جهان‌صنعت از بحران مشروعیت دانشی در فضای مجازی گزارش می‌دهد:

نبرد نابرابر علم و شهرت!

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 571778
افزایش تولیدکنندگان محتوای غیرمتخصص در فضای مجازی، به بحران اعتماد به نهادهای دانشی و فرسایش سرمایه فرهنگی جامعه انجامیده است.
نبرد نابرابر علم و شهرت!

جهان صنعت– تکثیر تولیدکنندگان محتوای غیرمتخصص در فضای مجازی به یکی از چالش‌های جدی عصر دیجیتال بدل شده است. در جهانی که مرز میان تخصص و شهرت هر روز کمرنگ‌تر می‌شود، تصمیم اخیر دولت چین مبنی بر محدود کردن تولید محتوای جدی به افراد دارای مدارک دانشگاهی، بازتابی از دغدغه‌ای جهانی است؛ دغدغه‌ای درباره سقوط معیارهای دانشی در برابر میل سیری‌ناپذیر به دیده شدن. این تصمیم، هرچند در ظاهر محدودکننده به نظر می‌رسد اما در واقع تلاشی برای بازگرداندن اعتبار به تولید محتوای مبتنی بر تخصص است؛ اعتباری که در بسیاری از کشورها از جمله ایران، زیر فشار فرهنگ وایرال شدن و الگوریتم‌های پلتفرم‌های اجتماعی فروریخته است.

صدای بلند اما بی‌پایه

در سال‌های اخیر، موج بلاگرها و اینفلوئنسرهایی که بدون برخورداری از دانش کافی در حوزه‌های گوناگون علمی، روانشناسی، پزشکی، اقتصاد یا حتی فلسفه، به اظهارنظر و آموزش می‌پردازند، فضایی پر از شبه‌دانش و اطلاعات نادرست پدید آورده است. این افراد با تکیه بر مهارت‌های ارتباطی، جذابیت ظاهری یا حتی صرفا بازی با احساسات مخاطب، توانسته‌اند مخاطبان میلیونی جذب کنند اما محتوایی که ارائه می‌دهند اغلب فاقد بنیان علمی و روشمند است. نتیجه چنین روندی، شکل‌گیری نوعی «سطحی‌نگری نظام‌مند» در جامعه است؛ جریانی که آگاهی را به سرگرمی تقلیل داده و حقیقت را در هیاهوی دیده شدن گم می‌کند. پلتفرم‌های دیجیتال با طراحی الگوریتم‌هایی که برپایه توجه و تعامل عمل می‌کنند، این وضعیت را تشدید کرده‌اند. الگوریتم‌ها نه دقت محتوا را می‌سنجند و نه تخصص گوینده را؛ تنها میزان بازدید، لایک، کامنت و زمان حضور کاربران را ملاک ارزشگذاری قرار می‌دهند. در چنین سازوکاری هر محتوایی که بتواند واکنش بیشتری برانگیزد، بدون در نظر گرفتن صحت و عمق آن، موفق‌تر شناخته می‌شود. این چرخه معیوب موجب شده تولیدکنندگان محتوا برای جلب توجه، به اغراق، شایعه‌سازی، ارائه توصیه‌های غیرعلمی یا حتی دستکاری احساسات جمعی روی آورند. از این منظر، پدیده بلاگری در بسیاری از حوزه‌ها به ویروسی فرهنگی تبدیل شده که به سرعت تکثیر می‌شود و خود را بازتولید می‌کند، بی‌آنکه هدفی جز بقا در رقابت برای دیده شدن داشته باشد.

در ایران نیز این الگو به‌روشنی قابل مشاهده است. بسیاری از صفحات پرطرفدار در شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه در حوزه‌های روانشناسی، تغذیه، سلامت، اقتصاد یا حتی آموزش زبان، توسط افرادی اداره می‌شود که هیچ‌گونه پیشینه علمی یا تجربه تخصصی مرتبط ندارند. آنان گاه با بهره‌گیری از چند واژه علمی، چند منبع نامشخص یا ویدئوهای جذاب، خود را صاحب‌نظر معرفی می‌کنند اما در واقع، بازتابی از بحران مشروعیت در فضای دانش هستند؛ بحرانی که در آن «اعتماد» نه به تخصص بلکه به شهرت گره خورده است. مخاطب نیز در این میان به جای جست‌وجوی حقیقت، بیشتر به دنبال سرگرمی، آرامش یا احساس همدلی است و همین امر، بازار محتواهای سطحی و احساسی را داغ‌تر می‌کند. در این میان باید به ریشه‌های فرهنگی و اقتصادی ماجرا نیز توجه کرد. در جوامعی که فرصت‌های شغلی متناسب با تحصیلات و مهارت‌ها محدود است، شبکه‌های اجتماعی به سکویی برای ارتقا و دیده شدن بدل می‌شوند. هرکس می‌تواند با تلفن همراه خود، به تولیدکننده محتوا تبدیل شود و بدون نیاز به نهادهای واسطه یا ساختارهای رسمی، مخاطب جمع کند. این دموکراتیزه شدن تولید محتوا در ظاهر نشانه‌ای از آزادی و برابری است اما در عمل به فروپاشی معیارهای اعتبار منجر شده است. جایی که هر صدا با هر میزان از آگاهی در کنار صدای متخصصان واقعی قرار می‌گیرد، تفاوت میان نظر شخصی و تحلیل علمی از میان می‌رود و حقیقت به امری نسبی و سلیقه‌ای بدل می‌شود.

فرسایش سرمایه فرهنگی

پیامد این وضعیت تنها گسترش بی‌سوادی رسانه‌ای نیست بلکه فرسایش سرمایه فرهنگی جامعه است. وقتی داده‌های نادرست و تفسیرهای ساده‌انگارانه از پدیده‌های پیچیده به عنوان «حقیقت» پذیرفته می‌شود، اعتماد عمومی به دانش رسمی کاهش می‌یابد. افراد به جای مراجعه به متخصصان، پاسخ پرسش‌های خود را در صفحات مجازی جست‌وجو می‌کنند و بدین ترتیب، چرخه‌ای شکل می‌گیرد که در آن خطا بازتولید می‌شود. در چنین شرایطی، حتی پژوهشگران و اساتید دانشگاه نیز برای دیده شدن ناچار می‌شوند از همان قواعد سطحی‌ساز الگوریتم‌ها تبعیت کنند؛ یعنی ساده‌سازی بیش از حد، جذاب‌سازی مصنوعی و گاه حتی تنازل علمی برای جذب مخاطب. از منظر جامعه‌شناختی، این روند به نوعی به «بازار آزاد توجه» شباهت دارد که در آن سرمایه اصلی نه دانش و تجربه بلکه توانایی جلب توجه دیگران است. در این بازار، حقیقت جای خود را به محبوبیت می‌دهد و مرز میان آگاهی و سرگرمی فرو می‌ریزد. در نتیجه تولیدکننده‌ای که بتواند احساسات بیشتری تحریک کند، موفق‌تر از کسی است که حقیقت را با دقت و استدلال بیان می‌کند. این وضعیت، به تعبیر برخی نظریه‌پردازان ارتباطات، نوعی «فروپاشی اقتدار معرفتی» را رقم زده است؛ یعنی وضعیتی که در آن هیچ منبع دانشی از مشروعیت مطلق برخوردار نیست و هرکس خود را مرجع تفسیر واقعیت می‌داند. تصمیم چین برای محدود کردن تولید محتوای جدی به افراد دارای مدارک دانشگاهی را می‌توان واکنشی به همین فروپاشی دانست. این اقدام تلاشی است برای بازگرداندن خط تمایز میان نظر تخصصی و اظهار نظر عمومی، میان آموزش علمی و سرگرمی محض. هرچند این تصمیم در کشورهایی با نظام‌های دموکراتیک ممکن است با نقدهایی درباره سانسور یا محدودسازی آزادی بیان مواجه شود اما از منظر سیاستگذاری فرهنگی، تلاشی است برای بازسازی اعتبار علمی در فضای دیجیتال. مساله اصلی نه در محدود کردن آزادی بلکه در حفظ سلامت معرفتی جامعه است؛ اینکه چگونه می‌توان از گسترش اطلاعات نادرست جلوگیری کرد و معیارهایی برای تشخیص محتوای معتبر از محتوای جعلی به دست داد. در ایران نیز شاید لازم باشد به جای برخوردهای مقطعی یا صرفا اخلاقی با این پدیده، رویکردی ساختاری اتخاذ شود. ارتقای سواد رسانه‌ای، ایجاد نظام‌های اعتبارسنجی برای تولیدکنندگان محتوا، حمایت از نهادهای علمی برای حضور موثر در فضای دیجیتال و آموزش عمومی درباره تفکیک نظر شخصی از دانش تخصصی می‌تواند بخشی از راه‌حل باشد. همچنین رسانه‌های رسمی و دانشگاه‌ها باید از قالب‌های خشک و غیرجذاب فاصله گرفته و با زبانی متناسب با فرهنگ شبکه‌های اجتماعی اما برپایه اصول علمی با مخاطبان ارتباط برقرار کنند. در غیر این صورت، میدان به‌طور کامل در اختیار کسانی قرار می‌گیرد که معیار اصلی‌شان نه حقیقت بلکه تعداد فالوئر و میزان تعامل است.

بازسازی اعتماد

پدیده بلاگرهای غیرمتخصص را باید نشانه‌ای از بحران بزرگ‌تر دانست: بحران اعتماد به نهادهای دانشی و رسانه‌ای. وقتی مردم احساس می‌کنند که ساختارهای رسمی پاسخگوی نیازهای‌شان نیستند، به سمت منابع غیررسمی و شخصی گرایش پیدا می‌کنند اما این منابع، هرچند صمیمی‌تر و نزدیک‌تر به زبان مردم هستند، اغلب فاقد دقت و مسوولیت‌پذیری لازم می‌باشند. بازسازی این اعتماد نیازمند تلفیق تخصص با شفافیت است؛ یعنی متخصصان باید بتوانند با زبان قابل‌فهم و بدون تکبر علمی، در فضای عمومی حضور پیدا کنند و در عین حال رسانه‌ها و پلتفرم‌ها نیز مسوولیت خود را در برابر صحت محتوا بپذیرند. بنابراین، تصمیم چین هرچند از منظر آزادی بیان بحث‌برانگیز است اما حامل پیامی جهانی است. اگر دانش از معیارهای علمی جدا شود و هرکس بتواند خود را متخصص بنامد، جامعه دیر یا زود در گرداب بی‌اعتمادی، سطحی‌نگری و آشفتگی معرفتی فرو خواهد رفت. بازگشت به ارزش‌های علمی، تقویت سواد رسانه‌ای و ایجاد سازوکارهایی برای تمایز میان تخصص و ادعا، تنها راه رهایی از این چرخه معیوب است. فضای دیجیتال نیازمند آزادی است اما آزادی بدون مسوولیت تنها به آشفتگی می‌انجامد. تنها زمانی می‌توان از این بحران عبور کرد که دانش و آگاهی بار دیگر، نه در سایه الگوریتم‌ها بلکه برپایه اعتبار، پژوهش و تعهد به حقیقت ارزشگذاری شود.

وب گردی