میدان نابرابر هنر

جهانصنعت– بازار هنر امروز بیش از آنکه میدان خلاقیت و رقابت آزاد باشد، عرصهای انحصاری است که در آن برندهای بزرگ و حلقههای محدود تصمیم میگیرند چه کسی دیده شود و چه کسی در سایه بماند. هنرمندان جوان با همه انرژی و ایدههای نو، اغلب در برابر این ساختار نابرابر احساس درماندگی میکنند. آنها نه دسترسی به سرمایههای کلان دارند و نه امکان استفاده از شبکههای ارتباطی که مسیر موفقیت را کوتاهتر میکند. در نتیجه بسیاری از استعدادها یا در همان گامهای نخست از پا میافتند یا ناچار میشوند برای بقا به قواعد بازیای تن دهند که اساسا برای سرکوب خلاقیت طراحی شده است. پدیده انحصار در هنر، تنها محدود به کشور خاصی نیست اما در جوامعی که شفافیت اقتصادی و نهادهای حامی مستقل کمتر وجود دارد، نمود پررنگتری پیدا میکند. گالریهای شناخته شده، جشنوارههای پرمخاطب، کمپانیهای موسیقی و تهیهکنندگان سینمایی، اغلب شبکهای بسته تشکیل میدهند که ورود به آن برای تازهواردان تقریبا غیرممکن است. در این میان برندهای بزرگ با تبلیغات گسترده و قدرت مالی، میدان رقابت را به نفع خود تغییر میدهند و به تدریج سلیقه عمومی را شکل میدهند. هنرمند جوان اگر بخواهد از این مسیر عبور کند یا باید بخشی از استقلال خلاقانه خود را کنار بگذارد یا سالها در سکوت و بیتوجهی ادامه دهد تا شاید روزی اتفاقی رخ دهد.
اقتصاد ناعادلانه هنر
یکی از چالشهای اصلی، مساله سرمایهگذاری است. خلق اثر هنری در دنیای امروز تقریبا هیچگاه تنها به استعداد وابسته نیست؛ هزینه تولید فیلم، ضبط آلبوم، اجرای نمایش یا حتی برگزاری یک نمایشگاه کوچک نقاشی به قدری بالاست که بدون حمایت مالی امکانپذیر نیست. برندهای بزرگ با تکیه بر سرمایههای خود، بازار را قبضه میکنند و حتی شرایط اقتصادی را به گونهای تنظیم میکنند که فعالیت مستقل هنرمندان جوان به صرفه نباشد. این روند، فاصله میان نسل تازه و نسل تثبیت شده را هر روز بیشتر میکند. مشکل دیگر دسترسی به رسانه و تبلیغات است. در شرایطی که دیده شدن بخش مهمی از موفقیت به شمار میآید، رسانههای جریان اصلی بیشتر به هنرمندانی میپردازند که نام و اعتبارشان تضمینکننده فروش و جذب مخاطب است. هنرمندان جوان حتی اگر آثاری نوآورانه خلق کنند، برای معرفی آنها راهی جز شبکههای اجتماعی ندارند؛ فضایی که به دلیل الگوریتمها و انبوه محتوا، بهسختی میتواند جایگزین رسانههای قدرتمند شود. از همینرو بخش بزرگی از آثار جوانان یا به دست مخاطب نمیرسد یا در هیاهوی تبلیغات برندهای بزرگ گم میشود.
چرخه اعتبار و اعتماد
در این میان، موضوع اعتبار و اعتماد نیز مطرح است. مخاطبان و خریداران آثار هنری اغلب تحتتاثیر نامها و برندها قرار دارند. یک نقاش جوان با وجود خلق اثری ارزشمند، در بازار مزایدهها یا گالریها شانسی برای فروش به قیمت واقعی ندارد چون نامش هنوز بهعنوان «برند» شناخته نمیشود. به همین دلیل سرمایهگذاران و خریداران ترجیح میدهند روی هنرمندان تثبیت شده هزینه کنند تا ریسک اقتصادی کمتری متحمل شوند. این چرخه بسته سبب میشود استعدادهای جدید عملا به حاشیه رانده شوند و تنها تعداد اندکی با پشتکار فراوان یا حمایتهای غیرمنتظره بتوانند راهی برای شکستن این انحصار پیدا کنند. البته مساله فقط اقتصادی نیست. بسیاری از برندهای بزرگ در عرصه هنر با ایجاد شبکهای از روابط فرهنگی، داوران جشنوارهها، مدیران گالریها و رسانهها را نیز در اختیار دارند. در چنین شرایطی انتخاب آثار برگزیده در جشنوارهها یا تخصیص بودجههای حمایتی، نه براساس کیفیت اثر بلکه بیشتر بر اساس مصلحتها و روابط پشتپرده صورت میگیرد. برای هنرمند جوانی که بدون پشتوانه وارد میدان شده، این وضعیت چیزی جز احساس بیعدالتی و سرخوردگی به همراه ندارد.
تغییر ذائقه عمومی
از سوی دیگر ورود برندهای بزرگ به عرصه هنر، ذائقه عمومی را نیز تغییر میدهد. وقتی تبلیغات گسترده تنها چند نام خاص را مطرح میکند، مخاطب ناخودآگاه تصور میکند که ارزش هنری محدود به همین افراد است. در نتیجه خلاقیتهای تازه و روایتهای متفاوت فرصتی برای رشد پیدا نمیکنند. این روند نهتنها به زیان هنرمندان جوان است بلکه در بلندمدت به فقر فرهنگی جامعه نیز منجر میشود زیرا آنچه در معرض دید عموم قرار میگیرد، بیشتر تکرار و بازتولید آثار مشابه است تا نوآوریهای خلاقانه. با وجود این تاریکی هنرمندان جوان راههای جایگزین را نیز آزمودهاند. فضای مجازی و پلتفرمهای آنلاین فرصتی فراهم کرده تا بخشی از این سد انحصار شکسته شود. نمونههای متعددی وجود دارد که جوانان از طریق انتشار آثار خود در شبکههای اجتماعی توانستهاند مخاطبان گستردهای پیدا کنند و حتی توجه گالریها یا ناشران خارجی را جلب کنند. با این حال این مسیر هم بدون چالش نیست؛ الگوریتمهای پلتفرمها اغلب به محتوای پرطرفدار و سطحی توجه بیشتری دارند و آثار هنری جدی ممکن است در این فضا کمتر دیده شوند. همچنین نبود حمایت مالی و حقوقی پایدار، باعث میشود بسیاری از تلاشها مقطعی و کوتاهمدت باشد.
راهحل این بحران صرفا در اختیار هنرمندان جوان نیست. سیاستگذاریهای کلان فرهنگی، نقش مهمی در کاهش انحصار دارند. ایجاد صندوقهای حمایتی شفاف، تخصیص بودجه به پروژههای مستقل، برگزاری جشنوارههایی با هیات داوران متنوع و غیروابسته و فراهم کردن زیرساختهای عرضه آثار هنری خارج از شبکههای سنتی، میتواند بخشی از مشکلات را برطرف کند. تجربه کشورهای مختلف نشان داده است که حمایت از نسل تازه هنرمندان نهتنها به رونق فرهنگی میانجامد بلکه در درازمدت برندهای تازهای خلق میکند که خود به موتور محرک اقتصاد هنر تبدیل میشوند. در کنار این حمایتها، تغییر نگرش مخاطبان نیز ضروری است. جامعهای که ارزش هنر را تنها در نامهای مشهور جستوجو کند، فرصت رشد را از استعدادهای نو میگیرد. رسانههای مستقل، منتقدان و حتی دانشگاهها میتوانند در این زمینه نقشآفرینی کنند و با معرفی چهرههای تازه، مخاطب را به سمت تجربه آثار متنوعتر هدایت کنند. آموزش عمومی درباره ارزش خلاقیت و اهمیت حمایت از هنرمندان نوپا، بخشی از مسئولیت اجتماعی نهادهای فرهنگی و رسانهای است.
اتحاد هنرمندان جوان
نکته مهم دیگر، همبستگی میان خود هنرمندان جوان است. بسیاری از این افراد به دلیل رقابت نابرابر، در انزوا به فعالیت میپردازند. در حالی که ایجاد گروهها و شبکههای مستقل، میتواند قدرت جمعی آنها را افزایش دهد. همکاریهای مشترک، برگزاری نمایشگاههای گروهی یا تولید آثار مشترک، نهتنها هزینهها را کاهش میدهد، بلکه صدای آنها را رساتر میکند. تجربه نشان داده هرجا هنرمندان جوان توانستهاند کنارهم بایستند، شانس بیشتری برای دیده شدن پیدا کردهاند.
در نهایت، مساله انحصار در هنر پرسشی بنیادین را مطرح میکند: هنر برای چه کسی است؟ اگر هنر قرار باشد صرفا ابزاری برای سودآوری برندها باشد، خلاقیت و نوآوری قربانی میشوند اما اگر هدف اصلی، بازتاب زندگی، احساسات و اندیشههای انسان باشد، پس باید امکان حضور برای همه صداها و روایتها فراهم شود. در این معنا، حمایت از هنرمندان جوان نه یک لطف یا اقدام خیرخواهانه، بلکه ضرورتی برای سلامت فرهنگی جامعه است. تداوم وضع موجود، خطر جدی برای آینده هنر بهشمار میآید. جوانانی که انگیزه و استعداد خود را در آغاز مسیر از دست میدهند، بهندرت دوباره به میدان بازمیگردند. این یعنی از دست رفتن سرمایههای انسانی و خلاقیتی که میتوانست مسیر تازهای در فرهنگ و هنر بگشاید. از سوی دیگر انحصار برندهای بزرگ هرچه بیشتر تقویت شود، سلیقه عمومی محدودتر خواهد شد و هنر از رسالت اصلی خود فاصله بیشتری خواهد گرفت. راه دشوار است اما غیرممکن نیست. هر تلاش کوچک برای گشودن فضایی تازه، چه از سوی نهادهای رسمی و چه از جانب خود هنرمندان، گامی است به سوی شکستن دیوارهای انحصار. نسل جوان با وجود همه مشکلات، همچنان نیروی اصلی خلاقیت و نوآوری در جامعه هنری است. اگر این نیرو مجال بروز پیدا کند، آیندهای متنوعتر و پویاتر در انتظار فرهنگ خواهد بود؛ آیندهای که در آن برندهای بزرگ و هنرمندان جوان نه در برابر هم بلکه در کنارهم به رشد و غنای هنر کمک کنند.