16 - 08 - 2017
هرچقدر دلشان میخواهد، کرایه میگیرند
شیدا ملکی- حفاظی فلزی روی دکمه بالابر در ماشین نصب شده بود و علامت ممنوع قرمز رنگ هم روی آن خودنمایی میکرد. کولر تاکسی روشن نبود و گرمای طاقتفرسا آزاردهنده بود. پایین بودن شیشه حال آدم را خوب نمیکرد، فقط باد داغ و سوزناکی را به داخل ماشین میکشاند. انگار که همه گرمای جهنم به داخل همین ماشین کوچ کرده باشد.
* آقای راننده میشه لطفا شیشه را بالا بدهید و کولر را روشن کنید؟ این هوا واقعا آزاردهنده است. این حفاظی هم که روی دکمه بالا بر شیشه نصب کردید، اجازه نمیده من خودم شیشه را بالا و پایین کنم.
+ن خیییر… پس توقع دارید اون دکمه بشه وسیله بازی امثال شما؟ اتفاقا اون حفاظ رو گذاشتم که مثل اسباب بازی با این ماشین رفتار نکنید. باد داغ به صورت مسافر میزد و کاری از دستش برنمیآمد. هر لحظه جهنم داخل تاکسی سوزانتر میشد. یکی از مسافرها اعلام کرد که چند قدم جلوتر پیاده میشود. نرخ مصوب کرایه روی شیشه جلو راننده نوشته شده بود. فردیس- اندیشه ۱۴۰۰۰ ریال. مسافر ۱۵۰۰ تومان به راننده پرداخت کرد.
* شما باید ۱۰۰۰ تومان بقیه کرایه من را بدهید.
+نخیر، کرایه ۱۵۰۰ تومن هست، تو مگه خواب اصحابکهفی؟ مدتهاست که کرایه ۱۵۰۰ تومان شده است. البته باید کرایه ۲۰۰۰تومان باشد. برو آقا جان، برو بیخیال ما شو…
جوان از تاکسی پیاده شده بود و در تاکسی نیمهباز بود. راننده دستش را روی در گذاشت و در را به داخل کشید تا بسته شود. ماشین حرکت کرد، راننده اما هنوز به مسافری که پیاده شده بود ناسزا میگفت. کمتر از ۱۰۰ متر جلوتر مرد میانسالی برای تاکسی دست تکان داد و سوار شد. میانه راه بود و گفت کمی جلوتر در پایانه پیاده میشود.
گرمای ماشین مسافرها را کلافه کرده بود و اما هیچکس اعتراضی نمیکرد. انگار که این تاکسی همه جهان باشد و راننده آن پادشاه این جهان کوچک. راننده حاضر نبود حتی لحظهای از مواضع خود در مقابل مسافرها کوتاه بیاید. هر چهار مسافر داخل تاکسی انگار که ملتی بودند بیاراده در مقابل راننده تاکسی.
تاکسی به پایانه رسید و سه مسافری که از ایستگاه اول، مسافر این ماشین بودند هر کدام ۱۵۰۰ تومان کرایه پرداخت کردند. مرد میانسال که در نیمههای راه سوار شده بود یک اسکناس ۱۰۰۰ تومانی به راننده پرداخت کرد. راننده بیهیچ مکث و کوتاهی گفت: آقا ۵۰۰ تومان دیگر هم باید بدهید.
* من در ایستگاه سوار نشدم آقا…این مسیر هم همیشه هزار تومان کرایه پرداخت میکنم. از اینها گذشته روز قبل همکارهای خودتان هم از من هزار تومان گرفتند. نمیشود که یکشبه این همه تغییر ایجاد شود.
رانندههای دیگه ربطی به من ندارن. کرایه گرون شده. وسط راه هم سوار شی باید ۱۵۰۰ تومان بدی. این خیلی ناراحتی و مشکلداری اصلا سوار تاکسی نشو. پیاده برو هیچ پولی هم نمیدهی.
* این چه حرفیه؟ تاکسی وسیله حملونقل عمومیه نمیتونید بگید ناراحتی سوار نشو… شما حتی کولر تاکسی رو هم روشن نکردید. از طرفی سادهترین امکان یعنی باز و بسته کردن شیشه را هم از مسافر دریغ کردید…
چند نفر از مسافرها نزدیک تاکسی شدند. در شرایطی که همه راه خودشان را میرفتند این اتفاق خیلی عجیب و دور از ذهن بود. مرد جوانی رو به مسافر میانسال کرد و گفت: آقا ۵۰۰ تومان که ارزش نداره، چرا اعصاب خودت رو خورد میکنی؟ ۵۰۰ تومان را بده غائله ختم بشه بره… این روزها ۵۰۰ تومان هیچکس را سیر و گشنه نمیکند.
مرد میانسال یک اسکناس ۵۰۰ تومانی از جیبش بیرون آورد و گفت: مساله این ۵۰۰ تومان نیست. مساله توهین و بیاحترامی از طرف این آقاست. بیشتر از نرخ مصوب تاکسیرانی کرایه دریافت میکند.
مرد اسکناس را دوباره در جیبش گذاشت و گفت: من زیر بار حرف زور نمیروم و بیتوجه به حرف دیگران رفت.
راننده فریاد زد: من راضی نیستم…
این قصه درگیری هر روزه شهروندان پایتخت با رانندگان تاکسی است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد