نگاهی به زندگی محمد‌رضا شجریان خسرو آواز ایران در پنجمین‌سال درگذشتش:

نغمه‌ای فراتر از زمان

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 561571
محمدرضا شجریان، خسرو آواز ایران، نه تنها یک خواننده بلکه نماد هویت فرهنگی و تاریخی ایران بود.
نغمه‌ای فراتر از زمان

جهان صنعت– محمدرضا شجریان صدایی که در حافظه‌ جمعی ایرانیان حک شده فراتر از یک خواننده بود؛ او روحِ آواز ایران، پژواکی از تاریخ، شعر، درد و شوق مردمی که با صدا زیسته‌اند بود. در سالگرد درگذشتش سخن از او گفتن نه بازگویی زندگی یک هنرمند که مرور بخشی از هویت فرهنگی این سرزمین است؛ هویتی که با نغمه‌های او شکل گرفت و با خاموشی‌اش دگرگون شد. شجریان در سال۱۳۱۹ در مشهد به دنیا آمد. کودکی‌اش در خانه‌ای مذهبی و آرام سپری شد؛ پدرش قاری قرآن بود و او در پنج‌سالگی نزد او به تلاوت پرداخت. نغمه‌های آسمانی آیات نخستین جرقه‌های درک موسیقی را در ذهن او برافروختند. همانجا بود که به ظرافتِ صوت و اهمیتِ معنا پی برد؛ ترکیبی که در تمام عمرش همراه او ماند. در نوجوانی شیفتگی‌اش به آواز ایرانی او را به کلاس‌های موسیقی کشاند هرچند ناچار بود آن را از پدر پنهان کند. ردیف‌دانان بزرگی چون اسماعیل مهرتاش، عبدالله دوامی، احمد عبادی و محمود کریمی معلمان او بودند و زیر نظرشان نه تنها آواز که روح موسیقی را آموختند.

در دهه‌۴۰خورشیدی وقتی برای نخستین‌بار در رادیو خراسان آواز خواند هنوز نامش شناخته‌شده نبود اما آن صدای گرم و زلال چیزی در خود داشت که دلِ شنونده را بی‌درنگ تسخیر می‌کرد؛ صدایی که نه به نمایش بلکه به معنا می‌اندیشید. کمی بعد او به تهران آمد و همکاری‌اش را با رادیو ملی و گروه‌های موسیقی آغاز کرد. حضور در برنامه «گل‌ها» و سپس آثار مستقلش آغاز فصلی تازه در موسیقی ایران بود.

شکوهِ صدا و دقتِ فنی

شجریان نه تنها احساس بلکه فنی‌ترین شیوه آواز را در خود داشت. محدوده‌ صوتی‌اش استثنایی بود؛ توانایی عبور از چند اکتاو بدون از دست دادن رنگ و وضوحِ صدا و تسلط بر جزئی‌ترین میکروتن‌ها او را در میان آوازخوانان جهان کم‌نظیر ساخت. در اجرای مقام‌های دشواری چون نوا، ابوعطا یا همایون چنان دقت و وسعتی به کار می‌برد که شنونده ناخودآگاه حس می‌کرد با سازِ انسان روبه‌روست نه صرفا یک صدا اما رازِ اصلی در روح او بود. شجریان صدایش را به خدمت شعر درمی‌آورد نه بالعکس. هر کلمه را چون دانه‌ای می‌کاشت تا معنا از درون آن بروید. وقتی می‌خواند «بیداد از آن دل که وفا می‌ندارد» صدایش به آهی از اعماق تاریخ بدل می‌شد. در او فصاحتِ زبان فارسی و لطافتِ نغمه در هم تنیده بودند. همین هم بود که هرگز تقلیدپذیر نشد؛ حتی شاگردانش با همه نزدیکی از تکرار سبک او پرهیز کردند چرا که درک کرده بودند شجریان یک «روش» نبود بلکه یک «حضور» بود.

پیوند با شعر و فرهنگ

شجریان بیش از هر چیز پیام‌آور شعر فارسی بود. او از حافظ و مولانا تا سعدی، خیام، نیما و سایه را می‌خواند و میان سنت و معاصر پلی می‌زد. درک عمیقش از شعر باعث می‌شد هر واژه را نه فقط تلفظ بلکه تفسیر کند. اجرای آواز برای او نوعی گفت‌وگو با شاعر بود؛ گفت‌وگویی میان دو روح در دو زمان متفاوت. در آلبوم‌هایی مانند «بیداد»، «دود عود»، «آستان جانان»، «دستان»، «دل مجنون»، «نوا» و «جان عشاق» این پیوند به اوج رسید. در این آثار شجریان نه فقط خواننده که روایتگرِ تجربه جمعی ایرانیان شد؛ تجربه عشق، اندوه، تبعید، امید و بازگشت. هر اثر او داستانی دارد؛ روایتی از انسانِ ایرانی که در جستجوی معناست.

صدای مردم، نه قدرت

در سال‌های پس از انقلاب شجریان راهی متفاوت از دیگران در پیش گرفت. با وجود شهرت بی‌نظیرش از بهره‌گیری تبلیغاتی از نام خود پرهیز کرد و هنر را از سیاست رسمی جدا دانست بی‌آنکه از درد مردم فاصله بگیرد. در سال‌های دشوار به‌ویژه پس از حوادث سیاسی دهه۸۰ صدایش برای بسیاری تبدیل به نماد اعتراض مدنی شد. او هیچ‌گاه شعار نداد اما سکوتش معنا داشت. هنگامی که در پاسخ به درخواست پخش آثارش از صداوسیما گفت «صدای من صدای مردم است نه صدای شما» یک جمله‌ تاریخی بر زبان آورد که نشان داد هنرمندِ واقعی مرز میان هنر و وجدان را می‌شناسد.

شاگردان و میراث زنده

محمدرضا شجریان تنها یک صدا نبود بلکه مکتبی از تعلیم بود. او شاگردانی تربیت کرد که هر یک مسیر خاص خود را رفتند، از جمله همایون شجریان، ایرج بسطامی و حسام‌الدین سراج. مهم‌تر از تربیت شاگرد ذهنیتی بود که به آنان منتقل کرد: این‌که موسیقی بدون اخلاق بی‌معناست. او همواره بر پژوهش در موسیقی ایرانی تاکید داشت. حتی به ساخت ساز نیز پرداخت؛ سازهایی چون «سبو»، «کرشمه» و «صراحی» را طراحی کرد تا امکانات تازه‌ای برای اجرای موسیقی سنتی فراهم آورد. این روحِ خلاق و جست‌وجوگر نشان می‌داد که او فقط در گذشته نمی‌زیست بلکه در پی آینده‌ای برای موسیقی ایران بود. فراتر از صدا و هنر شجریان انسانی متواضع و مهربان بود. در زلزله‌ها و بحران‌ها همواره در کنار مردم ایستاد. به هنر نگاه طبقاتی نداشت و باور داشت که موسیقی باید در دسترس همه باشد. با وجود شهرت جهانی از تجمل و نمایش فاصله می‌گرفت. آنچه برایش اهمیت داشت حقیقت صدا بود نه درخشش نام. سال‌های پایانی عمرش با بیماری سرطان همراه بود اما او حتی در آن دوران نیز از موسیقی جدا نشد. آخرین اجرای زنده‌اش در سال۱۳۹۴ در حالی که آثار بیماری آشکار بود چنان پرشور و باوقار برگزار شد که تماشاگران ایستاده اشک ریختند. در همان سال‌ها گفت: «من تا آخرین دم با صدا زندگی می‌کنم چون صدا یعنی زندگی».

خاموشی و جاودانگی

شجریان در هفدهم‌مهرماه۱۳۹۹ در تهران درگذشت. خبر رفتنش ایران را در سکوتی سنگین فرو برد. هزاران‌ نفر در شهرهای مختلف برای وداع با او به خیابان‌ها آمدند. پیکرش بنا به وصیت خودش در توس کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد؛ جایی که شایستگی‌اش را داشت چراکه او نیز پاسدار زبان و هویت ایرانی بود. پس از درگذشتش رسانه‌های جهان از «خسرو آواز ایران» نوشتند. نشریات معتبر بین‌المللی چون گاردین، نیویورک‌تایمز و الجزیره از او به عنوان «بزرگ‌ترین صدای خاورمیانه» یاد کردند اما آنچه در دل مردم ماند نه عنوان و ستایش بلکه حس فقدانی عمیق بود؛ گویی بخشی از روح جمعی ایران خاموش شد.

صدای ماندگار در حافظه ملت

امروز چند سال پس از رفتنش هنوز صدای او در خانه‌ها جاری است. در کوچه‌ها، در دل سفر، در سکوتِ نیمه‌شب، ناگهان «مرغ سحر» برمی‌خیزد و همه‌چیز را به یاد می‌آورد. شجریان در حافظه‌ مردم زنده است چون صدایش نه متعلق به دوران خاص بلکه به ذات انسان است. او در تاریخ موسیقی ایران همان جایگاهی را دارد که فردوسی در شعر یا تخت‌جمشید در معماری دارد؛ نمادی از تداوم و اصالت.

شجریان به ما یاد داد که موسیقی تنها صدا نبوده بلکه فرهنگ، اخلاق و اندیشه است. صدای او مرزها را درنوردید و معنای «ایران» را دوباره تعریف کرد. محمدرضا شجریان تجسمِ پیوندِ شعر و صدا، سنت و نو و فرد و ملت بود. او به ما آموخت که هنر زمانی ماندگار می‌شود که از دلِ انسان برخیزد نه از دلِ بازار. در روزگار فراموشی یاد او چراغی است برای نسل‌ها؛ چراغی که نشان می‌دهد می‌توان هنرمند بود و همچنان انسان ماند. در سالگردش نمی‌توان تنها از فقدان سخن گفت؛ زیرا شجریان غایب نیست بلکه جاری است. در هر آواز، هر بیت و هر صبحی که امیدی تازه زاده می‌شود می‌توان صدایش را شنید. صدای او بخشی از تنِ ایران است و ایران تا وقتی او را می‌شنود زنده است.

وب گردی