایران و جوامع محلی استانهای مرزی کشور دیدیم. در بعد زیستمحیطی نیز پژوهش نقش تعیینکننده داشته زیرا تنها از طریق مطالعه علمی منابع طبیعی، چرخه مواد اولیه و پیامدهای زیستمحیطی تولید میتوان میان تداوم تولید و حفاظت از بومسازگان تعادل برقرار کرد. پژوهش در این معنا ابزار اتصال این سهبُعد است؛ زبانی مشترک که به تصمیمگیران، تولیدکنندگان و سیاستگذاران اجازه میدهد آثار اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی را بهصورت همزمان ببینند و بسنجند.
مدیریت صنایعدستی و کمتوجهی به امر پژوهش
یکی از نقاط ضعف ساختاری در مدیریت کلان صنایعدستی ایران نبود برنامهریزی هدفمند و نظاممند برای پژوهش بوده؛ مسالهای که بیشاز هرچیز برعهده معاونت صنایعدستی بهعنوان متولی اصلی این حوزه است. درحالیکه تجربه جهانی نشان میدهد توسعه پایدار صنایعدستی بدون دادههای دقیق میدانی، تحلیل بازار، شناخت ظرفیت تولید و رفتار مصرفکننده امکانپذیر نیست، معاونت صنایعدستی در ایران عمدتا بر اقدامات نمادین و پروژههای کوتاهمدت و در سالهای اخیر نگارش و انتشار سند تمرکز داشته و مقوله راهبردی پژوهش جایی در بین برنامهها و اولویتهای آنها ندارد. این بیتوجهی موجب شده تا کارگاهها و هنرمندان بدون راهنمایی علمی و اطلاعات واقعی بازار صرفا براساس تجربه شخصی یا روندهای گذشته تولید کنند و درنتیجه نهتنها فرصت توسعه اقتصادی واقعی از دست برود بلکه ریسک تولید محصولاتی با کیفیت و قیمت نامتناسب افزایش یابد. اگر معاونت صنایعدستی به وظیفه خود در ایجاد یکسامانه پژوهشی جامع و تخصیص اعتبارات هدفمند عمل نکند نهتنها بازار داخلی و خارجی این محصولات بهطور موثر توسعه نیافته بلکه سرمایهگذاریهای فردی و ملی در این حوزه در معرض اتلاف و ناکارآمدی جدی قرار خواهد گرفت.
بازگشت به عقلانیت و پژوهش دادهمحور
صنایعدستی ایران نه با سخنرانی توسعه و نه با نمایشگاهمحوری بهبود مییابد. آنچه کم داریم خردگرایی مبتنی بر پژوهش است. پژوهش نه هزینه اضافی بلکه پیششرط بقا و نه فعالیت حاشیهای بلکه قلب تپنده بازار است.
تازمانیکه صنایعدستی بدون داده، تحلیل و شناخت نظاممند از جهان معاصر حرکت کند اکوسیستم آن ناپایدار خواهد ماند اما اگر پژوهش جایگاه واقعی خود را پیدا کند صنایعدستی میتواند از نماد گذشته به ابزار آینده تبدیل شود و بهمرور شاهد بهفعلیترسیدن تواناییهای بالقوه آن در سطوح محلی، ملی و بینالمللی باشیم. تنها از دریچه چنین دیدگاهی است که میتوانیم امیدوارانه به آینده پیشروی صنایعدستی ایران امیدوار باشیم و با اطمینان از توسعه آن سخن بگوییم. بهنظر نمیرسد بدون پژوهش مسیر یا دورنمایی روشن برای حفظ حیات صنایعدستی متصور شویم.
* پژوهشگر صنایعدستی و مدرس دانشگاه
