هنر؛ سرچشمه معنا و شرافت انسانی
جهان صنعت– بر هیچکس پوشیده نیست که فرهنگ و هنر، نهفقط بخشهایی از زندگی اجتماعی بلکه اساس و شالوده حیات جمعی انسان هستند. آنچه جوامع را از یکدیگر متمایز میکند، نهصرفا میزان ثروت یا توان تولید بلکه کیفیت فرهنگی و هنری آنهاست. فرهنگ، شیوه زیستن، اندیشیدن و معنابخشیدن به جهان است و هنر، تجلی زنده و خلاق آن معنا. در حالی که اقتصاد ابزار تامین نیازهای مادی است، فرهنگ و هنر ماموریت پاسخ به نیازهای معنوی، زیباییشناختی و اخلاقی انسان را برعهده دارند. از همین رو است که در مقایسه میان این دو حوزه، فرهنگ و هنر جایگاهی برتر و بنیادینتر دارند زیرا بدون آنها حتی اقتصاد نیز جهت و معنا نمییابد. در تاریخ بشر، هرگاه فرهنگ و هنر رشد کردهاند، تمدن نیز به اوج خود رسیده است. دوران شکوفایی علمی، فلسفی و اقتصادی ملتها، همواره همزمان با درخشش هنر و فرهنگ بوده است. برعکس زمانی که جوامع از ارزشهای فرهنگی تهی شدهاند، حتی با وجود رونق اقتصادی، دچار بحران هویت و فروپاشی اخلاقی گشتهاند. انسان تنها به نان و رفاه نیاز ندارد؛ او به معنا، عشق، زیبایی و پیوند نیز محتاج است. این نیازها را تنها فرهنگ و هنر میتوانند پاسخ دهند.
اقتصاد؛ ضرورت زندگی اما نه غایت آن
نمیتوان نقش اقتصاد را در حیات اجتماعی نادیده گرفت. بدون تولید، اشتغال، سرمایه و برنامهریزی اقتصادی، هیچ جامعهای پایدار نمیماند. اقتصاد زیربنای مادی تمدن است اما همین زیربنا زمانی مفید و انسانی خواهد بود که بر ستونهای فرهنگی و اخلاقی استوار باشد. هنگامی که منطق اقتصادی از چارچوب فرهنگی جدا شود به ابزاری بیهدف و حتی مخرب تبدیل میشود. تجربه جوامع صنعتی معاصر گواه روشنی بر این واقعیت است. کشورهایی که در عرصه اقتصادی به پیشرفتهای بزرگ رسیدهاند، اکنون با بحرانهایی چون فروپاشی خانواده، بیاعتمادی اجتماعی و مصرفگرایی افراطی روبهرو هستند. این بحرانها نتیجه غفلت از فرهنگ و هنر در سایه اولویتدادن مطلق به اقتصاد است. در مقابل، کشورهایی که توسعه اقتصادی را در بستر فرهنگی و هویتی خود سامان دادهاند، توانستهاند تعادلی پایدار میان رفاه مادی و تعالی انسانی برقرار کنند. بنابراین معقولات اقتصادی هرچند حیاتی و ضروری هستند اما ارزش و کارکرد آنها زمانی به کمال میرسد که در خدمت ارتقای فرهنگ و کیفیت زندگی انسانی قرار گیرند نهصرفا در مسیر سود و انباشت سرمایه.
فرهنگ؛ زیربنای توسعه پایدار و عدالت اجتماعی
توسعه واقعی تنها در سایه فرهنگ پایدار میشود. فرهنگ به انسان میآموزد که چگونه بیندیشد، چگونه مصرف کند و چگونه رفتار اقتصادی خود را در چارچوب عدالت، وجدان و مسوولیت اجتماعی سامان دهد. جامعهای که فرهنگ تلاش، صداقت، خلاقیت و احترام به کار را درونی کرده باشد، بهطور طبیعی اقتصاد سالمتر و پویاتری خواهد داشت. فرهنگ نهتنها بر رفتار اقتصادی افراد اثر میگذارد بلکه نوع نگاه آنها به ثروت، تولید و مصرف را نیز تعیین میکند. در فرهنگی که حرص و منفعتطلبی بیحد ارزش تلقی شود، اقتصاد به میدان رقابت ناسالم و بیاخلاق تبدیل خواهد شد. در مقابل فرهنگی که عدالت، قناعت و تعاون را میستاید، اقتصاد را نیز در مسیر تعادل و پایداری هدایت میکند. تجربه تاریخی ایران نیز نشان داده است که هرگاه فرهنگ ملی در جایگاه خود حفظ شده، اقتصاد نیز از ثبات و رونق برخوردار بوده است اما زمانیکه الگوهای فرهنگی بیریشه و تقلیدی بر جامعه حاکم شدهاند، اقتصاد نیز دچار آشفتگی و ناپایداری شده است. به بیان دیگر اقتصاد آینه فرهنگ است؛ اگر فرهنگ بیمار شود، اقتصاد نیز از کار خواهد افتاد. همچنین مشاور عالی وزیر فرهنگ و ارشاد محمدمهدی احمدی روز پنجشنبه در نشستی صمیمی با هنرمندان استان آذربایجانشرقی بر جایگاه بیبدیل هنر و فرهنگ تاکید کرد. او در این نشست که در تالار خاقانی تبریز برگزار شد، اظهار داشت: «مقوله فرهنگ و هنر بر مقولات اقتصادی برتری دارد. هنر میتواند باعث دوام یک حاکمیت و تداوم و ماندگاری هنرمند شود که برای آن میتوان مثالهای بسیاری از ایران و عرصه بینالمللی آورد؛ از جمله کمالالملک و پیکاسو که هیچکدام در قید حیات نیستند اما نام و مکان زندگیشان ماندگار است.» احمدی تصریح کرد: «هنر به مکانی که در آن قرار میگیرد نیز قداست میبخشد، خود پایدار میماند و درنهایت بهعنوان نشان برتری یک حاکمیت عمل میکند. این، ارزش واقعی هنر است.»
هنر؛ روح زنده جامعه و حافظ انسانیت
هنر یکی از بارزترین جلوههای فرهنگ است و نقشی حیاتی در تلطیف روح انسان و تعالی جامعه دارد. هنر زبان مشترک احساس و اندیشه است؛ زبانی که قادر است مرزهای جغرافیایی و طبقاتی را درنوردد و انسانها را در تجربه زیبایی و معنا شریک کند. در هر دورهای از تاریخ، آثار هنری بازتابدهنده وضعیت فکری و اخلاقی جوامع بودهاند. هنر نهتنها سرگرمی یا زینت زندگی نیست بلکه نیرویی سازنده در شکلدهی به ذهن و وجدان جمعی است. شعر، موسیقی، تئاتر، نقاشی و دیگر شاخههای هنری، انسان را نسبتبه حقیقت، عدالت و زیبایی بیدار میکنند. جامعهای که به هنر بیاعتناست، درواقع از پرورش روح خود غافل مانده است.
از سوی دیگر، هنر تاثیری عمیق بر اقتصاد نیز دارد. صنایع فرهنگی و خلاق، امروزه بخش مهمی از اقتصاد جهانی را تشکیل میدهند اما ارزش واقعی هنر نه در سود مالی بلکه در نقشی است که در حفظ کرامت انسانی و تداوم هویت فرهنگی ایفا میکند. جامعهای که هنرمندانش را ارج مینهد و برای تولید هنری فضا میسازد، در حقیقت در سلامت روانی و اخلاقی خود سرمایهگذاری میکند.
اقتصادِ بیفرهنگ؛ تهدیدی خاموش برای جوامع مدرن
یکی از خطرناکترین پدیدههای عصر حاضر، رشد اقتصاد بدون فرهنگ است. چنین اقتصادی در ظاهر پیشرفته و پویاست اما در باطن تهی از معنا و پیوند انسانی است. مصرفگرایی افراطی، رقابت کور، استثمار منابع طبیعی و بیتوجهی به عدالت اجتماعی، از پیامدهای اقتصاد بیفرهنگ هستند. زمانی که شاخصهای اقتصادی جای ارزشهای اخلاقی را بگیرند، انسان به ابزار تولید و مصرف تقلیل مییابد. این وضعیتآرامآرام روح جامعه را فرسوده میکند و حس اعتماد، همدلی و هویت مشترک را از میان میبرد. در چنین فضایی، حتی اگر رفاه ظاهری وجود داشته باشد، انسان احساس رضایت و تعلق نخواهد داشت. در مقابل، اقتصاد مبتنیبر فرهنگ، اقتصاد انسانمحور است. این نوع اقتصاد تولید را در خدمت نیازهای واقعی انسان قرار میدهد، نه در پی ایجاد نیازهای کاذب برای سود بیشتر. چنین نگاهی است که میتواند اقتصاد را از سطح ابزار به جایگاه رسالت اجتماعی و اخلاقی ارتقا دهد.
فرهنگ و هنر، سرمایههایی هستند که نهتنها امروز بلکه آینده جوامع را شکل میدهند. سرمایهگذاری در حوزه فرهنگی، سرمایهگذاری بر اندیشه، وجدان و انسانیت نسلهای بعدی است. کشوری که به پرورش فرهنگی شهروندان خود بیاعتنا باشد، دیر یا زود در برابر بحرانهای اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی آسیبپذیر خواهد شد. توجه به فرهنگ و هنر، در حقیقت توجه به کرامت انسان است. جامعهای که کتاب، سینما، موسیقی، آموزش و آگاهی را در اولویت قرار میدهد، به انسانهای خلاق، اخلاقی و متفکر دست مییابد؛ انسانهایی که خود قادرند مشکلات اقتصادی را نیز حل کنند. از همین رو است که گفته میشود توسعه فرهنگی، مادر همه توسعهها است. در آیندهای که فناوری، سرعت و رقابت اقتصادی به اوج خود رسیده، تنها جوامعی باقی خواهند ماند که روح فرهنگی خود را حفظ کنند. هنر و فرهنگ به جامعه هویت، آرامش و تعادل میبخشند؛ همان مولفههایی که هیچ شاخص اقتصادی قادر به سنجش آنها نیست.
