موتورهای روشننشده نوآوری!

جهان صنعت– نه تعداد ساختمانها و نه تابلوهای رنگارنگ در ورودی آنها، هیچکدام نشانهای از زیستبوم پویا و خلاقیتمحور نیست. پارکهای علموفناوری در ایران اگرچه با هدف تبدیل شدن به موتور محرک نوآوری و پل میان دانشگاه و صنعت شکل گرفتند اما امروزه بیشتر شبیه سازههایی خاموش هستند که صدای چرخ نوآوری در آنها یا به سختی شنیده میشود یا اصلا به گوش نمیرسد. این شکاف میان ایده و اجرا، میان هدفگذاری اولیه و واقعیت موجود، موضوعی است که نمیتوان با چند گزارش رسمی یا نمایشگاه نمادین پنهان کرد. یکی از مهمترین ضعفهای این پارکها، وابستگی شدید به بودجههای دولتی است. این وابستگی نهتنها استقلال مدیریتی را گرفته، بلکه هرگونه خلاقیت در تصمیمگیری و برنامهریزی مالی را نیز محدود کرده است. پارکی که باید محل آزمایش مدلهای نوآورانه و جذب سرمایههای خصوصی باشد، خود در دام مدل سنتی تامین مالی گرفتار شده است. نتیجه آن، پروژههایی است که در مرحله ایده میمانند و هیچگاه به محصول تجاری و قابل رقابت در بازار نمیرسند. در کشورهای موفق، پارکها عمدتا با ترکیب منابع دولتی و خصوصی فعالیت میکنند و ساختار مالی پایداری دارند. در ایران اما بسیاری از این مراکز عملا به بازوی اجرایی یک اداره دولتی تقلیل یافتهاند. پرسش اساسی این است که چگونه میتوان از چنین نهادی انتظار داشت نوآوری را رهبری کند، در حالی که خود گرفتار بوروکراسی و روزمرگی مالی است؟
مدیریت نوآوری یا مدیریت اداری؟
چالش دیگر کمبود نیروی انسانی متخصص در مدیریت نوآوری است. بسیاری از مدیران پارکهای علموفناوری سابقهای در حوزه فناوری، سرمایهگذاری خطرپذیر یا مدیریت استارتاپی ندارند. آنچه در عمل دیده میشود، ادارهای است با ظاهری متفاوت اما با همان منطق سنتی مدیریت دولتی. چنین رویکردی، محیطی خشک و غیرجذاب برای جوانان خلاق ایجاد کرده و آنها را به جای ماندن در کشور، به مهاجرت و جستوجوی فرصتهای تازه در خارج از مرزها سوق داده است. فرار مغزها دقیقا از همین نقطه آغاز میشود: جوانی با انگیزه و دانش کافی وقتی میبیند در پارکهای علموفناوری کشور حتی ابتداییترین زیرساختها برای اجرای ایدهاش فراهم نیست و مدیران به جای همراهی، صرفا ناظر و بوروکرات هستند، ترجیح میدهد توان خود را در جایی سرمایهگذاری کند که ارزشش شناخته شود.
زیرساختهای پراکنده و ناکافی
با وجود تلاشها برای ایجاد شبکه خدمات تخصصی، آزمایشگاههای مشترک و دفاتر مشاوره، هنوز در بسیاری از استانها و پارکها چیزی بیش از یک ساختمان نیستند. در غیاب زیرساختهای واقعی، استارتاپها به ناچار یا به تهران مهاجرت میکنند یا فعالیت خود را بهکل متوقف میکنند. در برخی نقاط که این زیرساختها فراهم شده، نتایج چشمگیر بوده است. یعنی مساله نبود دانش یا توان جوانان نیست بلکه ضعف در فراهم کردن بستری است که بتوانند ایدههای خود را عملی کنند. این تضاد نشان میدهد که مشکل پارکها نه در ذات آنها بلکه در نحوه اجرا و سیاستگذاری است. وزارت علوم در سالهای اخیر تلاش کرده تا با شفافسازی فرآیند تجاریسازی و تقویت ارتباط دانشگاه و پارک، بخشی از این مشکلات را حل کند. رویکرد تخصصیسازی پارکها- یعنی تمرکز هر مرکز بر یک حوزه مشخص متناسب با ظرفیت منطقهای- نمونهای از این اقدامات مثبت است. در برخی موارد نیز این سیاست موفق بوده و خروجیهای قابلتوجهی به همراه داشته است اما سوال کلیدی اینجاست: آیا چنین سیاستهایی کافی است وقتی مشکلات ساختاری، مالی و مدیریتی همچنان پابرجاست؟ آیا بدون هماهنگی میان سیاستهای کلان و نیازهای واقعی بازار، میتوان انتظار داشت این مراکز نقشی اساسی در توسعه فناوری ایفا کنند؟
اتلاف منابع و دوبارهکاری
یکی از بزرگترین آسیبها نبود هماهنگی میان پارکها و صنایع است. پروژههایی که در نقاط مختلف کشور تعریف میشوند، به دلیل فقدان ارتباط موثر، بارها و بارها تکرار میشوند. منابع محدود کشور صرف پروژههایی میشود که یا مشابه نمونههای قبلی هستند یا هیچ ارتباطی با نیازهای واقعی صنعت ندارند. این اتلاف منابع نهتنها بهرهوری را کاهش میدهد بلکه اعتماد فعالان حوزه فناوری را نیز از بین میبرد. اینجاست که اهمیت ارزیابی مستمر و شفافسازی اهداف عملکردی دوچندان میشود. اگر ندانیم خروجی واقعی یک پارک چیست و چه تاثیری در اقتصاد دانشبنیان داشته، چگونه میتوانیم مسیر توسعه را اصلاح کنیم؟
بازار؛ حلقه گمشده پارکهای فناوری
نوآوری بدون بازار، معادلهای بیجواب است. بسیاری از پارکهای ایران همچنان گرفتار نگاه صرفا پژوهشی هستند و ارتباطشان با بازار و صنعت بسیار ضعیف است. در حالی که تجربه جهانی نشان داده تنها زمانی ایدهها به محصول تبدیل میشوند که نیاز واقعی بازار آنها را پشتیبانی کند. پارکهایی که توانستهاند پروژههای خود را با تقاضای بازار هماهنگ کنند، موفق به جذب سرمایه خصوصی و عرضه محصول شدهاند. در مقابل مراکزی که بر پژوهشهای بدون کاربری عملی تمرکز کردهاند، در نهایت به انباری از پروژههای نیمهتمام تبدیل شدهاند.
تحلیل تجربههای داخلی و بینالمللی نشان میدهد ایجاد زیستبوم نوآوری تنها در صورتی موفق خواهد بود که چهار عامل کلیدی هماهنگی سیاستها و برنامهریزی کلان، حضور نیروی انسانی متخصص و باتجربه در مدیریت، مدل مالی پایدار با مشارکت بخشخصوصی و شبکه خدمات تخصصی و زیرساختهای کامل به طور همزمان تحقق یابد.
فقدان هر یک از این عناصر، پارک را از هدف اصلی خود دور میکند. تنها با جمع شدن این چهار محور میتوان انتظار داشت که پارکها از ساختمانهای خالی به مراکز واقعی خلق نوآوری تبدیل شوند.
آیندهای که میتوان ساخت
اگرچه وضعیت کنونی با چالشهای جدی همراه است اما چشمانداز روشن نیز وجود دارد. جوانان پرانرژی و دانشآموختگان خلاق، سرمایه اجتماعی بزرگی هستند که در صورت فراهم شدن بستر مناسب میتوانند اقتصاد دانشبنیان کشور را متحول کنند. لازمه این تحول، بازنگری در سیاستها و خروج از نگاه نمایشی به پارکهای فناوری است.
بازار باید در مرکز تصمیمگیریها قرار گیرد، مدیران باید از میان افراد متخصص و آشنا به نوآوری انتخاب شوند و مدلهای مالی ترکیبی باید جایگزین وابستگی مطلق به بودجه دولتی شود. تنها در چنین شرایطی است که میتوان انتظار داشت جریان فرار مغزها کند شود، سرمایههای خصوصی به میدان بیایند و نوآوری به فرآیندی پایدار تبدیل شود.
پارکهای علموفناوری در ایران همچنان در میانه راه هستند: نه توانستهاند به موتور محرک نوآوری بدل شوند و نه میتوان گفت کاملا ناکام بودهاند. آنها اکنون در نقطهای ایستادهاند که انتخاب مسیر آیندهشان تعیین کننده خواهد بود. یا باید در دام ساختارهای بوروکراتیک و وابستگی مالی گرفتار بمانند یا با اصلاحات جدی و بهرهگیری از تجارب موفق، به مراکز واقعی نوآوری و تجاریسازی تبدیل شوند. اگر این مسیر دوم با برنامهریزی دقیق و پیوست علمی طی شود، پارکها نهتنها میتوانند بر رشد اقتصادی و اشتغال کشور اثر بگذارند، بلکه میتوانند زمینهساز بازگشت اعتماد جوانان و حفظ استعدادها در داخل مرزها شوند. آینده دانشبنیان ایران به همین انتخاب بستگی دارد: انتخابی میان «پارکهای ساختمانی» یا «پارکهای نوآوری واقعی.»