جهان‌صنعت از مشکلات معیشت هنرمندان در سایه بی‌تفاوتی‌ها گزارش می‌دهد:

هنر در تنگنای سیاست‌زدگی

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 549494
بسیاری از هنرمندان به دلیل بی‌توجهی دولتی و بحران معیشتی، با مشکلاتی چون سانسور و انزوای اجتماعی مواجه هستند که به کاهش خلاقیت و مهاجرت آن‌ها منجر شده است.
هنر در تنگنای سیاست‌زدگی

جهان‌صنعت– بسیاری از هنرمندان در فقدان حمایت‌های ساختاریافته دولتی، با بحران معیشتی، سانسور، انزوا و حذف از چرخه تولید و عرضه آثار مواجه هستند. هنر که ذاتا باید زبان آزاد و خلاق جامعه باشد، در چنبره بی‌توجهی ساختاری و سیاست‌زدگی نهادی گرفتار شده است. حمایت‌های پراکنده، ناکافی و سلیقه‌ای نه‌تنها کمکی به رشد و شکوفایی هنر نکرده‌اند بلکه به مرور زمان موجب فرسایش سرمایه انسانی این حوزه، کاهش انگیزه خلاقیت و مهاجرت تدریجی هنرمندان به حاشیه یا خارج از کشور شده‌اند.

هنر؛ زبان جامعه، نه ابزار تبلیغات

در بسیاری از سیاست‌های فرهنگی موجود، هنر نه به‌مثابه یک ضرورت اجتماعی بلکه به‌‌عنوان ابزاری برای تبلیغ رسمی یا بیان ارزش‌های خاص تلقی می‌شود. این در حالی است که هنر در ذات خود، ریشه در آزادی بیان، تنوع دیدگاه و زیست مستقل دارد. وقتی هنر صرفا به آثار سفارشی و خط‌کشی‌شده تقلیل می‌یابد، دیگر نمی‌تواند نقشی فعال در نقد جامعه، روایت واقعیت‌ها، یا تحریک تفکر ایفا کند. در واقع هنر کارکردی فراتر از تزیین فضا یا سرگرمی دارد. در بسیاری از نقاط جهان، آثار هنری به‌ عنوان یکی از جدی‌ترین ابزارهای نقد قدرت، دفاع از حقوق بشر، بیان دردهای جمعی و بازتاب‌دهنده تحولات اجتماعی شناخته می‌شوند. بنابراین انتظار می‌رود دولت‌ها نه‌تنها محدودیتی بر فعالیت‌های هنری اعمال نکنند بلکه آن را به‌‌عنوان ضرورتی برای پویایی اجتماعی، مورد حمایت مادی و معنوی قرار دهند.

بحران معیشتی، چالش دائمی و نادیده‌گرفته‌شده

یکی از عمیق‌ترین و ریشه‌دارترین مشکلات هنرمندان در ایران، مساله معیشت و امنیت شغلی است. نبود قراردادهای منسجم، نداشتن بیمه تخصصی و بازنشستگی، عدم تعریف شغل رسمی برای بسیاری از رشته‌های هنری در نظام استخدامی و نبود حمایت‌های مالی پایدار، هنرمندان را به یکی از آسیب‌پذیرترین اقشار جامعه بدل کرده است. بسیاری از هنرمندان به‌‌ویژه در شهرستان‌ها و استان‌های محروم، در فقدان حمایت‌های اقتصادی و ساختاری، یا شغل دوم و سوم برگزیده‌اند، یا به کلی از حرفه خود دست کشیده‌اند. این وضعیت در بحران‌هایی مانند همه‌گیری کرونا، شدیدتر شد و ضعف عمیق ساختار حمایتی را به ‌وضوح نمایان کرد. در چنین شرایطی هنرمند نه‌تنها قادر به خلق اثر ماندگار و پرمعنا نیست بلکه حتی نمی‌تواند حداقل معیشت خود و خانواده‌اش را تامین کند. آنچه دیده می‌شود، نظام حمایتی معیوب، ناکارآمد و گاه رانتی است که نه براساس شایستگی بلکه بر مبنای روابط، گرایش‌های سیاسی یا سلایق فردی شکل گرفته است.

سانسور، بوروکراسی و ممیزی

یکی دیگر از موانع جدی بر سر راه هنرمندان، ساختار پیچیده و فرساینده اخذ مجوزها، سانسورهای پیشینی و پسینی و ترس دائمی از توقیف، توبیخ و حذف است. از مرحله تولید تا انتشار و عرضه اثر، هنرمند باید از هزار توی اداری عبور کند که پر از خط‌قرمزهای غیرشفاف و بعضا تصمیمات سلیقه‌ای است. درواقع بسیاری از هنرمندان نه به‌دلیل فقدان استعداد یا کم‌کاری بلکه به‌دلیل سرخوردگی از این فشارها و مداخلات، از ادامه مسیر دست می‌کشند. این چرخه باعث رشد خودسانسوری، محافظه‌کاری و تولید آثاری شده که فاقد عمق، جسارت و تاثیرگذاری هستند.

تبعیض و سیاست‌زدگی در نظام حمایتی

نقد جدی بر وضعیت موجود، تبعیض در تخصیص منابع و حمایت‌هاست. برخی نهادهای فرهنگی یا جشنواره‌های هنری، بودجه‌های خود را صرف حمایت از آثاری می‌کنند که با گفتمان رسمی همخوانی دارد درحالی‌که آثار مستقل یا منتقد، یا به کلی نادیده گرفته شده یا در مراحل اولیه متوقف می‌‌شوند. این تبعیض فضای رقابتی را از بین برده و اعتماد جامعه هنری به نهادهای فرهنگی را کاهش داده است. برخی هنرمندان بر این باورند که بدون وابستگی به نهادهای خاص یا تولید آثار سفارشی، امکان دریافت هیچ‌گونه حمایت مالی، تسهیلاتی یا حتی مجوزی را ندارند. این وضعیت در بلندمدت موجب تخلیه اندیشه‌های انتقادی از فضای هنر می‌شود و جامعه را از تنوع فکری و هنری محروم می‌‌کند.

چگونه می‌توان بدون مداخله حمایت کرد؟

در کشورهای مختلف مدل‌های موفقی برای حمایت از هنرمندان وجود دارد که می‌تواند الگویی برای سیاستگذاران فرهنگی ایران باشد. در برخی کشورها حمایت‌های دولتی در قالب تخصیص کمک‌هزینه‌های ماهانه به هنرمندان فعال، ایجاد فرصت‌های مطالعاتی، اعزام‌های بین‌المللی، بیمه هنرمندان، حمایت از بازنشستگی، یا حمایت از صادرات فرهنگی ارائه می‌شود. به عنوان مثال دولت فرانسه از طریق «خانه‌های هنرمندان» امکانات سکونت، بیمه و امکانات خلق اثر را برای هنرمندان فراهم می‌کند. در آلمان دولت بودجه مستقلی برای پروژه‌های هنری مستقل در نظر می‌گیرد، بی‌آنکه در محتوای آنها مداخله کند. در کره‌جنوبی سرمایه‌گذاری گسترده دولت در حوزه موسیقی و فرهنگ عامه، منجر به تبدیل هنر به یکی از ابزارهای قدرت نرم و اقتصاد ملی شده است. نکته کلیدی در این الگوها، استقلال هنرمند است؛ دولت تسهیلگر است، نه کنترلگر. حمایت‌ها به شکل ساختاری و شفاف ارائه می‌شود، نه براساس سلیقه یا مصلحت.

هنر به‌مثابه زیرساخت راهبردی، نه کالای جانبی

تحلیل وضعیت حمایت یا عدم حمایت دولت از هنرمندان نشان می‌دهد که مساله صرفا به سیاست‌های فرهنگی محدود نمی‌شود بلکه با نگاهی کل‌نگر باید آن را در بستر اقتصاد سیاسی، عدالت اجتماعی و حکمرانی فرهنگی تحلیل کرد. هنر نه یک کالای تجملاتی یا فعالیتی نمادین بلکه زیرساختی راهبردی در تولید معنا، هویت ملی، انسجام اجتماعی و حتی قدرت نرم در نظام بین‌الملل است. هرگونه خلأ یا اختلال در زیست هنرمند، مستقیما بر سلامت فرهنگی و حتی امنیت اجتماعی یک کشور اثر می‌گذارد. در ایران نبود سیاست حمایتی ساختارمند، نگاه ابزاری و گاه امنیتی به هنر و نبود زیرساخت‌های حقوقی برای حفاظت از شأن و معیشت هنرمند، همگی نشانه‌هایی از غفلت تاریخی نسبت‌به اهمیت استراتژیک هنر است. وضعیت کنونی نشان می‌دهد که دولت نه‌تنها به‌عنوان حامی بلکه حتی به‌عنوان تنظیم‌گر بی‌طرف نیز در ایفای نقش خود نتوانسته عملکرد حداکثری و موفق نشان دهد. بازنگری در این وضعیت نیازمند عبور از نگاه جزیره‌ای، سلیقه‌ای و کوتاه‌مدت به هنر است. باید هنر را همچون نهاد علم، نهاد آموزش یا نهاد سلامت، یک رکن از ارکان توسعه ملی تلقی کرد. این بازتعریف می‌تواند مسیرهای تازه‌ای برای تدوین سیاست‌های حمایتی موثر، عادلانه و مستقل فراهم آورد. بدون چنین نگاهی، هر سیاست حمایتی دیگر، صرفا مُسکن موقتی خواهد بود و هنرمند همچنان در حاشیه تصمیم‌سازی‌ها، درگیر زیست بی‌ثبات و بی‌سرانجام باقی خواهد ماند.

وب گردی