مرکانتیلیسم معکوس ترامپ

جهانصنعت- دانی رودریک، استاد اقتصاد سیاسی بینالملل در دانشکده کندی هاروارد، رییس سابق انجمن اقتصاد بینالملل و نویسنده کتاب «آینده رونق مشترک در جهانی متلاشی: اقتصاد جدید برای طبقه متوسط، فقیران جهانی و آب و هوای ما» (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۴نوامبر۲۰۲۵) به تازگی طی مطلبی که در پروجکت سیندیکیت منتشر کرده، به ارزیابی دو تفکر ناب اقتصادی مرکانتیلیستی و اسمیتینی در کنار نسخه دولت ترامپ پرداخته و نوشته است: سیاستهای تجاری آشفته و بیرویه دونالد ترامپ، کمک چندانی به گسترش سرمایهگذاریهای حیاتی و استراتژیک در ایالاتمتحده نمیکند و مملو از رانتخواری است. مرکانتیلیسم او، تمام بدترین نقصهای این رویکرد را در خود جای داده و از مزایایی که کشورها با اجرای درست سیاستهای تجاری خود به دست آوردهاند، بیبهره است.
زمانی که اقتصاددانان سال آینده دویست و پنجاهمین سالگرد انتشار کتاب ثروت ملل آدام اسمیت را جشن میگیرند، مرکانتیلیسم دونالد ترامپ، رییسجمهور ایالاتمتحده پسزمینهای نامتجانس را رقم خواهد زد. در نهایت، وسواس ترامپ به ترازهای تجاری دوجانبه، ستایش تعرفههای وارداتی و رویکرد بازی حاصل جمع صفر به تجارت بینالمللی، برخلاف آموزههای اسمیت، بدترین رویههای مرکانتیلیستی را احیا کرده است.
اقتصاددانان حق دارند سیاستهای تجاری ترامپ را تقبیح کنند. رویههای تجاری ناعادلانه سایر کشورها، دلیل اصلی کسری تجاری ایالاتمتحده نیست و هدف قرار دادن عدم تعادلهای تجاری دوجانبه کاملا احمقانه است. در حالی که کسری تجاری به کاهش تولید ایالاتمتحده کمک کرده اما به سختی مهمترین عامل است. علاوه بر این، این کسری به مصرفکنندگان و سرمایهگذاران آمریکایی امکان استقراض ارزان را میدهد؛ امتیازی که اکثر کشورهای دیگر آرزوی داشتن آن را دارند.
در حقیقت، مرکانتیلیسم هرگز به اندازه آنچه اقتصاددانان فکر میکردند، مرده نبوده و لزوما به اندازه اصرار آنها گمراهکننده نیست. به لطف پیروان اسمیت، اغلب در کشورهای پیشرو از اقتصاد آزاد و تجارت آزاد استقبال میشد اما سایر کشورهایی که در تلاش برای رسیدن به اقتصادهای پیشرو بودند، معمولا استراتژیهای ترکیبی را اتخاذ میکردند.
به عنوان مثال، الکساندر همیلتون در ایالاتمتحده و فردریش لیست در آلمان به صراحت ایدههای اسمیت را رد کردند و از حمایت از واردات برای رشد صنایع نوپا حمایت کردند. اقتصاددان آرژانتینی رائول پربیش و دیگران از «مکتب وابستگی» معتقد بودند که کشورهای در حال توسعه باید صنایع تولیدی خود را از رقابت واردات محافظت کنند. برخی کشورهایی که از توصیههای آنها پیروی کردند، مانند برزیل، مکزیک و ترکیه، دههها رشد اقتصادی سریع را تجربه کردند.
به طور مشابه، دولتهای شرق آسیا ترکیبی از رویکردهای مرکانتیلیستی و اسمیتین را دنبال کردند، از صادرات و شرکتهای خصوصی بهره بردند اما اغلب در پشت دیوارهای حمایتگرایانه. نتیجه چیزی بود که بسیاری آن را یک معجزه اقتصادی میدانستند. در حالی که تعداد کمی از این سیاستگذاران به طور صریح خود را با مرکانتیلیسم مرتبط میدانستند، «توسعهگرایی» که از آن حمایت میکردند، بسیاری از ویژگیهای آن را به اشتراک میگذاشت.
تفاوت اساسی بین رویکردهای اسمیتین و مرکانتیلیستی از نحوه برخورد با مصرف و تولید ناشی میشود. اقتصاد مدرن با تمرکز بر مصرف به عنوان هدف نهایی فعالیت اقتصادی، از اسمیت الگو میگیرد. اسمیت با استدلال اینکه «مصرف تنها هدف و منظور همه تولید است»، با مرکانتیلیستها مخالفت و خاطرنشان کرد: «فقط تا جایی که برای ارتقای منافع مصرفکننده ضروری است، باید به منافع تولیدکننده توجه شود.»
از طرف دیگر، مرکانتیلیستها غریزی بر تولید و مشاغل تاکید میکنند. آنچه یک کشور تولید میکند اهمیت دارد. ادعای اینکه همانطور که یکی از مشاوران جورج اچ. دبلیو. بوش زمانی بیان کرد، هیچ تفاوتی بین تولید چیپس سیبزمینی و تولید تراشههای رایانه وجود ندارد، پوچ است. علاوه بر این، هنگامی که تولید، به ویژه کالاهای تولیدی، به اولویت اصلی سیاستگذاران تبدیل میشود، نتیجه میگیریم که مازاد تجاری به کسری تجاری ترجیح داده میشود.
با اضافه کردن شکستهای مختلف بازار به روایت اصلی متعارف، میتوان این دو دیدگاه را آشتی داد. اسمیتینهای امروزی اذعان میکنند که سیاستگذاران نباید نسبت به ساختار تولید بیتفاوت بمانند، زمانی که تولیدات خاصی سرریزهای فناوری ایجاد میکنند یا در معرض مشکلات هماهنگی قرار میگیرند. نقطه شروع نیز مهم است، مگر اینکه شواهد قوی و قانعکنندهای برخلاف آن وجود داشته باشد، یک اقتصاددان جریان اصلی عموما با «انتخاب برندگان» مخالفت خواهد کرد.
از طرف دیگر، کسی که گرایش مرکانتیلیستی یا توسعهگرایانه دارد، در انتخاب اینکه چه چیزی تولید کند و چگونه، تردیدی نخواهد کرد. سوال این است که بار اثبات بر عهده چه کسی است زیرا این امر تعیین میکند که آیا مثلا سیاستهای صنعتی به سبک شرق آسیا را عادی تلقی کنیم یا انحراف.
تمرکز اسمیتین اقتصاددانان معاصر بر مصرف، آنها را به دست کم گرفتن اهمیت مشاغل در تعیین رفاه سوق میدهد. در «تابع مطلوبیت» استاندارد که اقتصاددانان برای توصیف رفتار مصرفکننده استفاده میکنند، مشاغل یک شر ضروری هستند؛ آنها قدرت خرید ایجاد میکنند اما در غیر این صورت تا آنجا که زمان فراغت را کاهش میدهند، ارزش منفی دارند. در حقیقت مشاغل منبع معنا، عزت و شناخت اجتماعی هستند. عدم درک اقتصاددانان از هزینههای شخصی و اجتماعی از دست دادن شغل، آنها را نسبت به پیامدهای شوک تجارت چین و اتوماسیون بیحس کرد.
تفاوت کلیدی دیگر حول رابطه دولت با شرکتها میچرخد. اسمیت فکر میکرد یکی از نقصهای مرکانتیلیسم این است که روابط صمیمی بین سیاستگذاران و بخش خصوصی را ترویج میکرد که دستورالعملی برای فساد بود. اقتصاد معاصر این هشدار را جدی گرفته است. مدلهای اقتصاد سیاسی و رانتجویی بر اهمیت دور نگه داشتن شرکتها از سیاستگذاران تاکید میکنند.
در بسیاری از زمینهها- مانند نوآوری پیشرو، سیاستهای صنعتی سبز یا توسعه منطقهای- روابط نزدیک و تکراری بین دولتها و شرکتها بسیار موفق بوده است. دلیل خوبی برای این امر وجود دارد. در حالی که دور نگه داشتن شرکتها و دولتها ممکن است خطر تصرف را به حداقل برساند، یادگیری محدودیتها و فرصتها و اینکه چه چیزی کار میکند و چه چیزی کار نمیکند را نیز بسیار دشوار میکند. هنگامی که عدم اطمینان قابل توجهی وجود دارد (خواه فناوری یا نوع دیگری)، کار نزدیک با شرکتها میتواند به حفظ جدایی دقیق ترجیح داده شود.
هر دیدگاه نقاط کور خود را دارد. مرکانتیلیستها به راحتی منافع تولیدکنندگان، به ویژه کسانی که ارتباط خوبی با دولت دارند را با منافع ملی مرتبط میکنند. از طرف دیگر، فرزندان فکری اسمیت، اهمیت تولید و مشاغل را کماهمیت جلوه میدهند و مزایای همکاری عمومی و خصوصی را نادیده میگیرند. سیاست خوب اغلب به درست کردن ترکیب مربوط میشود. البته هیچ یک از اینها رویکرد ترامپ را توجیه نمیکند. سیاستهای تجاری آشفته و بیرویه او، کمک چندانی به گسترش سرمایهگذاریهای حیاتی و استراتژیک در ایالاتمتحده نمیکند و مملو از رانتخواری است، شرکتهای دارای ارتباط سیاسی را معاف میکند و به آنها اجازه میدهد سیستم را دستکاری کنند. مرکانتیلیسم او هیچ مزایایی نخواهد داشت زیرا بدترین نقصهای این استراتژی را در خود جای داده است.