21 - 12 - 2019
واقعیت قربانی قدرت میشود
فاطمه رحیمی- تمام روسای جمهور، دموکراتها و جمهوریخواهها در آمریکا، به دنبال آن هستند که حزب خود را با تصویرشان مشخص کنند. دونالد ترامپ تقریبا از تمامی روسای جمهور تاریخ این کشور موفقتر بوده است. از همان آغاز، رایدهندگانی که ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی مسخشان کرده بود، با اشتیاق بیشتری نسبت به جمهوریخواهان کنگرهای آماده پذیرش او بودند. پس از ۱۵ ماه در قدرت بودن، او توانسته مالکیت این حزب را از آن خود کند. این یک دستاورد فوقالعاده است برای مردی که هرگز در واشنگتندیسی زندگی نکرده، هرگز یک پست دولتی نداشته، درباره خوشگذرانی با زنان لاف زده و از سال ۲۰۱۴ به دموکراتهای منفور کمک کرده است.
اصل سازماندهنده در حزب جمهوریخواه ترامپ، وفاداری است. نه وفاداری به یک آرمان، یک دیدگاه یا یک برنامه اجرایی –همانند بهترین روسای جمهور- بلکه وفاداری صرف به یک مرد –دونالد ترامپ- و وفاداری به تعصب و خشمی که صرف پایگاه رایدهندگانی میشود که حتی خود او گاهی در کشمکش برای کنترلش است. این مساله در آمریکا بیسابقه و خطرناک است. همین حالا برخی طرفداران جمهوریخواه چشم خواهند چرخاند، اما در اینجا بحث سیاستهای دولت ترامپ نیست، بلکه طبیعت و سبک دولت ترامپ است. وفاداری مطیعانه به یک مرد و خشمی که او تزریق میکند و باعث میشود، تهدیدی است برای دموکراسی درخشانی که جهان اغلب به عنوان نمونه قبولش کرده است.
تصدی ترامپ ریشه در قبیلهگرایی دارد که مدتها پیش از رییسجمهور شدن او، گریبان عرصه سیاسی آمریکا را گرفت و در گذشته دفتر بیضیشکل گهگاه به نارسیسیستهایی تعلق داشته که برخیشان هنجارهای ریاستجمهوری را زیر پا گذاشته یا تضعیف کرده است اما هیچ کدام به اندازه ترامپ آشکار و علنی عمل نکردهاند.
در قلب سیستم قدرت او، حقارتی نسبت به حقیقت وجود دارد. طی خاطراتی که هفته گذشته توسط جیمز کومی، که ترامپ او را به عنوان رییس اف بیای انتخاب کرده بود، منتشر شد، نسبت به «دروغ گفتن درباره همه چیز، بزرگ و کوچک، در زمان خدمت» ابراز تاسف کرد. ترامپ هیچ تمایزی میان حقیقت و دروغ قائل نمیشود – یا شاید نمیتواند. او به عنوان یک تاجر و در دوره مبارزات انتخاباتی، به گونهای رفتار کرد که انگار حقیقت همان چیزی است که او بتواند از آن جان سالم به در برد و به عنوان رییسجمهور نیز مطمئنا باور دارد که قدرتش بدین معنی است که او میتواند بسیار بیشتر قسر در برود.
زمانی که قدرت بر واقعیت چیره میشود، انتقاد تبدیل به خیانت میشود. منتقدان نمیتوانند واقعیات خنثی را مطرح کنند و وفادار بمانند، چراکه واقعیات خنثی نیستند. بنابراین زمانی که مک مستر، مشاور سابق امنیت ملی گفت که روسیه در انتخابات دخالت کرده، ترامپ صحبتهای او را به طور غیرقابل بخشایشی خصمانه دانست. چندی بعد، او اخراج شد. مکتب وفاداری به ترامپ و پایگاه او به سه روش دولت را تحت تاثیر قرار میدهد. نخست، سیاستگذاری ضربه میخورد، چراکه به جای یک برنامه منسجم، آمریکا متحمل دولتی با ضربانهایی –خشم، ملیگرایی، تجارت- ورای دسترسی استدلال تجربی شده است. سال نخست ریاستجمهوری ترامپ با دستاوردهایی هم همراه بوده: تصویب کاهش شدید مالیات و انتصاب قضات محافظهکار. اما بخش عمده سیاستگذاریهای او با آشوب همراه بوده تا هدفی مشخص. او مخالف پیمان تجاری اقیانوس آرام بود، بعد موافق آن، بعد دوباره مخالف آن؛ موافق کنترل اسلحه و بعد موافق مسلح کردن معلمان به جای آن.
دوم، قراردادهایی که محدودیتهای قانون اساسی بر رییسجمهور را تحکیم میکنند، قربانی خودخواهی سبکسرانه ترامپ شدهاند و سوم، ترامپ تمام کسانی که در مسیر کار او قرار بگیرند را مخالف نمیداند، بلکه آنها را شرور، فاسد یا خائن میخواند. ترامپ و پایگاه او، جمهوریخواهان را به مردم خوبی که او را حمایت میکنند و به مردم بدی که نمیکنند، تقسیم کرده است. مسوولیت شرایط امروز بر دوش جمهوریخواهانی است که میدانند ترامپ برای آمریکا و جهان بد است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد