پیامدهای فروپاشی مرز واقعیت و تصویر در نسل‌جدید بررسی شد:

نوجوانان؛ فرزندان الگوریتم‌ها

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 588884
نوجوانان امروز در دنیای تصویری زندگی می‌کنند که تصویر به‌عنوان واقعیت اصلی و نه تنها بازنمایی آن، عمل می‌کند.
نوجوانان؛ فرزندان الگوریتم‌ها

جهان صنعت– نوجوانان امروز در دل تصویری چشم می‌گشایند که پیش از آنکه واقعیت را توضیح دهد جای آن نشسته است. تصویر دیگر آینه جهان نبوده و خودِ جهان است. دست‌کم برای نسلی که زیست روزمره‌اش در صفحه‌ نمایش‌ها جریان داشته چنین تجربه می‌شود. این نقطه آغاز فهم شکافی است که نوجوان امروز را از نسل‌های پیشین جدا می‌کند؛ شکافی نه صرفا تکنولوژیک بلکه معرفتی، روانی و فرهنگی است. در نسل‌های گذشته واقعیت تقدم داشت و تصویر در مرتبه‌ای ثانویه قرار می‌گرفت. انسان ابتدا می‌دید، لمس و تجربه کرده و سپس تصویر آن را ثبت یا تماشا می‌کرد. به همین دلیل هم در آموزش رسمی و هم در فرهنگ عمومی همواره بر تمایز میان «خودِ واقعیت» و «بازنمایی آن» تاکید می‌شد. تصویر ساخته‌شده، انتخاب‌شده و محدود تلقی می‌شد و همین آگاهی نوعی فاصله انتقادی ایجاد می‌کرد اما نوجوان امروز در شرایطی رشد می‌کند که این فاصله تا حد زیادی از میان رفته است. تصویر نه‌تنها بازنمایی واقعیت نبوده بلکه بستر اصلی شکل‌گیری معنا، هویت و قضاوت اجتماعی شده است.

ظهور و گسترش شبکه‌های اجتماعی تصویربنیان این تغییر را شتابی بی‌سابقه بخشیده است. این فضاها صرفا رسانه نبوده بلکه محیط زندگی‌ هستند؛ جایی که روابط شکل گرفته، ارزش‌ها تعریف شده و دیده‌شدن به معیاری برای وجودداشتن بدل می‌شود. درچنین‌فضایی واقعیت آن چیزی است که دیده می‌شود و دیده‌شدن نه پیامد واقعیت بلکه شرط تحقق آن است. نوجوانی که بخش مهمی از ارتباطات، احساسات و حتی خاطراتش را در قالب تصویر تجربه می‌کند به‌تدریج می‌آموزد که تصویر را نه نشانه بلکه خودِ حقیقت بداند. این دگرگونی را می‌توان در چارچوب نظریه‌هایی چون «فراواقعیت» تحلیل کرد؛ وضعیتی که در آن بازنمایی‌ها چنان مسلط می‌شوند که مرز میان اصل و کپی محو می‌شود. برای نوجوان امروز تصویر زندگی مهم‌تر از خود زندگی است. ارزش یک‌تجربه نه در عمق آن بلکه در قابلیت ثبت، انتشار و بازخوردگرفتن سنجیده می‌شود. سفر، غذا، ورزش، دوستی و حتی کنش‌های انسانی و اخلاقی زمانی معنا می‌یابند که بتوان آنها را در قالب عکس یا ویدئو به نمایش گذاشت.

در این بستر رویاها نیز تغییر شکل دادند. اگر در گذشته رویای دیده‌شدن از مسیرهایی چون سینما، تلویزیون یا صحنه‌های رسمی هنر می‌گذشت(مسیرهایی که نیازمند آموزش، زمان و تایید نهادهای حرفه‌ای بود) امروز این رویا به شکلی ساده‌تر اما پرریسک‌تر بازتعریف شده است: فالوئرهای میلیونی. نوجوان امروز کمتر به اکران و بیشتر به وایرال‌شدن فکر می‌کند. شهرت دیگر مقصدی دوردست نبوده بلکه امکانی است که الگوریتم‌ها هرلحظه وعده‌اش را می‌دهند. این دسترس‌پذیری ظاهری اما بهای سنگینی دارد. شهرت در منطق شبکه‌های اجتماعی پایدار نبوده‌‌، به ترند وابسته است و به‌سرعت جای خود را به چهره‌ای تازه می‌دهد. نوجوانان بی‌آنکه آگاه باشند وارد بازاری می‌شوند که درآن توجه کمیاب‌ترین منبع است. برای جلب این توجه مرزهای حریم خصوصی، اصالت فردی و حتی سلامت روان به‌راحتی کنار گذاشته می‌شود. احساسات، روابط خانوادگی و زیست شخصی به مواداولیه تولید محتوا تبدیل می‌شوند. از منظر روان‌شناختی یکی از مهم‌ترین پیامدهای این وضعیت اختلال در فرایند هویت‌یابی است. نوجوانی که دائما خود را از دریچه دوربین و واکنش دیگران می‌بیند به‌تدریج به «خودِ نمایشی» خو می‌گیرد؛ خودی که برای دیده‌شدن طراحی شده است و نه برای زیستن. فاصله میان این خودِ نمایشی و خودِ زیسته می‌تواند به اضطراب، احساس پوچی و نارضایتی مزمن منجر شود. مقایسه دائمی با تصاویر ویرایش‌شده و گزینش‌شده دیگران استانداردهایی غیرواقعی می‌سازد که دستیابی به آنها عملا ناممکن است.

در این میان الگوریتم‌ها نقشی پنهان اما تعیین‌کننده دارند: آنها تصمیم می‌گیرند چه چیزی دیده شود و چه چیزی نادیده بماند و موفقیت‌ها برجسته می‌شوند و شکست‌ها پنهان. نوجوان اغلب بدون درک این سازوکارها موفقیت دیگران را نتیجه شایستگی مطلق و ناکامی خود را نشانه بی‌ارزشی تلقی می‌کند. این چرخه فشار روانی شدیدی ایجاد کرده که در سال‌های اخیر نشانه‌های آن را در افزایش اضطراب، افسردگی و احساس تنهایی در میان نوجوانان می‌توان مشاهده کرد. با این حال نگاه صرفا انتقادی و بدبینانه به این نسل تصویری ناقص ارائه می‌دهد. نسل تصویر درعین‌حال از فرصت‌هایی برخوردار است که پیشتر وجود نداشت. دسترسی گسترده به ابزار تولید محتوا، امکان بیان فردی، شکستن انحصار رسانه‌ای و شکل‌گیری صداهای متنوع از ظرفیت‌های مثبت این فضاست. بسیاری از نوجوانان از طریق همین شبکه‌ها مهارت می‌آموزند، شبکه‌سازی می‌کنند، خلاقیت خود را بروز می‌دهند و حتی به کنشگری اجتماعی و فرهنگی می‌پردازند. مساله اصلی خودِ تصویر نبوده بلکه نسبت ناآگاهانه با آن است.

چالش جدی‌تر عقب‌ماندگی نهادهای تربیتی، آموزشی و فرهنگی در مواجهه با این تحول است. هنوز هم در بسیاری از گفتمان‌ها نوجوان یا قربانی منفعل شبکه‌های اجتماعی تصویر شده یا متهمی که باید محدود و کنترل شود. این رویکرد نه‌تنها مساله را حل نمی‌کند بلکه شکاف میان نسل‌ها را عمیق‌تر خواهد کرد. آنچه بیش‌از هرچیز ضرورت دارد آموزش «سواد تصویری» و «سواد رسانه‌ای انتقادی» است. نوجوان امروز نیاز دارد بیاموزد که تصویر همواره انتخاب است و نه تمام حقیقت، اینکه فالوئر معادل ارزش انسانی نیست و اینکه دیده‌شدن اگر جای زیستن را بگیرد به فرسودگی می‌انجامد. بدون این آگاهی تصویر می‌تواند به زندانی نامرئی بدل شود که فرد را در چرخه‌ای بی‌پایان از نمایش، مقایسه و اضطراب گرفتار می‌کند اما با آگاهی همین تصویر می‌تواند به ابزاری برای خلاقیت، ارتباط و حتی خودشناسی تبدیل شود. مساله نوجوانان امروز مساله‌ای فردی یا صرفا نسلی نبوده بلکه نشانه تغییری عمیق‌تر در نسبت انسان معاصر با واقعیت است. نوجوانان پیشروی این دگرگونی هستند و نه عاملان آن. نقد این وضعیت زمانی معنا پیدا می‌کند که به‌جای نوستالژی گذشته یا شیفتگی بی‌چون‌وچرا به فناوری به درک پیچیدگی اکنون منجر شود. تصویر واقعیت را حذف نکرده اما قواعد مواجهه با آن را دگرگون کرده است. آینده از آنِ نسلی خواهد بود که بتواند در میان انبوه تصاویر دوباره مرز میان دیدن و زیستن را آگاهانه ترسیم کند.

وب گردی