13 - 07 - 2022
همایون شجریان گزینه «اصلی» نقش خیام
محمد تاجالدین، فاطمه روشن- «کیستی تو….» مولانا با عجز و لابه میخواهد شمس را بشناسد و خود را به او نزدیک کند. صدای همایون شجریان میپیچد توی سالن و عروسکی با ردایی سفید روی صحنه هنرنمایی میکند. صدای محمد معتمدی و دوباره سوالی که تکرار میشود: «کیستی تو…»
گویی اپراهای عروسکی بهروز غریبپور آمده تا به این سوال جواب دهد. کیستند نامآورانی که هر کدام در ادبیات ایران قلهای دستنیافتنیاند و با آثارشان نامشان را برای همیشه در ذهن و روح علاقهمندان ادبیات حک کردند. فردوسی، رستم و سهرابش، نظامی، لیلی و مجنونش و اپرای سعدی. داستان پر سوز و گداز شمس و مولانا و مریدی که هر طور شده، میخواهد خود را به مرادش برساند. دوباره صدایی توی صحنه میپیچد و میگوید:
«یا عاشق شو یا از بر وا شو / در پرده میا با خود تا پرده مگردانم، تا پرده مگردانم…»
غریبپور عمرش را صرف کرده و میخواهد با عشق و شوری که هیچ وقت شعلهاش کمسو نمیشود، کارش را ادامه دهد. حالا او قدم در راه سختتری گذاشته، خیام فیلسوف و عارفی که رباعیاتش برای نهتنها ایرانیان که تمامی جهان آوایی آشناست و یادآور زندگی که مثل و برق و باد میگذرد:
«ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمیشاید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ما است
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست…»
عزمی که جزم شده تا با تمام ناملایمات و سختیها راهی را هموار کند و گروهی که میخواهد راهش را ادامه دهد، این بار در دنیای حکیم عمر خیام.
شیوه اجرای اپراهای شما درایران منحصربه فرد است. در نقاط دیگر جهان هم این شیوه اجرای اپرای عروسکی را داریم؟
در اتریش اپرای عروسکی هست و عروسکهای خیلی خوبی هم میسازند. اما بیشتر با تقلید از الگوهای زنده آن را اجرا میکنند. یعنی در حقیقت حتی صحنه شان هم تقلید و تکراری از اپراهای زنده است. هدف اولیه پروفسور آی چر در تاسیس گروه تئاتر عروسکی که اپرایی کار میکنند آشنا کردن مخاطبان کم سن و سال با اپرا بوده است بنابراین او یک هدف کاملا متفاوت دارد. اپراهایشان در رپرتوار سالانه اپراخانه وین وجود دارد تا مخاطبسازی کنند. ابتدا با آثار موتزارت شروع کردند اما در همان مقطع ماندهاند. یعنی متنی برای اپرا نوشته نمیشود و هدفشان آفریدن یک اپرای دراماتیک نیست. بنابراین صرف نظر از دو موردی که در اروپا هست کار عروسکی نخی به این صورت دیگر انجام نمیشود. ضمن اینکه کاری که ما انجام میدهیم نوشتن و طراحی متن و موسیقی مستقل از اجراهای زنده است. شیوهای هم که در مادونت وجود دارد تمام آناتومی انسان یا حیوان در آن قالب برای عروسک ساخته میشود. باید همچون موجود زندهای عروسک حرکت کند. شیوه من بهگونهای است که تمام حرکات سر، گردن و بدن آنقدر طبیعی باشد، حرکت نخ فراموش شود. به هرحال خیلی از اعضای گروه پس از ۱۱ سال کار، مسلط شدهاند. هر بار افرادی را به مکتب عروسکی آران اضافه میکنم تا آموزش ببینند. کار نباید تنها در خدمت افراد اولیه گروه باشد و باید نوزایی شود. در رپرتوار جدید چند نفر اضافه شدند و روزانه ساعات مشخصی تمرین میکنند. در مکتب آران هم این افراد از آناتومی عروسک تا بازی دادن آموزش میبینند بنابراین در یک حرکت پیوسته از آناتومی عروسک تا جان بخشیدن به آن در این مکتب آموزش داده میشود.
اکنون اعضای بازی گردان چند نفر هستند؟
۳۰ نفر
نحوه پذیرش هنرجویان در گروه آران چگونه است؟
ما در حال گسترش مکتب آران هستیم. هر دانشجویی که میپذیریم ساخت عروسکها بهخصوص نخی و بازی دادن را یاد میگیرد. غالبا لیسانس یا فوق لیسانس این رشته هستند که وارد این مکتب میشوند.
من خیلی حساس هستم که چه کسی را بپذیرم. برای ورود افراد ثبتنام میکنند و باید چند وقت آموزش ببینند و باید دارای این انگیزه باشند. اصلا اینگونه نیست که کسی بیاید بگوید خب من بازیدهندگی را یاد گرفتم یک ربع قبل از اجرا بیایم. کار دشوار است و خیلیها حتی پرهیز میکنند که نزدیک شوند. خیلیها هم نمیدانند چطور وارد این گروه شوند. اینجا اول از افراد تست گرفته میشود بعد کلاسها را میگذراند و وارد گروه میشوند.
اپرای خیام در چه مرحلهای از تولید است؟
مثل هر پروژهای در گروه ما ابتدا باید متن نوشته شود. پس از آن طراحیها و تنظیم موسیقی و انتخاب خواننده انجام میشود. معمولا چون بودجههای ما با هزار فریاد و استغاثه جور میشود سعی میکنم کارهایی که خیلی پرخرج است را انجام ندهم. متن نوشته شده، موسیقی درحال آماده شدن است منتظر بستن قرارداد هستیم که ساخت را شروع کنیم. زمانبندی ما برای اوایل سال ۹۵ ، بعد از پایان رپرتوارمان در بهمنماه است که بتوانیم آن را نهایی کنیم.
قولی که از همایون در شب موسیقی ما برای ایفای نقش در اپرای خیام گرفتید چه شد؟
آقای شجریان یک نگرانی دارند که بجاست. ایشان به دلیل اینکه نقش شمس را فوقالعاده ماندگار و زیبا ایفا کردند، نگران هستند که کار دومشان به همان قدرت نباشد. من به تواناییهای همایون اعتقاد دارم و امیدوارم نقش خیام را به درستی و متفاوت ایفا کند. به هرحال وقتی هنرمندی با میل و اشتیاق و رغبت نقشی را ایفا میکند، با زمانی که در رودربایستی قرار بگیرد خیلی متفاوت است. امیدوارم باز هم این نقش را قبول و بخوبی ایفا کند.
موسیقی را با چه کسی کار کردید؟
آقای بهزادی
با توجه به اینکه خیام را به رباعیاتش میشناسیم، سیر روند اپرای خیام چگونه است؟ از کجا شروع میشود و کدام بخش زندگی او را دربرمیگیرد؟
در اپرای خیام یک مشکل اساسی وجود دارد. یک خیام ریاضیدان و شخصیت علمی وجود دارد و یک خیام در رباعیات. تلفیق این دو تنها زمانی امکانپذیر است که شما هم رسالات و کتابهای خیام را بخوانید و هم رباعیاتش را. اگر یکی از این دو را به تنهایی بخوانید یک سوءتفاهم به وجود میآید که خیام، دیدگاه متریالیستی دارد یا نگاه دینی ضعیفی دارد و اعتقادی به بهشت و دوزخ ندارد. این خیام وقتی ترجمه شده بدتر هم شده چراکه بیشتر احساس میشود خیام گرفتار میو معشوق بوده و این با بیوگرافی خیام غیرقابل تطبیق است. در عالم ریاضیات ما در مورد عدد مجهول صحبت میکنیم که در زبان علمی خیام به شی معروف است. وقتی به زبان اسپانیولی وارد میشود تبدیل به ایکس میشود. ایکس زاده تفکر خیام است و به دنبال یک شخصیت مجهول میگردد. خیام کسی است که تقویم جلالی را نوشته است. اما این خیام عالم و این خیام که در تمام اصول و فروع دین تردید میکند اگر در یکجا باهم دیده نشوند طبیعی است که سوءتفاهم به وجود میآید. با این نوع نگاه کردن واقعا در حق خیام ظلم است. چطور ممکن است کسی معادلات خیام را بخواند و تصور کند خیام تمام وقت سر در خمره شراب داشته یا در آغوش این زن و آن زن بوده است. بنابراین باید خیامی به وجود بیاید آن را بفهمید. اگر درباره بهشت و دوزخی حرف میزند در چه عصر و دورانی هست. اینکه این خیام در خلوت خود به چه چیزی فکر میکند که باعث میشود همچون یک مومن عامی در اصول و فروع دین نگاه نکند و عالمانهتر ببیند. ضمن اینکه خیام در دورانی میزیسته که هم خواجه نظامالملک به عنوان صدراعظم و تئوریسین نظام سلجوقی و هم حسن صباح هردو با وعدههای بهشت مردم را هدایت میکنند. در مورد صباح که این پدیده بسیار دردناک است. دوران تروری که در دوره زندگی خیام آغاز میشود دوره تلخی است که در دوره دین آغاز میشود. من تمام سعیام بر این بود که خیام با این دو چهرهای که دارد به تماشاچی معرفی شود. بعد ما باور خواهیم کرد این شک و تردیدی که ممکن است برای هر مومنی به وجود بیاید منشاش چیست. خیام به بهشت و دوزخی که آنها معرفی میکنند معترض است نه به اصول دین. تمام تلاشم این است که نه تنها شخصیت خیام که زمانه آن را هم معرفی کنم. بعد شما با خیامی روبهرو میشوید که اهل حقیقت است و میخواهد میزان مجهولات و کرامات الهی را نشان دهد، نه مانند کسانی که همچون یک کودک شما را با وعده بهشت به این طرف و آن طرف بکشانند.
چگونه این وجه شخصیت خیام را در اجرا به نمایش خواهید گذاشت؟
خیلیها خیام را عارف نمیدانند اما از دید من نگاه عارفانهای به جهان دارد و سعی کردم با ترکیب کردن خیام عالم و یک خیام عاشق، خیامی به وجود آورم که باورکردنی باشد. به همین دلیل در لیبرتواری که نوشتم دو خیام هست. البته در اجرا شاید تغییراتی به وجود بیاید، خیام علم و خیام عشق که این دو در خلوت با یکدیگر روبهرو میشوند تا ما به یک خیام یگانه برسیم. زمانه خیام هم ترسیم میشود. هم خواجه نظامالملک طوسی و هم حسن صباح و نوع نشر افکارشان و اینکه در زمانهای هستیم که به عناوین گوناگون همگی در معرض تهمت و افترا هستند تا این دوران ترور کامل شود. باید ببینید نقطه مقابل خیام دستگاه حسن صباح است که مردان را از مردانگیشان میاندازد که مبادا عشق به یک زن باعث شود هدفشان را فراموش کنند و به دلیل احساس مردانگی در دام یک جاسوس زن بیفتند. این مطابق با هیچکدام از احکام مذهبی و دینی نیست. ولی حسن صباح به نام دین این کار را میکند. بعد مشخص میشود که خیام چرا ندای عشق و زندگی را میدهد تا به مردم بگوید خدا اینگونه نیست، این نگاه و خدای تنگنظرانهای است که اینها آفریدند. تلاش کردم نگاه جامعی داشته باشم دلیل عمدهاش هم این است که ما در بهترین حالت با ۷۵ رباعی خیام روبهرو هستیم و من راهحلهایی پیدا کردم که در اجرا آنها را خواهید دید.
نقطه شروع اپراها کجا بود و چه برنامهای از ابتدا برای طی این روند، یعنی رسیدن از فردوسی به خیام داشتید؟
به دوران جوانی خودم که برمیگردم، میبینم شیفته شاعران قدیمی بودهام. نخستین نمایشنامهای که نشان میدهد میل به نوشتن از عرفا دارم، نمایشنامه «سبز در سبز» است که در سال ۱۳۵۳ نوشتم. نمایشنامهای که بعد در سال ۵۶ توسط گروه تئاتر شهاب کردستان به روی صحنه رفت و سال ۶۸ هم خودم به شیوه عروسکی اجرا کردم. بنابراین گرایش سابقهداری در این زمینه دارم. شاگردی دکتر ضیاالدین سجادی را کردهام، شاگردی مهین جهانبیگلو، فریدون رهنما و اینها من را به این سمت سوق داد و ما از این میراث کهن شعر و اندیشه ایرانی غافل ماندهایم. در دوره دانشجویی به تحقیق و تفحص درباره این شاعران ایرانی تمایل پیدا کردم. به اعتقاد من اولین درامنویس ایران فردوسی است و اولین متن اپرا را او نوشته است. داستانهایی دارد که قابلیت اجرا روی صحنه را دارد اما در ایران روشی را که برای اجرای فردوسی انتخاب کردند، تبدیل نظم به نثر بود. متاسفانه زیباییهای کلام و اندیشه و خیالانگیزی فردوسی را با این کار از بین بردند و من سعی کردم دوباره به خود گوهر اصلی فردوسی رجعت کنم و بعد به تعزیه پرداختم.
تعزیه تنها راهی است که شما میتوانید متنی منظوم داشته باشید و آواگران نقش را ایفا کنند. در تجربه بعدی روی مولوی کار کردم. در مولوی دست من بازتر بود بین ۶۰ هزار شعر که باید انتخاب میکردم، در حافظ با حداقلها و غزلیاتش، در سعدی باز هم دستم بازتر بود، حالا بعد از این تجربهها احساس کردم این پنج قله اندیشه ایرانی به عنوان سرآمد همه کارهایی است که انجام دادم، حالا خیام با تعداد معدود رباعیات را دارم. امیدوارم اجرای خیام ادای دین به کسی که ناشناخته مانده، باشد. حتی میتوان گفت پژوهشگران ادبی هم اینگونه هر دوخیام را کنار هم نگذاشتهاند. یک گروه خیام ریاضیدان را بررسی کردهاند و گروه دیگر خیام ادبی. متاسفانه بسیاری از پژوهشها بر سوءتفاهمها دامن زده و امیدوارم در باور عموم این تفکر که خیام شخصیت مرتدی نبوده به حداقل برسد. من فکر میکنم با دیدن اپرای خیام تا حدی این سوءتفاهم برطرف میشود.
نمیخواهید سبک تازهای از موسیقی و اجرا را تجربه کنید؟
بستگی به آینده و تجارب گروه دارد. در حال حاضر چنین میلی ندارم. برای کارهای موزیکالی که برای کودکان مینوشتم این کار را میکردم. با مضامین روز یا مضامینی که دغدغه کودکان یا خانوادههاست کارهایی مثل میکی و روباه، بابا بزرگ و ترب و… را برای بچهها نوشتم. موسیقی و دیالوگهایش هم متفاوت هستند. ولی نکته مهم این است من میخواهم اپرای ملی را براساس میراث ملی پایهگذاری کنم. ما هنوز در آستانه راه هستیم. از یک طرف تعزیه ایران وقتی اجرا میشد، تئاتریهای ایران از فرم تعزیه استفاده میکردند اما از مزایای تعزیه همچون موسیقی و شعر آن غافل بودند. زمانی که به گفتن از شاعران و بزرگان روی آوردند به نثر فکر کردند درحالی که برای مثال سعدی نثر بینظیری دارد. در گلستان میتوانید نثر بینظیرش را ببینید. اما چرا در بوستان شعر گفته است چرا عاشقانههایش را به نثر نگفته. من به دنبال این هستم که اتحاد بین این فرهنگ نمایشی که از میان تودهها برخاسته و فرهنگ غنی شعر فارسی را مستحکمتر کنم تا راه باز شود. وقتی راه باز شود ممکن است چنین گرایشی در من باشد. منتها نکته بسیار مهم پیوستگی میان دستگاه موسیقی ایرانی و عروض و قافیه است. مادامی که هنوز این تجاربمان به ۱۰ عنوان نرسیده نه چنین تمایلی ندارم مگر اینکه اتفاقی رخ دهد. ولی به شما میگویم آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم یار در خانه و ما گرد جهان میچرخیم. اگر از زمان میرزاده عشقی و کسانی که روی متن اپرا کار کردند این روند تداوم پیدا میکرد، ما الان صاحب دهها عنوان اپرا بودیم. در حالی که تجربه میرزاده عشقی خیلی زود ناکام ماند تجربه دیگران هم همینطور، در دوره پهلوی دوم کاملا خودباخته شدیم. اگر هم درباره مضامین ایرانی مینوشتیم خواننده باید مثل خواننده اروپایی ایفای نقش میکرد و این ستمی به میراث و فرهنگ ملی ماست. بنابراین من کوشش کردم از عاشورا به بعد طرز خواندن، ایفای نقش موسیقی ایرانی همه اینها به کار گرفته شود تا اثری منسجم به نام ایران خلق شود و هر آنچه خلق میشود تماما ایرانی است. درست است که من از اپرای غربی کاملا باخبرم و عاشق آن هستم اما سعی کردم در دنیا این شیوه به عنوان شیوه ایرانی شناخته شود که خوشبختانه شناخته شده است.
اپرای مولوی چه خط داستانی را طی میکند؟ بعضی این انتقاد را وارد میکنند که شخصیتهای منفی داستان آواز نمیخوانند یا حتی گاهی به سبک اپراهای اروپایی ایفای نقش میکنند.
تجربه تعزیهخوانان شگفتانگیز است. این شگفتی زمانی معلوم میشود که بدانید اپرای غربی طی سالیان اولیهای که به عنوان زبان شناخته میشود دو قرن طول میکشد تا صداها تقسیم شود به سوپرانو، التو، باس یا خواندن نوع رستاتیو. یا همه اینها که میبینید از طرف دولتهای محلی یا دولت مرکزی حمایت میشده درحالی که تعزیهخوانان جز در دوره صفویه و قاجار توجهی به آنها نمیشد. ولی میبینید همین تقسیمبندی صداها مثل اینکه امام در دستگاه رعاوی میخواند یا نوا، یا مثلا حر در چهارگاه میخواند یا حضرت عباس چارگاه میخواند. بعد از این تقسیمبندی میرسیم به نوعی دیالوگنویسی به اسم بحر طویل که تعزیهخوانها از بحر طویل استفاده میکنند تا اشتلمخوانی یا رستاتیو در واقع ایفای نقش کنند. خوشبختانه این تجربه غنی مکتوب مانده اما توجهی به آن نشده است. در اپرای مولوی من سعی کردم این تقسیمبندی را رعایت کنم اما با این اعتراض مواجه شدم که گفته شد بهروز غریبپور میخواهد نقش منفی به شیوه غربی خوانده شود. نقشهای ثبت با استفاده از دستگاه موسیقی ایرانی و این یک خطا بود چراکه در تعزیه ما این نوع رستاتیو خواندن رواج داشت. بنابراین در رابطه با مولوی سعی کردم متن عارفانه باشد، براساس اشعار خود مولوی و شاعران دیگر در مواردی مثل ناصرخسرو، فراهانی حتی از حافظ و جاهایی از عطار تا انسجامی باشد بین این ایدهها و اندیشههایی که وجود داشته و برای نقشهای منفی من از شیوه اشتلمخوانی تعزیه استفاده کردم. بعد از مولوی راه بازتر شد، موانعی که اهل موسیقی فکر میکردند از میان برداشته شد حافظ سعدی جای خود را در میان مردم باز کرد.
انتقاد دیگری که مطرح میشود، در مورد نزدیکی صدای همایون شجریان و محمد معتمدی است. آیا در این انتخاب قصدی بوده است؟
اشتباهی که اخیرا هم انجام شد اپرای عاشورا خوانندگان با کت و شلوار ایفای نقش میکردند. خیلیها بعد از آن اپرای عاشورا را دیدند و گفتند چگونه یک موسیقی شاد را میشنویم و بعد میرویم به صحرای کربلا. من توضیح دادم این موسیقی شنیداری نیست، موسیقی دیداری است. مثل این است شما موسیقی یک فیلم را بگذارید و توضیح دهید الان مارلون براندو به سمت بندرگاه میرود و… هرچقدر توضیح بدهی مارلون براندو نمیشود! این موسیقی دیداری است! شما باید در موسیقی دیداری ببینید بعد متوجه میشوید این نزدیکی صداها برمیگردد به نزدیکی قلبها، دیدگاههای دو انسان که یک تن واحد میشود.
آواگران در اپراهای شما تکراری نشدند؟
به دنبال صداهای جدید هستم. تکاملی که در اسحاق انور میبینید شگفتانگیز است. محمد معتمدی از نادرخوانندگانی است که طی این چند اپرایی که کار کردم یک نقش را ایفا کرده و آواخوانی نمیکند. همایون شجریان در شمس واقعا بینظیر بوده است. یکی از کارهایی که من میکنم تلاش برای این است که بتوانم نقش را به خواننده تفهیم کنم و تمام این خوانندهها این خصلت را داشتند. خیلی از خوانندهها باید تربیت شوند. به یکی از خوانندگان مطرح نقشی را پیشنهاد کردم، ایشان گفتند رشته تحصیلی خود من هم تئاتر بوده اما اینکه من بخوانم و یک عروسک حرکت کند واقعا قشنگ است؟! توضیح دادم این عروسکها برای بازی نیستند. بعد ایشان گفتند پس اجازه دهید با خانمم مشورت کنم. بعد جواب میدهم. یا مثلا به یکی دیگر از خوانندهها گفتم نقش کمیک اجرا کند. گفت من کلاس آواز دارم این کار به کلاسهایم لطمه میزند! تصور کنید چقدر سخت است در چنین فضایی کار کردن. درحالی که زمانی که به انور پیشنهاد کردم در نقشی کمیک در اپرای سعدی ایفا کند کاری جاودانه کرده است. همین انور در سعدی نقش مرد مست در مسجد را خوانده که دیوانهکننده است. به دلیل توانمندیاش. اصلا نگران نبود بعدا کسی به او بگوید استاد شما نقش شاعر چاپلوس را در دربار اجرا کردید بنابراین من با سرعت زیاد در جاده حرکت نمیکنم. در هر پروژه مجبورم با خیلیها سر و کله بزنم، توضیح بدهم و… تا بیاید و بگویید ایفای نقش تنها این نیست که چند شعر کلاسیک را بخوانی بلکه ممکن است جایی بخندی، گریه کنی و… تربیت این نوع خوانندهها سخت است. برای عاشورا خوانندههایی از ارکسترسمفونیک و تالار وحدت بودند را آوردم جلسه اول رویشان نمیشد جلوی هم اجرا کنند وقتی میگفتی بخند آنقدر مصنوعی این کار را انجام میدادند که باورنکردنی بود. با چندین جلسه کار کردن تفهیم شدند. آنچه باید مسوولان متعدد با بودجههای کلان انجام دهند من به تنهایی در حال انجام دادنش هستم. سخت هم هست اما خداروشکر که توانش هست.
انتهای اپرای مولوی و کشته شدن شمس با بعضی روایات تاریخی نمیخواند، آیا منبع خاصی را برای تحقیق انتخاب کردید یا این مرگ مفهومی ورای واقعیات تاریخی دارد؟
روایات مختلفی هست. یک روایت وجود دارد که براساس آن شمس حین ترک قونیه در راه توسط یک سرباز مغول کشته میشود. یک روایت دیگر وجود دارد که مریدان متعصب حضرت مولوی شمس را در چاه میاندازند و میکشند. یک روایت دیگر میگوید شمس هجرت میکند. من مجازی عمل کردم یعنی هم هست و هم نیست بنابراین واقعیت تاریخی این است که شمس با این غایت آمالها و درکی که از جهان خلقت دارد وقتی رابطهاش را با مولوی قطع میکنید نوعی مرگ است بنابراین شمس را در زمان و مکان متوقف نکردم و بعد از کشته شدن دوباره برمیگردد. فقط یک واقعیت تاریخی را در نظر گرفتم که متعصبان همیشه میکشند و بعد استغفار میکنند. مثل کلیسا که اول گالیله را مرتد اعلام میکند و بعد از سالها از او رفع اتهام میکند. همیشه نیروهای پیشرو بیشترین ستم را میبینند و این در مورد شمس هم وجود دارد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد