مرکز تحقیقات سیاست اقتصادی گزارش داد

پوپولیسم  اقتصادی، سیاست نمایشی

گروه بین الملل
کدخبر: 569714
اقتصاد ترامپی یا «ترامپونومیکس» ترکیبی است از شعارهای عوام‌پسندانه، تصمیم‌های شخصی و خشم لحظه‌ای که ساختار سیاستگذاری اقتصادی آمریکا را به میدان آزمون و خطای فردی تبدیل کرده است.
پوپولیسم  اقتصادی، سیاست نمایشی

جهان‌صنعت- اقتصاد ترامپی یا «ترامپونومیکس» بیش از آنکه یک استراتژی باشد بازتاب تصمیم‌گیری‌های هیجانی و شخصی ‌است که ساختار سیاستگذاری اقتصادی آمریکا را به میدان آزمون‌وخطای فردی بدل کرده است.

هرچند حامیان دونالد ترامپ کوشیده‌اند عملکرد اقتصادی او را نشانه‌ای از نبوغ مدیریتی جلوه دهند اما بررسی تصمیم‌های او نشان می‌دهد که سیاست اقتصادی دولت آمریکا فاقد هرگونه انسجام نظری است. «اقتصاد ترامپی» یا «ترامپونومیکس» در واقع ترکیبی است از شعارهای عوام‌پسندانه، تصمیم‌های شخصی و گاه خشم لحظه‌ای از منتقدان داخلی یا رهبران خارجی. آیا واقعا طرحی منسجم پشت این تصمیم‌ها وجود داشته یا با نوعی اقتصاد شخص‌محور روبه‌رو هستیم که منطق آن نه در تئوری بلکه در روان‌شناسی سیاسی ریشه دارد؟

اشتباهات ابتدایی در فهم اقتصاد

یکی از آشکارترین نشانه‌های بی‌اطلاعی ترامپ از مفاهیم پایه اقتصاد ادعاهای مکرر او درباره کاهش قیمت دارو تا ۱۵۰۰‌درصد است؛ وعده‌ای که از نظر ریاضی غیرممکن بوده چراکه هیچ قیمتی بیش از ۱۰۰‌درصد قابل کاهش نیست. این اشتباه تکراری نه‌فقط خطایی لفظی بلکه نشانه‌ای از ناآشنایی رییس‌جمهور با اصول اولیه محاسبه و درصد است. مشکل زمانی جدی‌تر می‌شود که مشاوران اقتصادی ارشد دولت نیز به‌دلیل ترس از واکنش او از تصحیح اشتباهاتش خودداری می‌کنند. وقتی رییس‌جمهور یک کشور صنعتی قادر نیست مفهوم درصد را درک کند و تیم همراه او نیز سکوت اختیار می‌کنند نمی‌توان انتظار سیاستگذاری دقیق داشت.

پوپولیسم عددی و سیاست‌های نمایشی

ترامپ در سخنرانی‌ها بارها از رکوردشکنی رشد اقتصادی و بازگشت کارخانه‌ها سخن گفته اما آمار رسمی نشان می‌دهد که بخش عمده این رشد ناشی از افزایش هزینه‌های دولتی و کاهش مالیات شرکت‌ها بوده؛ سیاستی که در کوتاه‌مدت جذاب اما در بلندمدت ناپایدار است.

او بارها نیز مدعی شده که اقتصاد آمریکا در آستانه فروپاشی بوده و با حضورش نجات یافته است درحالی‌که شاخص‌های کلان در ابتدای دوره ریاست‌جمهوری‌ او در یکی از پایدارترین وضعیت‌های پس از بحران ۲۰۰۸ قرار داشت. این نوع روایت‌سازی هدفی روشن دارد: ساختن تصویری قهرمانانه از خود در ذهن طبقه متوسط و کارگران صنعتی حتی اگر اعداد چیز دیگری بگویند.

تعرفه‌ها؛ ابزار انتقام نه توسعه

در نظریه اقتصادی تعرفه می‌تواند ابزاری راهبردی برای حمایت از صنایع نوپا یا تنظیم تراز تجاری باشد. حتی اقتصاددانان لیبرال نیز گاهی به استفاده هدفمند از تعرفه‌ها اعتقاد دارند اما در سیاست ترامپ تعرفه‌ها نه براساس تحلیل زنجیره ارزش یا استراتژی صنعتی بلکه بر پایه دشمنی شخصی و تصمیم‌های ناگهانی تعیین می‌شوند.

او بر واردات فولاد تعرفه ۵۰‌درصدی وضع کرد؛ اقدامی که برخلاف منطق حمایت صنعتی هزینه تولید سایر صنایع را بالا برد زیرا فولاد کالای واسطه‌ای است و افزایش قیمت آن به کل بخش تولید سرایت می‌کند. در مورد دیگر او تعرفه ۱۰درصدی بر کالاهای کانادایی اعمال کرد تنها به این دلیل که از یک آگهی تلویزیونی کانادایی در جریان مسابقات ورلد سری ناراحت شده بود! هند نیز هدف تعرفه‌های تلافی‌جویانه قرار گرفت چون رییس‌جمهور آن کشور حاضر نشد از کمپین ترامپ برای دریافت جایزه صلح نوبل حمایت کند.

چنین تصمیم‌هایی نشان می‌دهد که سیاست تعرفه‌ای در دولت ترامپ نه تابع منافع ملی بلکه ابزاری برای انتقام‌گیری دیپلماتیک و نمایش قدرت فردی است.

اقتصاد شخص‌محور و حلقه ترس

یکی از مشکلات ریشه‌ای در رفتار اقتصادی ترامپ درک نادرست از مفاهیم کلیدی اقتصاد جهانی است. او بارها گفته که کشورهای دیگر هزینه تعرفه‌ها را پرداخته و گمان می‌کند این درآمد مستقیما به خزانه آمریکا واریز می‌شود درحالی‌که در عمل تعرفه‌ها توسط واردکنندگان آمریکایی پرداخت می‌شود و اثر آن به‌صورت افزایش قیمت کالاها بر دوش مصرف‌کننده نهایی می‌افتد. ترامپ همچنین بارها از گران بودن انرژی‌های پاک سخن گفته و انرژی بادی و خورشیدی را غیرعملی توصیف کرده است درحالی‌که طی سال‌های اخیر هزینه تولید انرژی تجدیدپذیر به‌طور چشمگیری کاهش یافته و در بسیاری از مناطق از سوخت‌های فسیلی ارزان‌تر است. او درکی واژگون از واقعیت‌های اقتصادی دارد؛ تصوری که اگر در سطح فردی بی‌اهمیت بود در جایگاه ریاست‌جمهور می‌تواند پیامدهای جهانی داشته باشد.

ریشه بسیاری از این خطاها در فرهنگ سیاسی ترس در اطراف ترامپ است. مشاوران ارشد اقتصادی مانند وزیر خزانه‌داری و رییس شورای اقتصادی کاخ سفید به‌خوبی می‌دانند که بسیاری از اظهارات او اشتباه است اما از بیم واکنش‌های تند سکوت می‌کنند. نتیجه آن ایجاد حلقه‌ای از تایید کورکورانه است که تصمیم‌های نادرست را تقویت و مسیر سیاستگذاری را از عقلانیت دور می‌کند.

در چنین فضایی حتی تصمیم‌های اقتصادی کلان مانند بودجه یا بسته‌های مالیاتی نه براساس تحلیل کارشناسی بلکه بر مبنای لحظه‌های خشم یا تمایل به انتقام سیاسی اتخاذ می‌شود.

ترامپ خود را حامی کارگران آمریکایی می‌داند اما تعرفه‌های سنگین او موجب افزایش قیمت کالاهای مصرفی، کاهش صادرات و آسیب به همان کارگران شد. برای مثال تعرفه فولاد موجب شد کارخانه‌های خودروسازی و سازندگان ماشین‌آلات با رشد شدید هزینه‌ها روبه‌رو و برخی مجبور به تعدیل نیرو شوند.

از سوی دیگر کاهش مالیات شرکت‌ها به‌نفع سهامداران و شرکت‌های بزرگ تمام شد نه کارگران. میانگین دستمزد واقعی در دوره ترامپ تقریبا بدون رشد باقی ماند درحالی‌که شاخص سود شرکت‌ها افزایش چشمگیری داشت. به‌بیان دیگر شعار اول آمریکا در عمل به سیاست اول شرکت‌ها تبدیل شد.

در حالی که دولت بایدن کوشید از ترکیب تعرفه، یارانه و مقررات برای توسعه صنایع استراتژیک مانند نیمه‌رساناها، خودروهای برقی و انرژی پاک استفاده کند ترامپ بدون هیچ نقشه صنعتی مشخص تعرفه‌هایی وضع کرده که عملا زنجیره‌های تامین داخلی را از کار انداخت. تعرفه بر کالاهای میانی باعث شد صنایع پایین‌دستی از رقابت بازمانده و بخشی از تولید به خارج از کشور منتقل شود. در اقتصاد مدرن تعرفه باید بخشی از سیاست صنعتی هوشمند باشد اما در سیاست ترامپ این ابزار به چوب‌دستی هیجانی تبدیل شد که هر بار علیه کشوری متفاوت به کار رفت.

پوپولیسم اقتصادی به‌عنوان ابزار بقا

اقتصاد ترامپی بیش از هر چیز به پوپولیسم اقتصادی شباهت دارد؛ وعده‌هایی ساده‌انگارانه برای حل مسائل پیچیده. او به‌جای اصلاح ساختارهای مالیاتی یا بازآفرینی نظام آموزش مهارت از شعارهای پرزرق‌وبرق برای تحریک احساسات ملی‌گرایانه استفاده می‌کند؛ از بازگرداندن کارخانه‌ها گرفته تا مجازات چین و اروپا. این رویکرد کوتاه‌مدت شاید رای جمع کند اما در بلندمدت هزینه‌ای سنگین برای اقتصاد آمریکا دارد.

ترکیب جهل اقتصادی، تصمیم‌گیری احساسی و حلقه ترس در اطراف ترامپ آمریکا را در معرض خطر سیاستگذاری غیرقابل پیش‌بینی قرار داده است. بازارها براساس اعتماد و ثبات عمل کرده اما در اقتصادی که تصمیمات آن بر مبنای خشم یا توهم گرفته شود ریسک سیاسی به‌سرعت افزایش می‌یابد.

اقتصاد ترامپی نه یک نظریه بلکه مجموعه‌ای از رفتارهای بی‌قاعده است؛ آمیزه‌ای از غرور شخصی، ناآگاهی از واقعیت‌های اقتصادی و تمایل به انتقام سیاسی. در چنین ساختاری سیاست اقتصادی دیگر ابزاری برای توسعه نبوده بلکه وسیله‌ای برای خودنمایی و حفظ قدرت است. به‌بیان روشن‌تر اگر اقتصاد باید با منطق اعداد، داده‌ها و علم اداره شود در دوره ترامپ با منطق هیجان، توهم و شخص‌گرایی مدیریت شد و این همان چیزی است که اقتصاددانان آن را دیوانگی اقتصادی می‌نامند.

منبع:‌ جهان‌صنعت‌نیوز

وب گردی