«جهان‌صنعت» به تاریخچه بازار و شرکت‌های بورسی جهان می‌پردازد؛

وعده‌ای که امپراتوری را لرزاند

گروه بورس
کدخبر: 537410
حباب دریای جنوب در سال ۱۷۲۰ نه‌تنها سرمایه‌های شخصی بسیاری را به باد داد، بلکه پایه‌های سیاسی و اقتصادی انگلستان را نیز لرزاند.
وعده‌ای که امپراتوری را لرزاند

جهان صنعت – در آغاز قرن هجدهم، امپراتوری بریتانیا در اوج گسترش بود و بازار بورس لندن به مکانی برای تحقق رویاهای ثروت یک‌شبه تبدیل شده بود. در چنین فضایی، شرکتی با نام «دریای جنوب» پا به عرصه گذاشت و با وعده دسترسی انحصاری به تجارت در مستعمرات آمریکای جنوبی، دل ‌هزاران سرمایه‌گذار را ربود اما آنچه آغازگر شور و شوق عمومی بود، خیلی زود به یکی از نخستین و مخرب‌ترین حباب‌های مالی تاریخ بدل شد.

حباب دریای جنوب در سال ۱۷۲۰ نه‌تنها سرمایه‌های شخصی بسیاری را به باد داد، بلکه پایه‌های سیاسی و اقتصادی انگلستان را نیز لرزاند. سرمایه‌گذاران بی‌آنکه درک دقیقی از عملیات واقعی شرکت داشته باشند، سهام آن را تا ۱۰برابر قیمت اولیه خریدند. شخصیت‌هایی چون اشراف‌زادگان، بازرگانان، اعضای پارلمان و حتی خانواده سلطنتی درگیر این موج سرمایه‌گذاری شدند اما پشت پرده چیزی جز بدهی انباشته، تبلیغات اغراق‌آمیز و فقدان مدل درآمدی واقعی وجود نداشت.

ترکیدن این حباب، نه‌تنها بورس لندن را به زانو درآورد، بلکه پایه‌گذار نخستین مقررات نظارتی جدی در بازارهای سرمایه شد. حباب دریای جنوب، هنوز هم نمونه‌ای کلاسیک از روان‌شناسی جمعی، طمع و ضعف نهادهای ناظر در مقابل اشتیاق سیری‌ناپذیر برای سودهای کلان است؛ داستانی تاریخی که شباهت‌های نگران‌کننده‌ای با برخی وقایع امروز بازارها دارد.

امپراتوری بدهی‌ها

در آغاز قرن هجدهم، بریتانیا با میراثی از جنگ‌های پرهزینه و بدهی‌های دولتی هنگفت مواجه بود. جنگ جانشینی اسپانیا و دیگر منازعات اروپایی، خزانه انگلستان را خالی کرده بود و دولت برای جبران این کمبود، به راهکارهای جدید تامین مالی نیاز داشت. در چنین بستری بود که شرکت «دریای جنوب»(South Sea Company)  با حمایت رسمی دولت متولد شد؛ شرکتی که بیش از آنکه یک نهاد تجاری واقعی باشد، ابزاری برای مهندسی بدهی عمومی بود.

ایده اولیه ساده به ‌نظر می‌رسید: شرکت بدهی‌های دولتی را خریداری کرده و در ازای آن، سهام خود را به طلبکاران دولت می‌فروخت. در عوض، دولت به شرکت امتیازاتی انحصاری برای تجارت در مستعمرات اسپانیایی قاره آمریکا می‌داد؛ امتیازاتی که در عمل هرگز تحقق نیافتند. معامله‌ای که ظاهرا برای هر دو طرف برد محسوب می‌شد، در واقع نوعی بدهی‌سازی در لباس خصوصی‌سازی بود.

South Sea Company، با استفاده از این امتیاز دولتی، به بزرگ‌ترین دارنده بدهی‌های بریتانیا بدل شد اما کسب‌وکار واقعی شرکت به ‌شدت محدود بود و عمده درآمد آن نه از تجارت، بلکه از پرداخت‌های دولت و فروش سهام به مردم تامین می‌شد. به این ترتیب، بنیان یک ساختار مالی متورم و متکی به اعتماد عمومی پایه‌گذاری شد؛ اعتمادی که بر مبنای توهم سودآوری و حمایت دولت شکل گرفته بود. این پیوند خطرناک میان دولت و یک شرکت خصوصی، عملا دولت را ذی‌نفع اصلی در صعود سهام شرکت کرد. دولت انگیزه داشت تا قیمت سهام بالا بماند چراکه بدهی‌هایش به‌ نوعی «خصوصی‌سازی» شده بودند. نتیجه آغاز یکی از نخستین پروژه‌های بزرگ مهندسی مالی تاریخ بود که با نقاب تجارت در ماوراء بحار، به بازتوزیع ریسک و بدهی دولتی پرداخت اما پایه‌های این امپراتوری بدهی، بیشتر از آنکه بر تجارت استوار باشند، بر شایعه و سوداگری بنا شده بودند و همین مقدمات شکل‌گیری یکی از بزرگ‌ترین حباب‌های مالی تاریخ را رقم زد.

از خیابان تا پارلمان

با آغاز فعالیت رسمی شرکت دریای جنوب، تب سرمایه‌گذاری به ‌سرعت به تمامی سطوح جامعه انگلستان سرایت کرد. برخلاف دیگر پروژه‌های اقتصادی آن زمان، این شرکت به دلیل پیوند نزدیک با دولت، اعتبار بی‌سابقه‌ای در میان مردم کسب کرده بود. نتیجه هجوم بی‌سابقه‌ای از سرمایه‌گذاران خرد و کلان به سوی سهام این شرکت بود؛ از مغازه‌دار و کارگر گرفته تا اشراف‌زادگان، کلیسا و حتی اعضای پارلمان بریتانیا. برخی از مهم‌ترین دولتمردان وقت، ازجمله سر رابرت والپول، نخست‌وزیر آینده بریتانیا در این طرح حضور مستقیم داشتند یا از منافع آن بهره‌مند می‌شدند. این ترکیب پرقدرت، نوعی اطمینان روانی به مردم القا می‌کرد که دولت هیچ‌گاه اجازه سقوط شرکت را نخواهد داد. این ذهنیت، سرمایه‌گذاران را به سمت خرید کورکورانه سوق داد و بازار را بیش از پیش از واقعیت فاصله داد. به ‌مرور خرید سهام South Sea نه‌تنها تصمیمی مالی بلکه نمادی از جایگاه اجتماعی شد. کسانی که سهام می‌خریدند، نه فقط در سودای ثروت، بلکه در پی عضویت در حلقه‌ای خاص از «اهل سرمایه» بودند. روزنامه‌ها و محافل عمومی، داستان‌هایی از سودهای کلان نقل می‌کردند و این روایت‌ها مانند آتش در خرمن جامعه پخش می‌شدند. حتی اشراف‌زادگانی که پیشتر تجارت را دون شأن خود می‌دانستند، حالا به صف خریداران پیوسته بودند. شرکت نیز برای حفظ تب سرمایه‌گذاری، به انواع ابزارهای تشویقی متوسل شد؛ از وعده سودهای قطعی گرفته تا اعطای وام برای خرید سهام خودش؛ سازوکارهایی که اگرچه در کوتاه‌مدت بر هیجان بازار افزودند، در بلندمدت موجب فروپاشی آن شدند. وقتی حتی اعضای پارلمان در سود شرکت ذی‌نفع بودند، انتظار هرگونه نظارت یا هشدار بی‌مورد به ‌نظر می‌رسید. ورود گسترده سیاست به عرصه سوداگری، همانطور که در بحران‌های مدرن نیز دیده‌ایم، باعث شد اعتماد عمومی بیش از آنچه باید بر پایه‌های شکننده‌ بنا شود و این لحظه‌ای بود که خیابان، پارلمان را آلوده کرد و پارلمان خیابان را به آتش کشید.

صعود بی‌پشتوانه

بهار ۱۷۲۰، آغاز یکی از هیجان‌انگیزترین جهش‌های قیمتی تاریخ بورس بود. سهام شرکت دریای جنوب که در ژانویه حدود ۱۲۸پوند معامله می‌شد، تنها در عرض چند ماه به بیش از ۱۰۰۰پوند رسید اما برخلاف ظاهر وسوسه‌انگیز، این صعود بی‌پشتوانه بر شالوده‌ای از وعده، تبلیغات و شایعه بنا شده بود.

South Sea Company با استفاده از امتیازات دولتی، مجوز خرید بدهی‌های عمومی و صدور سهام بیشتر را به دست آورد. این چرخه، قیمت سهام را بالا می‌برد و اشتیاق عمومی را بیشتر می‌کرد. شرکت حتی به خریداران وام می‌داد تا با پول خودشان دوباره سهام بخرند! تبلیغات رنگارنگ، نمایش‌های خیابانی و روایت‌های ثروتمند شدن سریع، هر روز خریداران جدیدی را به میدان می‌کشید.

پشت این شور عمومی اما واقعیت دیگری پنهان بود؛ تجارت واقعی شرکت تقریبا هیچ بود، سودآوری‌اش صرفا نمایشی بود و کل سیستم به اعتماد و ورود سرمایه‌گذاران جدید متکی بود. به محض آنکه نشانه‌هایی از عدم تحقق وعده‌ها نمایان شد، این بنای شیشه‌ای شروع به ترک برداشت.

وب گردی