وابستگی اقتصادی بهجنگ
جهانصنعت – استیو ویتکاف، فرستاده ویژه ترامپ شامگاه یکشنبه گفت که مذاکرات با فرستاده ویژه روسیه درباره طرح ترامپ برای پایان جنگ اوکراینسازنده بود. با اینحال او اشارهای بهدستیابی به توافق نکرد. ایندرحالی است که بهگزارش رویترز بنابر اطلاعات آمریکا پوتین همچنان تغییر در اهداف خود در جنگ اوکرایننداده است.
بهگزارش یورونیوز، استیو ویتکاف در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: کیریل دمیتریف، فرستاده ویژه روسیه در دو روز گذشته در فلوریدا نشستهای سازنده و ثمربخش با هیات آمریکایی برای پیشبرد طرح صلح دونالد ترامپ، رییسجمهور آمریکا برگزار کرد. روسیه همچنان بهطور کامل بهتحقق صلح در اوکراینمتعهد است و تلاشها و حمایتهای آمریکا را برای حلوفصل درگیری اوکراینو برقراری مجدد امنیت بینالمللی بسیار ارزشمند میداند.
اینمذاکرات که در میامی فلوریدا برگزار شده پس از گفتوگوهای روز جمعه نمایندگان آمریکا با مقامات اروپایی و اوکراینی انجام شد. دونالد ترامپ، رییسجمهور آمریکا اوکراینو روسیه را برای حصول هرچه سریعتر توافق بر سر پایاندادن بهجنگ تحت فشار گذاشته و ایندر حالی است که روسیه میخواهد مناطقی از اوکراینرا که تصرف کرده حفظ کند و کییف از واگذاری سرزمین خودداری کرده است.
ویتکاف و جرد کوشنر، مشاور ترامپ پس از دیدار روزشنبه با کیریل دمیتریف فرستاده ویژه ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه روزیکشنبه با مقامهایی از اوکراینو اروپا دیدار و سپس بهطور جداگانه با هیات اوکراینی بهریاست رستم عمروف گفتوگو کردند. اینمذاکرات درحالی برگزار میشود که بهگزارش رویترز بهنقل از ششمنبع آگاه، بنابر ارزیابیهای اطلاعاتی آمریکا ولادیمیر پوتین از اهداف خود برای تصرف کامل اوکراینو بازپسگیری بخشهایی از اروپا که زمانی جزئی از اتحادجماهیرشوروی بوده دست نکشیده است.
بهگفته اینمنابع، اینارزیابیها که مربوطبه اواخر سپتامبر هستند تصویری کاملا متفاوت از آنچه دونالدترامپ و مذاکرهکنندگان او در پرونده صلح اوکراینترسیم کردند ارائه میدهد. ترامپ و مذاکرهکنندگان او ادعا میکنند که پوتین میخواهد بهدرگیری پایان دهد.
اینارزیابیها همچنینبا ادعای پوتین مبنی بر اینکه تهدیدی برای اروپا نبوده در تضاد کامل است.
بهگزارش رویترز بهنقل از منابع آگاه، یافتههای آمریکا از زمان آغاز جنگ اوکراینتاکنون ثابت و یکسان بوده است. اینیافتهها تا حد زیادی با دیدگاه رهبران اروپایی و سازمانهای اطلاعاتی آنها مبنی بر اینکه پوتین در پی تسلط بر تمام اوکراینو سرزمینهای کشورهای بلوک شوروی سابق بوده همراستاست.
آیا پوتین جنگ میخواهد؟
درچنینشرایطی سوال مهم ایناست که سیاست روسیه برای ادامه اینجنگ چیست و آیا اساسا پوتین خواستار ادامه ایندرگیری است یا خیر؟ در همین رابطه اندیشکده اروپایی مدرن دیپلماسی در گزارشی تحلیلی با بررسی راهبرد روسها در قبال جنگ اوکراینآورده است: درسال۱۹۶۱ و در اوج جنگ سرد آهنگی در اتحادجماهیرشوروی ظاهر شد و عنوانش پرسشی را مطرح میکرد که امروز نیز طنینانداز است: آیا روسها جنگ میخواهند؟ پاسخی که اینآهنگ ارائه میداد بهطور مشخص عدم خواست جنگ از سوی روسها بود.
بیشاز ششدهه بعد حالا که مذاکرات، طرحهای آتشبس و بحثهای ترک مخاصمه بار دیگر پیرامون جنگ روسیه علیه اوکراینمیچرخد همانپرسش بهگفتمان عمومی بازمیگردد. مقامات روس آن را تکرار کرده، مفسران همنظر در غرب آن را بازتاب میدهند و گاه حتی منتقدان کرملین نیز بهآن استناد میکنند: آیا روسها واقعا اینجنگ را میخواهند؟
اینپرسش فرض را بر اینمیگذارد که جنگها در درجه اول نتیجه تمایل یا عدم تمایل مردم هستند اما تاریخ نشان میدهد که اینچارچوببندی بیشاز آن که روشنگر باشد پنهانکار است. درواقع اکنون شواهد نشان میدهدمردم روسیه ممکن است از نظر عاطفی جنگ را نخواهند اما نظام سیاسی و اقتصادی که در آن زندگی میکنند بیشازپیش برای عملکرد بهجنگ نیازمند شده است.
اقتصاد شوروی؛ بسیج بهمثابه امر عادی
از دیدگاه تاریخی صرفِ تداوم خاطره جنگ نظامیگری پایدار اتحادجماهیرشوروی را توضیح نمیدهد و باید برای آن به اقتصاد سیاسی روی آورد. نظام شوروی صرفا قادر به بسیج برای جنگ نبوده و حول آمادگی دائمی سازمان یافته بود. درواقع تولید دفاعی یکاقدام اضطراری نبود بلکه ستون ساختاری اقتصاد محسوب میشد.
صنایع نظامی و وابسته بهدفاع سهم نامتناسبی از استعداد علمی، نوآوری فناورانه و ظرفیت صنعتی را جذب میکرد. مناطق کاملی برای اشتغال و زیرساخت بهکارخانههای دفاعی وابسته بودند. محرمانگی نهتنها بهعنوان یکاقدام امنیتی بلکه بهعنوان ابزاری برای حکمرانی عمل کرده و بخشهای بزرگی از اقتصاد را از بررسی عمومی و پاسخگویی سیاسی مصون میداشت.
در اینچارچوب صلح نه بهمعنای غیرنظامیسازی بلکه بهمعنای تنش مدیریت شده و آمادگی کامل بود. بنابراین اتحادجماهیرشوروی توانست یکتمایل مردمی واقعی برای پرهیز از جنگ را پرورش دهد در حالی که همزمان آمادگی جنگی را در دیانای اقتصادی و نهادی خود جاسازی کرد.
گسست و تداوم پساشوروی
درچنینشرایطی فروپاشی اتحادجماهیرشوروی ایننظام را مختل کرد اما بهطور کامل از هم نگسست. دهه۱۹۹۰ انقباض اقتصادی، زوال صنعتی و گسست اجتماعی را بههمراه آورد. صنایع دفاعی کوچک شده اما ناپدید نشدند. مهمتر اینکه هیچ الگوی اقتصادی جایگزینی که قادر بهجذب نیروی کار مازاد، تثبیت مناطق و حفظ اقتدار دولت باشد بهطور کامل جایگزین آنها نشد.
در دهه۲۰۰۰ تحت حکومت ولادیمیر پوتین دولت روسیه آغاز بهبازسازی یکسیستم متمرکز کنترل از نظر سیاسی، اقتصادی و نمادین کرد. بخشهای دفاعی و امنیتی اهمیت خود را نهتنها بهعنوان ابزار سیاست خارجی بلکه بهعنوان ابزارهایی برای تثبیت داخلی باز یافتند.
پس از۲۰۱۴ و بهویژه پس از تهاجم تمامعیار بهاوکرایندر ۲۰۲۲ اینروند بهطور چشمگیری شتاب گرفت. تحریمها بخشهای غیرنظامی را محدود کردند و دسترسی بهبازارهای جهانی تنگ شد. در واکنش دولت بیشازپیش سیاست صنعتی را حول نیازهای دفاعی جهتدهی کرد. کارخانههای غیرنظامی تغییر کاربری داده و بودجهها هزینههای نظامی و امنیتی را در اولویت قرار دادند درنهایت جنگ بهمکانیسمی برای جذب شوکهای اقتصادی و توزیع مجدد منابع تبدیل شد.
جنگ بهمثابه چسب اقتصادی
درنتیجه برای ناظران سیاسی اینامر پیامدهای عمیقی دارد. جنگ اکنون چندینکارکرد تثبیتکننده در درون سیستم روسیه انجام میدهد: نیروی کاری را جذب میکند که در غیر اینصورت ممکن است از نظر سیاسی بیثبات شود. سرمایهگذاری را بهبخشهایی هدایت میکند که از رقابت بینالمللی مصون هستند. سرکوب را بهعنوان خرابکاری مشروعیت میبخشد و یکچارچوب روایی ارائه میدهد که مشقت اقتصادی را بهسوی خصومت خارجی بهجای شکست داخلی هدایت میکند.
در اینچارچوب صلح بیثباتکننده است زیرا پایان فعالیت نظامی در مقیاس بزرگ بلافاصله پرسشهای حلنشدهای را مطرح میکند: اینکه با سربازان از جنگ بازگشته چه باید کرد؟ چگونه باید پایه صنعتی را که بیشازپیش بهسمت تولید دفاعی جهتگیری شده است را تغییر داد؟ چگونه کاهش هزینههای اجتماعی را توجیه کرد؟ چگونه از مناطقی حمایت کرد که خطوط حیاتی اقتصادیشان اکنون بهقراردادهای نظامی وابسته است؟ در نتیجه میتوان گفت جنگ درمقابل اینپرسشها را بهطور نامحدود بهتعویق میاندازد.
مساله مهم ایناست که تا اواسط دهه۲۰۲۰ ایننقش تثبیتکننده قابل اندازهگیری شده بود. هزینههای دفاعی و امنیتی در سطوح بیسابقه تاریخی تثبیت شد و سهم بزرگی از مخارج فدرال و حدودا ۷تا۸درصد از تولید ناخالص داخلی را تشکیل داد اما اینصرفا یکتغییر بودجهای نبوده بلکه بهعنوان سیستمی از توزیع مجدد عمل میکرد که در آن دولت منبع اصلی درآمد، تقاضا و تحرک اجتماعی شده بود.
البته پیامدهای اینقضیه بهبازار کار نیز گسترش یافت و با بیکاری در پایینترین سطح تاریخ صنایع غیرنظامی خود را ناتوان از رقابت با دستمزدهای دفاعی یا قراردادهای امنیتی پشتیبانیشده توسط دولت یافتند. نیروی کار، اعتبار و وفاداری سیاسی بهطور پیوسته بهاقتصاد جنگی کشیده شدند و تاثیر چرخدندهای ایجاد کردند بهطوری که هر ماه اضافی از بسیج وابستگی بهدرگیری ادامهدار را عمیقتر کرد. درچنینسیستمی صلح دیگر نمایانگر سود نبود بلکه بهیکشوک اقتصادی تبدیل شد.
چرا کرملین از صلح میترسد؟
اینوابستگی ساختاری یکفلج استراتژیک ایجاد میکند که سیاستگذاران غربی اغلب آن را صرفا بهعنوان لجاجت ایدئولوژیک اشتباه تفسیر میکنند. همانطور که طرحهای آتشبس در پایتختهای غربی میچرخد با واقعیت بنیادینی برخورد میکنند که اغلب دستکم گرفته میشود و اینکه اقتصاد روسیه دیگر نمیتواند بهمعنای واقعی کلمه بهعقب برگردد. درواقع برخلاف اقتصادهای غربی که در آنها هزینههای دفاعی سهم محدودی از مخارج عمومی را تشکیل میدهد روسیه وارد شرایطی شده که طبق دادههای بودجه رسمی و برآوردهای مستقل حدودا ۴۰درصد از مخارج فدرال اکنون بهسمت دفاع و امنیت هدایت میشود. بنابراین جنگ دیگر یکاولویت سیاستی نبوده بلکه اصل سازماندهنده زندگی مالی است.
درنتیجه بهالگوگیری از نحوه فروپاشی اتحادجماهیرشوروی روسیه معاصر با پرتگاهی مشابهروبهرو است زیرا یکتغییر ناگهانی بهصلح رونق غیرنظامی ایجاد نکرده بلکه بخشهای بزرگی از پایه صنعتی را تقریبا یکشبه از نظر اقتصادی منسوخ میکند. بنابراین تحت اینشرایط بسیجزدایی نه تثبیت که بقای حکومت را تهدید میکند.
پرسش اشتباه
درچنینشرایطی جذابیت پایدار پرسش آیا روسها جنگ میخواهند بهعنوان ابزار تحلیلی کافی نیست. پرسش فوریتر این است که آیا یکنظام سیاسی میتواند بدون جنگ دوام آورد آنهم هنگامی که خود را حول بسیج دائمی بازسازماندهی کرده است؟ درواقع مساله این نیست که روسها مخفیانه در آرزوی درگیری هستند بلکه این است که دههها انتخاب اقتصادی و نهادی جنگ را از نظر کارکردی اجتنابناپذیر ساخته است. درچنینشرایطی صلح دیگر صرفا یکآرمان اخلاقی نبوده بلکه یکرویداد برهمزننده است.
اینواقعیت دیپلماسی معاصر را پیچیده میکند. یکآتشبس ممکن است جنگیدن را متوقف کند اما ساختارهایی را که اکنون برای ثبات اجتماعی و کنترل سیاسی بهبسیج ادامهدار وابسته هستند از بین نمیبرد. بدون یکمسیر معتبر برای خروج از سازماندهی اقتصادی متمرکز بر جنگ هر وقفهای در خشونت خطر تبدیلشدن بهصرفا یکمیانپرده را دارد. درواقع درس فروپاشی اواخر شوروی همچنان آموزنده است: بسیجزدایی بدون تبدیل سریعتر از آنکه آرامبخش باشد بیثبات میکند.
