نوشدارویی که نباید از مادرمان ایران دریغ کنیم!

نادر نینوایی
کدخبر: 565494

نادر-نینوایی

نادر نینوایی

میراث فرهنگی ایران را کسی نمی‌خواهد‌. یتیمی را می‌ماند که رهایش کرده‌اند، نه وزارت میراث و نه دیگران میلی به او ندارند. مردی که بی‌یار و کس مانده و شتری که قرار است به کاردش بسپارند و اشک چشمانش روان است. می‌گویند شتر وقتی قرار است به کارد بسپارندش می‌داند و بر غم خود می‌گرید. میراث فرهنگی امروز ایران نیز گویی بر نیستی خویش که به روشنی آشکار است زانوها را به بغل گرفته و می‌گرید؛ گریه‌ای تلخ برای رسیدن به پایان تاریخ. روایت میراث، روایت عزایی است بر پیکر نیمه جانی که سال‌هاست امید زیستن از او بریده شده. میراث تاریخی ایران یتیمی‌ است که کسی تقبلش نمی‌کند؛ مریضی که به حال خود رها شده. نشانه‌اش را می‌خواهید به وضعیت بافت‌های تاریخی شهرها نظر کنید که هر بار تکه‌ای از گوشت تن یکی از آنها قربانی نگاه توسعه‌طلبی شهری می‌شود. محله‌های تاریخی تهران از سنگلج گرفته تا پامنار و عودلاجان هر روز تخریب خانه‌ای تاریخی را بر عزا می‌نشینند. بافت تاریخی سایر شهرها هم قصه پرغصه‌ای دارند که خواندن مصیبتشان از حوصله شما و محدودیت کلمه این نوشتار خارج است.

آوای بی‌قرار بتن و سیمان و شیشه در کوچه‌های قدیمی شهر طنین انداخته.  ساختمان‌هایی که یکی پس از دیگری سقف آسمان را می‌شکافند همه شهر را تسخیر کرده‌اند. دیگر در این روزگار چه کسی نگاه به آجرکاری‌های قدیمی و ارسی‌کاری‌های در و پنجره‌های خانه‌های تاریخی دارد؟ آسمان‌خراش‌ها سر بر می‌آورند و بناهای قدیمی آوار می‌شوند. قصه‌ای پرغصه از جنس تکرار.

دولتی که چشم بسته بر مصیبتی که بر فرزند روا شده و جامعه‌ای که فقط درگیر سود و منفعت خویش است. میراثی که فراموش شده و هویتی که گم می‌شود. کسی سودای شنیدن نوای غم‌آلوده فرزند را ندارد؛ فرزندی به نام میراث که سال‌ها برای مادرمان ایران، فرزند دلبندی بوده اما امروز مردمان روزگار جدید او را نمی‌خواهند. کاردی که دسته‌اش را می‌برد.

کوچه‌پس‌کوچه‌های سنگلج را ببینید که چگونه خواسته و ناخواسته از خویش تهی می‌شوند. اژ‌دهای توسعه شهری سر برآورده و خانه‌های قدیمی روی خویش فرو می‌ریزند.

وضع عودلاجان هم بهتر نیست خانه‌های اعیان‌نشین گرفتار کفتارها شده‌اند. بساط معتادان روی آوار میراث دو قرن گذشته.

روایت تلخی است که حتی کسی سودای شنیدنش را ندارد. خانه‌های قدیمی باید نو شوند. بناهای تاریخی باید نابود شوند. کسی به فکر ساباط‌های قدیمی نیست. کسی به فکر چلچله‌هایی که در کوچه‌ها آواز می‌خواندند نیست. هیچ‌کس از خیالش هم گذر نمی‌کند که در حمام قدیمی محله پامنار چه خاطره‌هایی فریاد می‌کشند. گذشته‌ها باید پاک شود، زدوده شود، نیست شود، نابود شود. این است رسم زمانه نو. این است رسم انسان در این عصر معراج پولاد.

در آخر اما بازنده این رقابت نابرابر میراث است یا مردمی که دانسته و نادانسته از خویشتن تهی می‌شوند؟

آی مردم! کاکل خونین میراث‌فرهنگی ایران را چه کسی از خون می‌زداید؟چه کسی دستی بر فرق پرخون میراث ایران کشیده و به فریادش می‌رسد؟

نجات‌دهنده میراث ایران فقط مردم هستند؛ مردمی که اگر وجدانشان برانگیخته شده و کارزاری راه بیندازند هر سدی را می‌شکنند، هرناممکنی را ممکن می‌کنند و یکه‌تاز عرصه می‌شوند و میدان بر میراث‌خواران تنگ می‌کنند. بدون مشارکت مردمی، بدون تبدیل شدن اهمیت میراث فرهنگی به دغدغه‌ای ملی، امید نجات تاریخ ایران خیالی دور است. دست‌نیافتنی و ناشدنی است. برای نجات پیکر نیمه‌جان میراث ایران، تاریخ ایران فقط و فقط تشکیل انجمن‌های مردن نهاد واقعی، شکل‌گیری کارزارهای مردمی و یک‌صدا شدن مردم و مطالبه‌گری راهگشا است. حمایت مردمی بی‌شک مرهمی است بر زخم میراث؛ نوشدارویی که نباید از مادرمان ایران دریغ کنیم.

وب گردی