هنر بدون برنامه در عصر الگوریتم!
سمیه حاتمیامین- هوشمصنوعی در سالهای اخیر از یک مفهوم تخصصی و دانشگاهی فراتر رفته و به نیرویی اثرگذار در مناسبات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جهان تبدیل شده است؛ نیرویی که نهتنها شیوههای تولید و توزیع را دگرگون کرده بلکه معنای خلاقیت، کار، بازار و حتی هویت فرهنگی را با پرسشهای تازهای مواجه کرده است. در این میان هنر بهعنوان یکی از پیچیدهترین و در عین حال آسیبپذیرترین حوزههای انسانی بیش از دیگر عرصهها در معرض تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم این تحول قرار دارد. پرسش از نسبت «هوشمصنوعی» با «اقتصاد هنر» در چنین شرایطی دیگر یک بحث حاشیهای یا نظری صرف نیست بلکه به مسالهای راهبردی برای سیاستگذاری فرهنگی، توسعه اقتصادی و آینده مشاغل هنری تبدیل شده است.
نشست «هوشمصنوعی و اقتصاد هنر» با هدف واکاوی این نسبت پیچیده برگزار شد؛ نشستی که تلاش کرد بهجای تمرکز صرف بر ظرفیتهای فناورانه یا تهدیدهای احتمالی، تصویری واقعبینانه از وضعیت موجود فرهنگ و هنر در ایران، موانع ساختاری اقتصاد هنر و جایگاه هوشمصنوعی در این میان ارائه دهد. سخنرانان این نشست هر یک از زاویهای متفاوت، به این نکته مشترک رسیدند که مساله اصلی نه خود هوشمصنوعی بلکه نحوه مواجهه ما با آن است؛ مواجههای که ریشه در ساختارهای نهادی، نظام آموزش، شیوه حکمرانی فرهنگی، جایگاه هنرمند در اقتصاد و میزان پذیرش تغییر دارد.
اقتصاد هنر در ایران همچنان مفهومی نوپا و تا حد زیادی بهرسمیتنشناخته باقی مانده است. این حوزه نه در آمارهای رسمی اقتصادی جایگاه مستقلی دارد و نه در سیاستگذاریهای کلان، بهعنوان یک ظرفیت جدی تولید ثروت دیده میشود. در حالی که در سطح جهانی، صنایع خلاق و اقتصاد هنر به موتورهای رشد اقتصادی بدل شدهاند، در ایران فرهنگ و هنر اغلب ذیل خدمات تعریف میشوند و از بسیاری از سازوکارهای حمایتی اقتصادی محروم هستند. ورود هوشمصنوعی به این عرصه، این شکاف را بیش از پیش آشکار کرده است چرا که فناوری با سرعتی بسیار بالاتر از سیاستگذاری حرکت میکند و در غیاب برنامه و نظریه، بهجای فرصتسازی، میتواند به عامل حذف و نابرابری تبدیل شود. در عین حال این نشست کوشید نگاه تقابلی با جهان فناوری را به چالش بکشد. از دیدگاه برخی سخنرانان، بازار جهانی هنر نهتنها با تنوع فرهنگی مسالهای ندارد بلکه آن را شرط گردش سرمایه و رشد میداند. ورود شرکتهای بزرگ فناوری به عرصه هنر، نشانه ورود پول جدید به این جهان است؛ پولی که میتواند قواعد بازی را تغییر دهد. پرسش اساسی این است که آیا ساختار فرهنگی و اقتصادی ایران آمادگی مواجهه فعال و هوشمندانه با این تغییر را دارد یا نه. در نهایت مفهوم محوری نشست را میتوان در یک عبارت خلاصه کرد: «حل مساله.» سخنرانان تاکید داشتند که بدون پذیرش بحرانها، بدون بهرسمیتشناختن اقتصاد هنر، بدون اصلاح ساختارهای نهادی و بدون بازنگری در آموزش و سیاستگذاری، مواجهه با هوشمصنوعی نه به توسعه منجر میشود و نه به تقویت فرهنگ بلکه صرفا فاصله موجود با جهان را عمیقتر خواهد کرد. این نشست با دبیری پدرام جوادزاده، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات آغاز شد. جوادزاده در ابتدای سخنان خود ضمن خوشامدگویی به حاضران، از تمامی افرادی که در شکلگیری و برگزاری این نشست نقش داشتند قدردانی کرد و سپس به تبیین چارچوب کلی بحث پرداخت. او با تاکید بر نوپا بودن مفهوم اقتصاد هنر در ایران گفت: «اقتصاد هنر اساسا یکی از موضوعات نسبتا جدید در عرصه اقتصاد است که از اوایل دهه۲۰۰۰میلادی بهصورت جدی در جهان مطرح و فراگیر شد.» به گفته او، پرسش محوری این حوزه آن است که چه اقداماتی باید انجام شود تا حجم اقتصادی هنر در یک کشور افزایش یابد و هنر بتواند بهعنوان یک فعالیت مولد اقتصادی ایفای نقش کند. جوادزاده توضیح داد که این مفهوم بهسرعت با بحث «صنایع خلاق» تکمیل شد و امروز هوشمصنوعی نیز بهعنوان یکی از موضوعات اصلی و تعیینکننده این حوزه مطرح است. دبیر نشست با اشاره به مساله سیاستگذاری فرهنگی تصریح کرد که سرعت تحولات فناورانه بهقدری بالاست که نظام سیاستگذاری عملا از آن عقب مانده است. او جایگاه ایران در رتبه۷۱ جهانی هوشمصنوعی را نشانهای از این عقبماندگی دانست و تاکید کرد: فاصله ایران با کشورهای بالاتر، حتی با رتبه هفتادم، فاصلهای نجومی است. به گفته جوادزاده، این فاصله صرفا یک اختلاف عددی نیست بلکه نشاندهنده شکاف عمیق در سرمایهگذاری، برنامهریزی و نگاه راهبردی به این حوزه است.
در ادامه نشست مرتضی کاظمی، پژوهشگر هنر و معاون اسبق امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سخنان خود را با نقل متنی از هردوت آغاز کرد: «هیچ ملتی به اندازه ایرانیان زود و آسان عادات خارجی را اختیار نمیکرد و هر آنچه را بهتر از مال خودشان مییافتند، آن را اقتباس میکردند.» کاظمی با استناد به این جمله تاکید کرد که ایرانیان از دیرباز پذیرای فناوریها و اندیشههای نو بودهاند و در واقع همواره بهدنبال «هوشمصنوعی زمان خودشان» حرکت کردهاند. او گفت: هوشمصنوعی پدیدهای است که چه کشور برای آن سرمایهگذاری کند و چه نکند، به هر حال مسیر خود را باز خواهد کرد و جامعه ایرانی نیز به سمت آن حرکت خواهد کرد. مساله اصلی به باور کاظمی، نحوه مواجهه با این پدیده است. او سپس به موانع ورود اقتصاد هوشمصنوعی پرداخت و توضیح داد که این موانع، تفاوت چندانی با مشکلات مزمن فرهنگ و هنر در ایران ندارند. نخستین مانع از نظر او، فقدان نظریه فرهنگی و هنری است. کاظمی تاکید کرد که ایران حتی پیش از انقلاب نیز فاقد چنین نظریهای بوده است؛ نظریهای که بتواند منظومهای از اندیشهها و عدالتها را شکل دهد، هم وضعیت موجود را تبیین کند و هم چشماندازی روشن برای آینده ارائه دهد. به گفته او، بسیاری از طرحها در دورههای مختلف تلاش کردند وارد مرحله اجرا شوند اما به دلیل نبود پشتوانه نظری ناکام ماندند. او تصریح کرد: بدون نظریه نمیتوان برنامه داشت و بدون برنامه، چشمانداز و حرکت شکل نمیگیرد. مانع دوم، به اعتقاد کاظمی، نسبت نظام دولت با فرهنگ و هنر است. او با اشاره به نقشه مهندسی فرهنگی گفت: این رویکرد، فرهنگ را از ابتدا تا انتها زیر نظر دولت تعریف میکند؛ امری که همواره باعث ایجاد مشکل در مواجهه با اندیشههای نو و فناوریهای جدید شده است. او برای توضیح این وضعیت به آمار نهادهای درگیر در فرهنگ و هنر اشاره کرد و گفت: در بخش فرهنگ ۶۷ دستگاه سیاستگذاری میکنند، ۴۹نهاد نظارت دارند و ۴۸دستگاه اجرا میکنند. در حوزه هنر نیز ۲۵دستگاه سیاستگذار، ۱۹نهاد ناظر و ۲۲دستگاه مجری و پشتیبان وجود دارد در حالی که بخشخصوصی هیچ جایگاه موثری ندارد. به گفته کاظمی، در چنین شرایطی پدیدههای نوینی مانند هوشمصنوعی بدون حامی باقی میمانند. او همچنین رویکرد سیاسی و امنیتی به فرهنگ و هنر را مانع مهم دیگری دانست و به وضعیت شغلی هنرمندان پرداخت. کاظمی تاکید کرد که هنرمندی هیچگاه بهعنوان یک شغل رسمی بهرسمیت شناخته نشده و هنرمندان از تسهیلاتی که سایر مشاغل از آن بهرهمندند، محروم هستند. امور صنفی و شغلی هنرمندان برعهده وزارت فرهنگ است در حالی که این وزارتخانه ماهیتی صنفی ندارد. در نتیجه مشاغل هنری نه ذیل قانون کار تعریف میشوند و نه از نظام صنفی برخوردارند. او بر ضرورت ایجاد نظام صنفی هنرمندان ایران تاکید کرد. کاظمی در پایان سخنان خود گفت: اقتصاد هنر نیز بهرسمیت شناخته نمیشود. در ساختار اقتصادی ایران، فرهنگ و هنر ذیل خدمات تعریف شدهاند در حالی که ظرفیت آنها نشان میدهد میتوانند بهعنوان قطب چهارم تولید ثروت در کنار صنعت، کشاورزی و خدمات ایفای نقش کنند. نبود آمار اقتصادی در این حوزه، نتیجه همین بهرسمیت نشناختن است و تا زمانی که این وضعیت اصلاح نشود، فرهنگ و هنر نمیتوانند از نظام اقتصادی، صنعتی و تجارت خارجی بهرهمند شوند.
سخنران بعدی میثم روشنی، مدرس و پژوهشگر هنر بحث خود را با اشاره به لایهای از فرهنگ عمومی آغاز کرد که به باور او میتواند به فهم بهتر مساله کمک کند. او گفت: در متون اساسی فرهنگ ایرانی، «کار کردن» مهمترین وجه تجدد نظام ایرانی بوده و وظیفه اصلی سیاستگذار، برقراری نظم مشاغل است. روشنی تاکید کرد که مفهومی مانند عدالت ـ که همواره آرمان ایرانی بوده ـ زمانی محقق میشود که نظام مشاغل در جای خود قرار گیرد. او به سیاستنامه خواجه نظامالملک اشاره کرد و هدف آن را تثبیت همین نظم دانست. روشنی سپس به نظام آموزش پرداخت و با انتقاد از جایگاه هنر در آموزش رسمی گفت: در بسیاری از موارد، کلاس هنر ضعیفترین کلاس و در حکم زنگ تفریح است. به گفته او، مشکلات از همینجا آغاز میشود چراکه نظام آموزشوپرورش، برخلاف ادعای تعالی، کاملا نتیجهگرا و معطوف به کنکور است. او تاکید کرد: جامعه به آموزشهایی نیاز دارد که پیوند هنر با اقتصاد و فناوری را آشکار کند و خود جامعه هنری نیز باید به این آگاهی برسد که هنر یک امر فناورانه است. این پژوهشگر هنر در ادامه گفت: هنر استعارههایی برای درک جهان میسازد و به مفاهیم پیچیده معنا میدهد. او مثال تورم را مطرح کرد و توضیح داد: اقتصاد با مفهومی سروکار دارد که برای بسیاری از مردم بیگانه است اما هنر میتواند از طریق استعاره، آن را قابل فهم و معنادار کند. روشنی در بخش دیگری از سخنان خود به نقش هوشمصنوعی در اقتصاد هنر پرداخت و گفت: این فناوری باعث ورود بازیگران جدید به بازار هنر شده است. او به شرکتهایی مانند انویدیا اشاره کرد که پیشتر ارتباطی با هنر نداشتند اما امروز به تامینکنندگان مالی بزرگ جهان هنر تبدیل شدهاند. مایکروسافت و آمازون نیز در همین مسیر قرار دارند. به گفته او، ورود پول جدید به جهان هنر اجتنابناپذیر است و حتی اگر کسی با جهان فناوری ضدیت داشته باشد، نمیتواند از آن اجتناب کند. او همچنین نگاه تقابلی با بازار جهانی را نادرست دانست و گفت: بازار جهانی از تنوع استقبال میکند زیرا تنوع محصول باعث گردش بازار و در نهایت رشد و توسعه میشود. به باور روشنی، تمایز فرهنگی نه تهدید بلکه یک امکان است.
در بخش پایانی نشست محمدحسین آشتیانی، مشاور صنایع خلاق معاونت فناوری اطلاعات وزارت علوم سخنان خود را با طرح مفهوم «حل مساله» آغاز کرد. او گفت: همه مشکلات انسان به بحران حل مساله بازمیگردد و تمدن زمانی شکل میگیرد که انسان بتواند با مساله درست مواجه شود. به گفته او، زمانی که مساله حذف یا نادیده گرفته شود، جاهلیت بهوجود میآید. آشتیانی با اشاره به اینکه چین در سال ۲۰۱۵ سند هوشمصنوعی خود را تدوین کرده است، گفت: در ایران تنها سند موجود، سند صنایع خلاق است که از حدود سال۱۳۹۲ به شورایعالی انقلاب فرهنگی رفته و آن هم در سال۱۴۰۴ منقضی شده است. او تاکید کرد که این وضعیت نشان میدهد مساله بهدرستی حل نشده و باید به این عقبماندگی اذعان کرد. به گفته آشتیانی، جهان برای عبور از بحران رشد و توسعه بهسوی حل مساله حرکت کرده و نمونه آن شکلگیری پارکهای علم و فناوری از زمان انقلاب صنعتی انگلستان است. او در پایان گفت: ایران هنوز در این مسیر بهطور جدی وارد حل مساله نشده و حتی در برخی موارد با نوعی عقبگرد مواجه بوده است.
آنچه در نشست «هوشمصنوعی و اقتصاد هنر» بیش از هر چیز برجسته شد، نه خود فناوری هوشمصنوعی بلکه ناتوانی ساختارهای موجود در مواجهه فعال با تغییر بود. هوشمصنوعی در این نشست نه بهعنوان یک تهدید بیرونی و نه بهعنوان یک منجی معرفی شد بلکه همچون نیرویی بیتوقف تصویر شد که ضعفها، تعارضها و تعلیقهای دیرپای اقتصاد هنر ایران را آشکار میکند. مساله اصلی، پیش از آنکه فنی یا فناورانه باشد، نهادی، نظری و حکمرانی است. اقتصاد هنر در ایران همچنان میان نادیدهگرفتهشدن و کنترل بیشازحد معلق مانده است؛ نه بهعنوان یک حوزه مستقل اقتصادی به رسمیت شناخته میشود و نه امکان تنفس در منطق بازار را دارد. در چنین وضعیتی ورود هوشمصنوعی میتواند بهجای خلق فرصت، به تشدید نابرابری و حذف کنشگران ضعیفتر منجر شود. از سوی دیگر تاکید بر حل مساله نشان میدهد که توسعه نه با حذف پدیدههای نو بلکه با فهم، تنظیم و هدایت آنها ممکن میشود. این نشست بهطور ضمنی بر یک انتخاب راهبردی تاکید داشت: یا باید با بازنگری در نظریه فرهنگی، اصلاح نظام آموزش، بهرسمیتشناختن اقتصاد هنر و تقویت نقش بخشخصوصی، مسیر مواجهه خلاقانه با هوشمصنوعی را هموار کرد، یا همچنان در موقعیت واکنشی باقی ماند و هزینه عقبماندگی را در قالب از دسترفتن بازار، سرمایه و معنا پرداخت. هوشمصنوعی منتظر تصمیم ما نمیماند بلکه این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم چگونه با آن وارد آینده شویم.
